- دجاج
- مرغ خانگی، ماکیان و خروس
معنی دجاج - جستجوی لغت در جدول جو
- دجاج ((دُ یا دَ))
- ماکیان، مرغ خانگی
- دجاج
- ماکیان، مرغ خانگی
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
دجاج الرومی: فیسا (بوقلمون) شوات یا مرغ، جوجه، گروهه ریسمان، مرغه (طائر) زبانزد اختر شناسی واحد دجاج یک مرغ خانگی ماکیان جمع دجج
مرغ خانگی، گروهۀ ریسمان، عیال، در علم نجوم یکی از صورت های فلکی شمالی که از باشکوه ترین صور فلکی است، ماکیان، صلیب شمالی
سخن چین، درج کننده
پنهان
استواری، استوار کردن
بالا پوش لحاف، نوعی جامه
شیشه، آبگینه دندانهای پیشین
فرو ریزنده، ریزان
کسی که بسیار حج کند
از ریشه پارسی دیبافرو ش
خزش
سیاه و تاریک
شیر خواره، جمع دجن، باران های پیاپی ابر سترون ابر سیاه بی باران
مردی کذاب که در آخر الزمان ظهور کند و مردم را بفریبد و کنیت او ابو یوسف است، راس الکفر
شیر آبکی
سرهم راشکستن گرد نیو دلیر، گرزه مار، ازچهره های سپهری
روان شونده، فروریزنده
با بانگ و فریاد، پرآواز
زج ها، دندانها، جمع واژۀ زج
ستیزه کردن، سرسختی نمودن، ستیزگی
حاج ها، به حجّ رفتگان، جمع واژۀ حاج
درّه، زمین دراز و کشیده میان دو رشته کوه، راه میان دو کوه
انگم خوراکی، فریاد و شورش، ستیزه صمغ مترشح از درختان
گرد، دود، گول، نو دیده نو کیسه فرومایه بوتیمار از مرغان آبی، بانگی پرآوا، گرد انگیز، دود انگیز
گشاده راه، جمع فج، گشاده راه ها
سیم خار باله از ماهیان
ستیزه کردن، عناد، یک دندگی، خیرگی، بستهیدن
خدو انداخته خدو
تیز رفتن