جدول جو
جدول جو

معنی دحن - جستجوی لغت در جدول جو

دحن(دَ حِ)
رجل دحن، مرد گربز بدباطن. (منتهی الارب). پلید گربز خبیث. دحنه. در یک نسخۀ خطی مهذب الاسماء مضبوط در کتاب خانه مؤلف، الدحن و الدحیل بمعنی الخب و الخبیث. و در دو نسخۀ دیگر الدحل و الدحن به معنی الخب و الخبیث آمده است. رجوع به دحل و خب و خبیث شود، فربه کوتاه بالای کلان شکم. (منتهی الارب). عظیم البطن. (از معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا
دحن(تَ مُ)
فربه کوتاه بالا کلان شکم گردیدن. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از دمن
تصویر دمن
(دخترانه)
دامنه کوه یا پهنه دشت
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از دان
تصویر دان
(پسرانه)
قاضی، داور نام یکی از پسران یعقوب (ع)
فرهنگ نامهای ایرانی
(دَ)
منسوب است به دحنه که مردی از فرسان میباشد. (سمعانی)
لغت نامه دهخدا
(دِ حِ دِ)
داب-ّه ای است کوچک، بازی است مر طفلان عرب را و آن چنان باشد که می گویند این کلمه را پس هر که خطا کند یکپای برداشته جهان جهان راه رود هفت بار. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(دَ)
مؤنث دحن در لغت یمن، به معنی زن کلان شکم است. (از معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا
(دَ)
دحنا. دجنی (د / د نا) زمینی است که خداوند آدم را از آن سرزمین آفریده است و آن از مخالیف طائف است. (معجم البلدان). رجوع به دحنی شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از دبن
تصویر دبن
کنام آغل کاز کازه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دان
تصویر دان
مخفف دانه است، دانه هر چیز، تخم میوه، هسته
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دحر
تصویر دحر
راندن دور کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دجن
تصویر دجن
باران پیاپی روز بارانی، تاریکی انبوه، تاریکی ابر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دحل
تصویر دحل
بیشه شیر، آب انبار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دخن
تصویر دخن
ارزن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دحو
تصویر دحو
گستردن، گسترانیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دحم
تصویر دحم
بیخ، همتا
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دنن
تصویر دنن
خمیده پشت شدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دحض
تصویر دحض
جای لغزان، کاویدن به پای، بازرسی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دحص
تصویر دحص
کاویدن، خاک انگیختن خاک بلند کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از زحن
تصویر زحن
رفتار کند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دحش
تصویر دحش
داخل کردن، در کاری در آوردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دون
تصویر دون
خسیس، ضعیف و سست گردیدن
فرهنگ لغت هوشیار
جمع دهان، مخف دهان، دهان و فم و با لفظ شکستن و شستن و دوختن و باز کردن و واکردن و گشادن مستعمل، تنگ حوصله، غنچه، لعل، نون تنوین، صبح از تشبیهات اوست نفاق کردن
فرهنگ لغت هوشیار
سریانی تازی گشته نام روز ششم کانون الاخر است جشن ترسایان است که در آن روز یحیی عیسی را در رود اردن به آ یین شست روز دوازدهم پس از زایش عیسی است که در آن روز ستاره ای شگفت در آسمان دیده شد روز ششم ماه کانون الاخر روزه عید دنح مسیحیان است. گویند که یحیی بن زکریا درین روز مسیح را در آب معمودیه بنهر اردن غسل تعمید داد
فرهنگ لغت هوشیار
وام، قرض مذهب، کیش، آیین، طاعت و نام فرشته ای که به محافظت قلم مامور است
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دفن
تصویر دفن
پوشیده وپنهان کردن در خاک، مستور و مخفی کردن چون دفن میت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دقن
تصویر دقن
باز داشتن، بی بهره کردن، مشت زدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دشن
تصویر دشن
دستلاف فروش اول کاسب
فرهنگ لغت هوشیار
دامان. یا دامن خورشید آ سمان چهارم، روشنایی خورشید. یا دامن عمر اواخر عمر پایان زندگی. یا دامن قیامت روز قیامت رستاخیز. یا دامن باغی گرفتن خلوت گزیدن گوشه نشین شدن، یا دامن بدندان کردن فروتنی کردن، عجز نمودن، گریختن، یا دامن بدندان گرفتن دامن بدندان گرفتن، یا دامن در پای افتادن اضطراب یافتن، از روی اضطراب گریختن، یا دست کسی از دامن داشتن دامن را از دست او رها کردن دست وی را کوتاه کردن،، جمع دمنه، نشان باشش (سکونت) نشان های خانه کین های دیرین سرگین، خاکروبه، توده سرگین آثار خانه و حیات مردمی در زمینی، جایی که خاکروبه ریزند مزبله خاکروبه دان جمع دمن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از درن
تصویر درن
چرک، ریم
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دژن
تصویر دژن
طعم تند و تیز
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دین
تصویر دین
بدهی
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از دفن
تصویر دفن
خاکسپاری، گوراندن
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از لحن
تصویر لحن
آهنگ، نوا
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از صحن
تصویر صحن
میانسرا
فرهنگ واژه فارسی سره