جدول جو
جدول جو

معنی دحر - جستجوی لغت در جدول جو

دحر
(تَعْ)
راندن. دور نمودن. (منتهی الارب). دفع. طرد. دور کردن. (تاج المصادر بیهقی) (از زوزنی) ، بازداشتن، نشاطی شدن، سرگشته شدن. (تاج المصادر بیهقی)
لغت نامه دهخدا
دحر
راندن دور کردن
تصویری از دحر
تصویر دحر
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از سحر
تصویر سحر
(دخترانه)
صبح، آغاز روز، زمان قبل از سپیده دم، صبح
فرهنگ نامهای ایرانی
(تَعْ یَ)
گرد گردانیدن. گرداندن. غلطاندن. گرد گردانیدن چیزی را. دحرجه. (از منتهی الارب) ، غلطیدن. غل خوردن. غل غلی خوردن
لغت نامه دهخدا
(دُ رُ)
نام جاییست. (منتهی الارب). نام آبیست و به نزدیکی آن آب دیگریست که وشیع گفته می شود و چون آن دو بهم شوند دحرضان نام گیرند و این دو آب میان سعد و قشیر واقعند و به قولی آن سوی دهناء قرار دارند و دو آب عظیم اند مر بنی مالک بن سعد را و دحرضین تثنیه آرند و نیز گفته اند که دحرض آبیست از آن زبرقان ابن بدربن بهدله بن عوف... و وشیع از آن بنی انف الناقه است... (معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا
(دَرَ)
پدر قبیله ای است از جن. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(دُ جی ی)
منسوب به دحروج که نام اجدایست. (سمعانی)
لغت نامه دهخدا
(دُ جَ)
گویک گوه گردان. (منتهی الارب). سرگین که جعل گرد کرده باشد. ج، دحاریج. (از مهذب الاسماء) ، گندۀ خمیر. (مهذب الاسماء)
لغت نامه دهخدا
(دُ)
نام اجدادیست. (سمعانی)
لغت نامه دهخدا
(تَ بُ)
گرد گردانیدن چیزی را. (منتهی الارب). غلطانیدن. (غیاث). درگردانیدن. (زوزنی). گردانیدن. (غیاث). دحراج، غلطیدن. غل خوردن
لغت نامه دهخدا
تصویری از زحر
تصویر زحر
زفتی زفت (بخیل)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دیر
تصویر دیر
مدتی بسیار پس از وقت موعود، مدت متمادی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دور
تصویر دور
فاصله زیاد، چیزی که نزدیک بما نیست، ضد نزدیک
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دهر
تصویر دهر
روزگار دراز، زمانی که نهایت نداشته باشد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از جحر
تصویر جحر
سوراخ جانور
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حدر
تصویر حدر
فربه و ستبطر شدن، درشت و گرد اندام گردیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دفر
تصویر دفر
گندیدگی، بد بویی، سختی، پتیار (بلا)
فرهنگ لغت هوشیار
درخت، چوب راست و بلند که برای محکومین تهیه دیده اند، بمعنی دور، خانه، سرا هم می گویند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از داحر
تصویر داحر
پس زننده دور کننده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دگر
تصویر دگر
مخفف دیگر
فرهنگ لغت هوشیار
جمع در، مرواریدها، مهایک ها بلورها جمع در درها مرواریدها. یا درر دراری مرواریدهای درخشان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دقر
تصویر دقر
مرغزار پر گیاه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دمر
تصویر دمر
بی سود مرد روی سینه و شکم دراز کشیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دسر
تصویر دسر
میوه یا شیرینی یا چیز دیگر که بعد از غذا بیاورند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از درح
تصویر درح
راندن پیر شدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ددر
تصویر ددر
کوچه و بازار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بحر
تصویر بحر
دریا
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دحرجه
تصویر دحرجه
غلتاندن، گردانیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دحریج
تصویر دحریج
ماشک از گیاهان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دبر
تصویر دبر
پس، نشستنگاه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بحر
تصویر بحر
دریا
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از دور
تصویر دور
گرد
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از سحر
تصویر سحر
سپیده دم، جادو، پگاه
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از دار
تصویر دار
آغاج
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از دور
تصویر دور
بعید
فرهنگ واژه فارسی سره