جدول جو
جدول جو

معنی دجان - جستجوی لغت در جدول جو

دجان
(دِ)
جمع واژۀ دجن، باران کثیر. (منتهی الارب). رجوع به دجن شود
لغت نامه دهخدا
دجان
(دُ)
ابر تاریک بی باران. (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
دجان
شیر خواره، جمع دجن، باران های پیاپی ابر سترون ابر سیاه بی باران
تصویری از دجان
تصویر دجان
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از دیان
تصویر دیان
(دخترانه)
دیانا
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از دنان
تصویر دنان
در حال نشاط و شور و هیجان، راه رفتن و خرامان، برای مثال ابر پشت پیلان تبیره زنان / از آن رزمگه بازگشته دنان (فردوسی - ۴/۱۰۳)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از دهان
تصویر دهان
عضو بدن انسان و حیوان در قسمت سر او که زبان و دندان ها در آن قرار دارد و غذا در آن جویده و نرم می شود
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مجان
تصویر مجان
رایگان، بی عوض، مفت، مجانی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از دوان
تصویر دوان
دواندن، دونده، در حال دویدن
فرهنگ فارسی عمید
(مِ)
لیله مدجان، شب تاریک. (آنندراج) (منتهی الارب). مظلم. (از متن اللغه)
لغت نامه دهخدا
(قَ رَ بَ)
رفتار پیران. (منتهی الارب) (اقرب الموارد). نرم رفتن پیر. (مصادر اللغه زوزنی) (تاج المصادر بیهقی). هداج. (آنندراج) ، لرزان رفتن شترمرغ. (اقرب الموارد). رجوع به هداج شود
لغت نامه دهخدا
(وَ دَ)
دو ودج و آن دو رگ گردن باشد یکی را ودج ظاهر و دیگری را ودج غائر گویند، دو برادر. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد) ، دو چیز بهم پیوسته و آن تشبیهی است به دو رگ گردن در پیوستگی و همنشینی با یکدیگر. (از اقرب الموارد). رجوع به ودج شود
لغت نامه دهخدا
(تَ قَیْ یُ)
رفتن و گذشتن. (ناظم الاطباء) (آنندراج) (منتهی الارب). به معنی درجان است. (از اقرب الموارد). و رجوع به درجان شود
لغت نامه دهخدا
(اَ)
جمع واژۀ دجن. بارانهای بسیار، پوشیده شدن
لغت نامه دهخدا
(غَ / غِ)
در باران بسیار درآمدن.
لغت نامه دهخدا
(دَجْ جا نَ)
شتربارکش. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
او راست: الشجره النبویه فی بطون قریش و قبائلها. (معجم المطبوعات)
لغت نامه دهخدا
تصویری از داجن
تصویر داجن
پرنده خانگی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تجان
تصویر تجان
دیوانه گردیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دخان
تصویر دخان
دود، نام سوره 44 از قرآن کریم
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دجاج
تصویر دجاج
مرغ خانگی، ماکیان و خروس
فرهنگ لغت هوشیار
مردی کذاب که در آخر الزمان ظهور کند و مردم را بفریبد و کنیت او ابو یوسف است، راس الکفر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دجون
تصویر دجون
شتر آبکش
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دجین
تصویر دجین
گولزن ریشخند گر
فرهنگ لغت هوشیار
جوفی که در پائین صورت انسان و دیگر حیوانات واقع شده و از وی آواز و صوت خارج گشته و غذا و طعام را دریافت میکند روغن فروش
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دوان
تصویر دوان
دونده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دیان
تصویر دیان
بسیار چیره و غالب پاداش و جزا دادن، بحساب رسنده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دنان
تصویر دنان
در حال نشاط و شور و هیجان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دفان
تصویر دفان
چاه انباشته
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دکان
تصویر دکان
جائی مانند اطاق در کنار کوچه یا خیابان برای فروش کالا
فرهنگ لغت هوشیار
خاکستر، سرگین، کود دادن با سرگین، پوسیدگی خرما بن، خرگوش رومی نفس زنان دم زننده، خروشنده غرنده بانگ و فریاد کننده از روی غضب، مهیب هولناک
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دران
تصویر دران
روباه، جمع درن، ریمناک ها، جامه های کهنه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بجان
تصویر بجان
از ته دل، از تصمیم قلب، از دل وجان
فرهنگ لغت هوشیار
تثنیه ودج دو رگ گردن در حالت تثنیه دورگ از دو سوی گلو که ببریدن آن زندگی بسر آید: دروی سه است یکی مری ودجان حلقوم
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دجانه
تصویر دجانه
شتر بار کش
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دلجان
تصویر دلجان
دیرگاه، ملخ بسیار
فرهنگ لغت هوشیار