جدول جو
جدول جو

معنی دبران - جستجوی لغت در جدول جو

دبران
یکی از منازل قمر مشتمل بر پنج ستاره در برج ثور، ستاره ای در چشم صورت فلکی ثور، عین الثور
تصویری از دبران
تصویر دبران
فرهنگ فارسی عمید
دبران
قریه ای است هشت فرسنگی میانه جنوب و مغرب شهر داراب. (فارسنامۀ ناصری)
لغت نامه دهخدا
دبران
(دَ بَ)
یکی از منازل قمر و آن پنج ستاره است در ثور. (منتهی الارب). صورتی از صور فلکی مرکب از پنج ستاره در ثور. منزلیست از منزلهای ماه. (مهذب الاسماء). الدبران، منزل چهارم است از منازل قمر بعد ازثریا و پیش از هقعه. از منازل بیست و هشتگانه ماه و از رباطات است. منزل چهارم از منازل قمر و او ستاره ای است بزرگ و روشن و سرخ گون بر آن چشم گاو که سوی مشرق نهاده است. (التفهیم بیرونی). منزل چهارم است از منازل قمر و آن از آخر ثریاست تا بیست ویک درجه و بیست وپنج دقیقه و چهل ودو ثانیه از ثور و نزد احکامیان منزلی است نحس. منزل چهارم ماه. چهارمین از منازل قمر و آن یک ستاره است و آن بر جای چشم صورت ثورست و از این رو آنرا عین الثور گویند. نام ستاره ای از قدر اول که بمنزلۀ چشم ثور تخییل شده و آنرا عین الثور و حادی النجم و تالی النجم و سائق الثریا نیز نامند. فنیق. تابعالنجم. تالی النجم. مخدج. لسان البحر. الطیر. عین الثور را نیز دبران گویند که یک ستاره است. طیر. دیدۀ گاو. عقدالثریا. تویبع. تبع. (منتهی الارب). ستاره ای از قدر اول که برنگ اندکی بسرخی زند و در صورتی از صور فلکی هم بدین نام واقعست و آن یکی از چهار کوکب ملکی مصریان قدیم است و عرب جاهلیت بنام دبران خورشید را می پرستیدند ستاره ای در صورت ثور و آنرا عین الثور نیز نامند. کوکبی است از قدر اول از کواکب برج ثور و او یکی از منازل قمر است. (از جهان دانش). مجدح. (صبح الاعشی ج 2 ص 177). ابوالعجل. (المرصع). نظم. (منتهی الارب). عین الثور. (صبح الاعشی ج 2 ص 157). و آن یک کوکب است نیک روشن و سرخ. آن بجای چشم ثور واقع شده است. چون کسی بوقت طلوع آن او را بیند کور شود. (از غیاث اللغات). ستاره ای است روشن سرخ رنگ بر چشم ثورو با کواکب روی ثور بر شکل دالی است و روی او بطرف آن دال است و ماه گاه گاه او را بپوشاند و آن منزل چهارم است از منازل قمر و رقیب آن قلب است. (جهان دانش ص 117). کوگرد. (زمخشری از حاشیۀ یشتهای پورداود ص 327 ج 1). بزعم بارتولومه ستارۀ تویس (ستوئس) اوستا با دبران قابل انطباق است. (یشتها ج 1 ص 327 و ج 2 ص 355). و نیز رجوع به صبح الاعشی ج 2 ص 157 شود:
قصد دبران نیست سوی نیستی او
یاریگر او دان بحقیقت دبران را.
ناصرخسرو.
گرثورچو عقرب نشدی ناقص و یک چشم
بر قبضۀ شمشیر نشاندی دبران را.
انوری.
طالع او بطلوع دبران ادبار و عواء عواء خذلان منحوس شد. (ترجمه تاریخ یمینی ص 302). مجدح، دبران، یا ستاره ای است خرد میان دبران و ثریا. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
دبران
دیده گاو خوان چهارم از ماهخوان ها (منازل قمر) زبانزد اختر شناسی پییگ
فرهنگ لغت هوشیار
دبران
((دَ بَ))
ستاره سرخ رنگی از قدر اول واقع در چشم صورت فلکی «گاو» یا «ثور»، دیده گاو، عین الثور
تصویری از دبران
تصویر دبران
فرهنگ فارسی معین

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از داران
تصویر داران
(پسرانه)
عربی دنیا و آخرت
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از دوران
تصویر دوران
گردیدن گرد چیزی، گردش کردن چیزی پیرامون چیز دیگر، گردش دایره مانند، گردش گرد چیزی
دوران دم: در علم زیست شناسی گردش خون
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از دوران
تصویر دوران
روزگار، عهد، زمان
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از جبران
تصویر جبران
تلافی
جبران کردن: تلافی کردن صدمه و خسارتی که به کسی وارد شده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از دربان
تصویر دربان
کسی که جلو در سرا و کاخ نگهبانی کند، نگهبان در
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از بدران
تصویر بدران
گیاهی مانند ترب و بسیار بدبو، گندگیاه، برای مثال عیب بدران مکن و هرچه بود نیکو بین / که به صحرای جهان هیچ نروید بیکار (بسحاق اطعمه - مجمع الفرس - بدران)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از جبران
تصویر جبران
تلافی کردن، خسارت و صدمه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عبران
تصویر عبران
گریان اندوهگین
فرهنگ لغت هوشیار
دنیا و آخرت. در عربی در حالت رفعی استعمال شود ولی در فارسی مراعات این قاعده نکنند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دوران
تصویر دوران
چرخ خوردن، گردش، دور زدن، گشتن، گردیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دگران
تصویر دگران
دیگران
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دفران
تصویر دفران
ارج سرو کوهی از گیاهان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دقران
تصویر دقران
دار بست برای مو رز
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دربان
تصویر دربان
حافظ، نگهبان، حارس، نگاهدارنده در
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دیران
تصویر دیران
جمع دار، خانه ها سرای ها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دوران
تصویر دوران
((دُ))
روزگار، عهد، دوره، عصر
فرهنگ فارسی معین
تصویری از دوران
تصویر دوران
((دَ وَ))
گردش، چرخش
فرهنگ فارسی معین
تصویری از دربان
تصویر دربان
((دَ))
نگهبان
فرهنگ فارسی معین
تصویری از جبران
تصویر جبران
((جُ))
تلافی کردن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از جبران
تصویر جبران
باز نهش، شیان، باز پرداخت، برگرداندن
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از جبران
تصویر جبران
Compensation, Recoupment, Reparation, Restitution
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از جبران
تصویر جبران
compensation, récupération, réparation, (FR) restitution
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از جبران
تصویر جبران
компенсация , возмещение , ремонт , возмещение
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از جبران
تصویر جبران
Entschädigung, Rückgewinnung, Reparatur, (DE) Rückerstattung
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از جبران
تصویر جبران
компенсація , відшкодування , ремонт , відшкодування
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از جبران
تصویر جبران
rekompensata, odzyskiwanie, naprawa, (PL) rekompensata
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از جبران
تصویر جبران
补偿 , 恢复 , 修复 , 赔偿
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از جبران
تصویر جبران
compensação, recuperação, reparação, (PT) restituição
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از جبران
تصویر جبران
compensazione, recupero, riparazione, (IT) restituzione
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از جبران
تصویر جبران
compensación, recuperación, rehabilitación, (ES) restitución
دیکشنری فارسی به اسپانیایی