- دخالت
- پادرمیانی، میانجیگری
معنی دخالت - جستجوی لغت در جدول جو
- دخالت
- داخل شدن، مداخله کردن، در کاری در آمدن
- دخالت
- داخل شدن در امری یا در کار کسی
- دخالت ((دِ لَ))
- مداخله کردن
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
راهنمایی کردن راه نمودن به راه راست، راهنمایی، برهانی که برای اثبات امری آورند، رابطه بین دو امر در صورتیکه از علم به یکی علم بدیگری حاصل شود و آن راهنمایی لفظ است بمعنی که بر سه قسم است: یا دلالت الزامی 0 نمودن لفظ است خارج لوازم معنی را مانند دلالت انسان بر خندیدن، یا دلالت تضمنی 0 نمودن لفظ است جزو معنی موضوع له را مانند دلالت انسان بر حیوان فقط یا ناطق فقط 0 نمودن لفظ است یا دلالت مطابقه نمودن لفظ است تمام معنی موضوع له را مانند دلالت انسان بر حیوان ناطق جمع دلالات 0 راهنمائی، هدایت، راهبری
تیر کمان
راهنمایی کردن، هدایت، در علم منطق آنچه برای ثابت کردن امری بیاورند، برهان و دلیل
دوستی کردن با یکدیگر
گمان بردن، دوستی کردن با هم، دوستی: ملوک آفاق به مخالت دولت او مفتخر و سلاطین جهان بمراسلت حضرت او مبتهج
Denotation
денотация
Denotation
денотація
denotacja
denotação
denotazione
denotación
dénotation
denotatie
denotasi
دلالةٌ
निरूपण
התוויה
ishara
การแสดง
دلالت
নির্দেশ
مونث دال راهنما هادی، آشنایی، ناز، جرات گستاخی