جدول جو
جدول جو

معنی دحلاء - جستجوی لغت در جدول جو

دحلاء
(دَ)
چاه تنگ سر. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(حَ)
تأنیث احدل، در تمام معانی، کمانی که یکی از سرهای برگشتۀ آن راست شده باشد، رکیه حدلاء، مخالفه عن قصدها. (منتهی الارب). چاه ناراست و پیچیده. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(عَ رَ اَ)
سرمۀ حلوء کشیدن. (منتهی الارب).
لغت نامه دهخدا
(طُ حَ)
دو ده باشند در مصر. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(طَ)
شاهٌ طحلاء، گوسفند نه تیره نه روشن. (منتهی الارب). گوسفند سرخ. (مهذب الاسماء)
لغت نامه دهخدا
(دُ خَ)
جمع واژۀ دخیل. رجوع به دخیل شود
لغت نامه دهخدا
(دَ)
مؤنث دحن در لغت یمن، به معنی زن کلان شکم است. (از معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا
(دَ)
دحنا. دجنی (د / د نا) زمینی است که خداوند آدم را از آن سرزمین آفریده است و آن از مخالیف طائف است. (معجم البلدان). رجوع به دحنی شود
لغت نامه دهخدا
احمد بن زینی مورخ و دانشمند مکی. در مکه بزاد و آنجا به فتوی و تدریس پرداخت و در مکه به سال 1304 هجری قمری درگذشت. تصنیفاتی هم دارد. (الاعلام زرکلی ج 1 ص 39)
لغت نامه دهخدا
(دُ)
ددیست. (منتهی الارب) ، جمع واژۀ دحل. رجوع به دحل شود. (منتهی الارب) (مهذب الاسماء). یاقوت درمعجم البلدان دحائل را جمعالجمع و دحلان را جمع دانسته است. رجوع به دحل و دحائل شود. (معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا
(رَ)
مؤنث ارحل. (ناظم الاطباء). شاه رحلاء، گوسپند سیاه بدن سپیدپشت ویا برعکس. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب) (از اقرب الموارد) (آنندراج). گوسفندی سیاه پشت. (مهذب الاسماء)
لغت نامه دهخدا
(حَلْ لا)
مؤنث احل. زن لاغر سرین و ران و مبتلا بدرد سرین و زانو، ستور که پاهایش سست و پی آن فروهشته شده باشد. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(دِ)
جمع واژۀ دلو. (اقرب الموارد) (از منتهی الارب). رجوع به دلو شود
لغت نامه دهخدا
(تَ)
به معنی مدالاه است. (از ناظم الاطباء). رجوع به مدالاه شود
لغت نامه دهخدا