جدول جو
جدول جو

معنی دحموق - جستجوی لغت در جدول جو

دحموق
(دُ)
کلان شکم بزرگ خلقت. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

یوم داموق، روز بسیار گرم، (منتهی الارب)، سخت گرم از روزها و جز آن، و این کلمه فارسی معرب است، (اقرب الموارد)، (اصل فارسی آن شاید دموک از دم، بخار گرم و اوک باشد)، و یقال یوم داموق، اذاکان ذا عکه و حر، قال ابوبکر قال ابوحاتم: هو فارسی معرب لان ’الدمه النفس فهو دمه کر’ ای یأخذ بالنفس فقالو داموق، (المعرب جوالیقی ص 149)
لغت نامه دهخدا
(دُ)
دابه ای است کوچک. (از منتهی الارب). جنبنده ای خرد. حیوان کوچکیست
لغت نامه دهخدا
(دُ)
بزرگ خلقت قلب و حلقوم است. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد) ، کلان شکم. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(مَ)
حماق زده. (منتهی الارب). گرفتار بیماری حماق و چیچک. (ناظم الاطباء). آبله برآمده. جوش چیچک بر اندام آمده
لغت نامه دهخدا
(دَ)
درخشان چشم، ناقه ای که زهدان آن بیرون افتاده باشد بعد از ولادت. (منتهی الارب). اشتر که رحم وی بیرون آید پس از زادن. (مهذب الاسماء)
لغت نامه دهخدا
(دَ)
تباه بی خیر. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(تَ)
بناگاه درآمدن بی دستوری. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج) (از اقرب الموارد). در جایی شدن بی دستوری. (تاج المصادر بیهقی). دمور. و رجوع به دمور شود، شکستن دندان کسی را. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج) (از اقرب الموارد) ، درآمدن صیاد در کازه، بسیار نوشیدن شراب. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج) ، درآوردن چیزی را در چیزی. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
تصویری از داموق
تصویر داموق
روز داغ
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دحوق
تصویر دحوق
درخشانچشم چشم گردان کسی که چشم خود بسیار بگرداند
فرهنگ لغت هوشیار