جدول جو
جدول جو

معنی دبب - جستجوی لغت در جدول جو

دبب
(دَ بَ)
گوسالۀ نخست زاده، موی اولین کوچک و نرم. دببان، انبوهی موی. دببان. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از دبر
تصویر دبر
مقعد، مؤخر و عقب چیزی، عقب، پس، پشت
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از درب
تصویر درب
در٢، در بزرگ، دروازه، دروازۀ فراخ
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از دنب
تصویر دنب
دم، عضو بدن حیوان که در انتهای تنه و بالای مقعد او قرار دارد و در حیوانات چهارپا در پشت پای آن ها آویزان است
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از دلب
تصویر دلب
چنار، درختی با ساقۀ قطور، برگ های پهن و چوب محکم که در صنعت به کار می رود
فرهنگ فارسی عمید
(دِ بَ بَ)
جمع واژۀ دب. (منتهی الارب). رجوع به دب شود
لغت نامه دهخدا
(دَ بِ بَ)
زن بسیارموی، زن که موی اولین کوچک و نرم دارد. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
تصویری از ذبب
تصویر ذبب
پژمریدن، خشک لبی
فرهنگ لغت هوشیار
خزیدن، نرم کوفته (با این آرش پارسی است برهان)، کهنگی جامه، هنایش می، هنایش بیماری -6 هنایش -7 آزار خزیدن بنرمی رفتن، هر چیزی که آن را نرم کوفته باشند، هوام ریز که در آب پرواز کند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از درب
تصویر درب
در بزرگ، دروازه دروازه ها دروازه ها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دلب
تصویر دلب
پارسی تازی گشته دلب چنار از گیاهان
فرهنگ لغت هوشیار
سرا شیبی سر پایینی، زمین سرا شیب، ریگ روان ریگریزان، شیفتگی آرزومندی، عاشق شدن شیفته گردیدن، عاشقی شیفتگی آرزومندی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تبب
تصویر تبب
هلاکی، مرگ
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دبغ
تصویر دبغ
تقویت کردن، نیرومند ساختن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دبق
تصویر دبق
داروش سپستان از گیاهان، تله چسبی برای پرندگان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دبل
تصویر دبل
مرگامرگ (طاعون)، تالابه، جویک جوی خرد خر کوچک خر بندری
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دبن
تصویر دبن
کنام آغل کاز کازه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دبوب
تصویر دبوب
داهار گاباره (غار)، فربه، سخن چین، زخم خونریز
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دبه
تصویر دبه
ظرف چرمی یا فلزی که در آن روغن یا چیز دیگر بریزند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دبی
تصویر دبی
رفتار نرم، ملخ، مورچه فرانسوی آبدهی (قریب) زبانزد زمین شناسی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دبا
تصویر دبا
زه پر موی کدو از گیاهان کدو
فرهنگ لغت هوشیار
کوته بالا عضوی از حیوان که در منتهای خلفی وی قرار دارد و آن از تعدد مهره های استخوان در دنبالچه بوجودآمده است. در جانوران چهار پا دم بشکل دسته ای مو در پشت پاها آویزان است و در پرندگان بشکل پرهایی که در پایان بدن آنها روییده. یا دم گاو دنب گاو، تازیانه بزرگ، نفیر گاودم. یا با دم خود گردو شکستن بسیار شاد وخندان بودن از پیشامدی نیک. یا دم بتله ندادن طوری با احتیاط زفتار کردن که دچار عواقب وخیم نشوند. یا دم گاوی بدست آوردن (داشتن) وسیله ای (برای امرار معاش) بدست آوردن (داشتن)، ساقه کوتاه و باریکی که میوه یا دانه آن بوسیله آن به شاخه درخت و گیاه متصل است. یا دم خروس دمب خروس دنب دیک، بهانه: (دم خروسی در دست دارد)
فرهنگ لغت هوشیار
جمع دیه، کدوها، خنورها آوند های سفالین، زمین های هموار، ریگ های رخ، توده های ریگ ظرف چرمین یا فلزی که در آن روغن و مانند آن ریزند، صراحی کوچک شیشه کوچک، اثاثه لوازم. یا دبه باروت کیسه ای که از پوست یا محفظه ای چوبین یا فلزی که در آن باروت کنند. یا دبه و زنبیل (در) افزودن خرج کسی زیاد شدن، یا دبه در زیر پای شتر افکندن، مرتکب امری خطیر شدن، بر سر پر خاش آوردن فتنه انگیختن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دبج
تصویر دبج
نگار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دعب
تصویر دعب
راندن، گادن، شوخی کردن لاغیدن شوخ لاغگوی شوخ لاغگوی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دبز
تصویر دبز
کلفتی، ستبری، غلظت
فرهنگ لغت هوشیار
سیاه، دوساب شیره گروه مردم بسیار بارانی آسمان بارانی شیره خرما دوشاب خرما، شیره انگبین
فرهنگ لغت هوشیار
پوست باز کردن، خوردن مانه کاچار (اسباب خانه) پارسی است تلخی تلخ مزگی آنکه بتلخی زند: چای دبش، کامل از جاهلهای دبش است
فرهنگ لغت هوشیار
خو، عادت، رسم، شان خزنده، دیوار خز از پرندگان، سه انگشتی گونه ای کپی خوی، کار، شیوه عادت خوی شان
فرهنگ لغت هوشیار
اسپ خیز، توسنی جامه پاره برداشتن اسب هر دو دست و پای راست را با هم و هر دو دست و پای چپ را با هم گاه برین دست و گاه بر آن دست ایستادن اسب، تیز رفتن، نوعی دویدن پویه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از جبب
تصویر جبب
جمع جبه، پیراهن ها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سبب
تصویر سبب
علت، وسیله، دستاویز
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دوب
تصویر دوب
کوشش، رنجبری
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دیب
تصویر دیب
ترکی بیخ بن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دبر
تصویر دبر
پس، نشستنگاه
فرهنگ لغت هوشیار