جدول جو
جدول جو

معنی دحروج - جستجوی لغت در جدول جو

دحروج
(دُ)
نام اجدادیست. (سمعانی)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(دُ جی ی)
منسوب به دحروج که نام اجدایست. (سمعانی)
لغت نامه دهخدا
(دُ جَ)
گویک گوه گردان. (منتهی الارب). سرگین که جعل گرد کرده باشد. ج، دحاریج. (از مهذب الاسماء) ، گندۀ خمیر. (مهذب الاسماء)
لغت نامه دهخدا
(تَعْ یَ)
گرد گردانیدن. گرداندن. غلطاندن. گرد گردانیدن چیزی را. دحرجه. (از منتهی الارب) ، غلطیدن. غل خوردن. غل غلی خوردن
لغت نامه دهخدا
(دُ)
جمع واژۀ درج. (ناظم الاطباء). رجوع به درج شود
لغت نامه دهخدا
(دَ)
باد تند و تیز، گویند: ریح دروج، و نیز قدح یا سهم دروج، تیر سریعو تند و تیز. (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(تَ غَطْ طُ)
رفتن. (از منتهی الارب) (تاج المصادر بیهقی). مشی. (از اقرب الموارد) ، به آخر رسیدن قوم. (از منتهی الارب). درگذشتن و منقرض شدن قوم. (از اقرب الموارد) ، در مثل است: أکذب من دب ّو درج، یعنی دروغگوترین زندگان و مردگان. (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد) ، پس نگذاشتن و به راه خود رفتن. (از منتهی الارب). درگذشتن و نسلی از خود باقی نگذاشتن. (از اقرب الموارد) ، درگذشتن ناقه از یک سال و بچه ندادن. (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد) ، درنوردیدن نامه را، سخت وزیدن باد. (از منتهی الارب). درجان. درج. رجوع به درجان و درج شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از دحریج
تصویر دحریج
ماشک از گیاهان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دروج
تصویر دروج
جمع درج
فرهنگ لغت هوشیار