- دح (تَعْ)
پهن کردن چیزی در زمین. (منتهی الارب). چیزی در زیر خاک کردن. (تاج المصادر بیهقی) ، آرمیدن با زن. گرد آمدن با زن. (از منتهی الارب) ، گردنی زدن. (منتهی الارب). قفا زدن، یقال دحاً محاً، ای دعها معها. (منتهی الارب) ، دح الطعام بطنه، ملأه حتی یسترسل الی اسفل. (از اقرب الموارد) ، دح فی الثری بیتاً، وسعه. (از منتهی الارب)
