معنی دباس - جستجوی لغت در جدول جو

دباس(دُ)

لغت نامه دهخدا

دباس(دَبْ با)

لغت نامه دهخدا

دباس(دَبْ با)

لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از عباس — تصویر عباس

(پسرانه)

شیر بیشه، نام پسر عبدالمطلب عموی پیامبر (ص)، لقب برادر امام حسین علمدار شجاع صحرای کربلا

فرهنگ نامهای ایرانی

تصویری از دبوس — تصویر دبوس

گرزی آهنین که در جنگ ها به کار می رفته، کوپال، گرزه، دبوس، لخت، چماق، سرپاش، سرکوبه، عمود، مقمعهبرای مثال ز باد دبوس تو کوه بلند / شود خاک نعل سرافشان سمند (فردوسی - ۱/۲۳۱)، چوب دستی ستبری که سر آن کلفت و گره دار باشد

گرزی آهنین که در جنگ ها به کار می رفته، کوپال، گُرزِه، دَبوس، لَخت، چُماق، سَرپاش، سَرکوبِه، عَمود، مِقمَعِهبرای مِثال ز باد دبوس تو کوه بلند / شود خاک نعل سرافشان سمند (فردوسی - ۱/۲۳۱)، چوب دستی ستبری که سر آن کلفت و گره دار باشد

فرهنگ فارسی عمید

تصویری از عباس — تصویر عباس

شیر بیشه
عبوس، ترش رو، بداخم، اخمو

فرهنگ فارسی عمید

(طَ / طِ خوا / خا)

ادباس ارض، ظاهر کردن زمین روئیدگی را، آثار ادبی

لغت نامه دهخدا

(دَبْ با سَ)

دواسه. حلوایی باشد. (لغت محلی شوشتر، نسخۀ خطی کتاب خانه مؤلف)

لغت نامه دهخدا

(دَ)

جمع واژۀ دبسی، نوعی پرنده. به لغت عراق شفنین بری است. نوعی کبوتر نامه رسان است. (صبح الاعشی ص 389 ج 14). رجوع به دبسی شود

لغت نامه دهخدا

تصویری از کباس — تصویر کباس

بزرگسر، فربه منگنه

فرهنگ لغت هوشیار

تصویری از عباس — تصویر عباس

ترشرو و بد اخم

فرهنگ لغت هوشیار

مرگ نابودی روز تیر شید (چهارشنبه)، شب تیرشید، دشمنی، کرت درکشاورزی جویبار، شکست، پیشامد رخداد

فرهنگ لغت هوشیار

تصویری از لباس — تصویر لباس

پوشاک، پوشش، بالاپوش، جامه

فرهنگ لغت هوشیار

تصویری از دخاس — تصویر دخاس

زره ریز باف، شمار بسیار

فرهنگ لغت هوشیار

تصویری از دبوس — تصویر دبوس

عمود، لخت، گرز آهنی

فرهنگ لغت هوشیار

تصویری از دباء — تصویر دباء

کدو

فرهنگ لغت هوشیار

جمع دیه، کدوها، خنورها آوند های سفالین، زمین های هموار، ریگ های رخ، توده های ریگ ظرف چرمین یا فلزی که در آن روغن و مانند آن ریزند، صراحی کوچک شیشه کوچک، اثاثه لوازم. یا دبه باروت کیسه ای که از پوست یا محفظه ای چوبین یا فلزی که در آن باروت کنند. یا دبه و زنبیل (در) افزودن خرج کسی زیاد شدن، یا دبه در زیر پای شتر افکندن، مرتکب امری خطیر شدن، بر سر پر خاش آوردن فتنه انگیختن

جمع دیه، کدوها، خنورها آوند های سفالین، زمین های هموار، ریگ های رخ، توده های ریگ ظرف چرمین یا فلزی که در آن روغن و مانند آن ریزند، صراحی کوچک شیشه کوچک، اثاثه لوازم. یا دبه باروت کیسه ای که از پوست یا محفظه ای چوبین یا فلزی که در آن باروت کنند. یا دبه و زنبیل (در) افزودن خرج کسی زیاد شدن، یا دبه در زیر پای شتر افکندن، مرتکب امری خطیر شدن، بر سر پر خاش آوردن فتنه انگیختن

فرهنگ لغت هوشیار

تصویری از دباج — تصویر دباج

از ریشه پارسی دیبافرو ش

فرهنگ لغت هوشیار

تصویری از خباس — تصویر خباس

پروه (غنیمت)، شیر بیشه، بنده، ستمکار

فرهنگ لغت هوشیار

تصویری از دباغ — تصویر دباغ

پیراستن پوست، کسی که پیشه اش پاک کردن پوست حیوانات باشد

فرهنگ لغت هوشیار

تصویری از دبال — تصویر دبال

ترنج

فرهنگ لغت هوشیار

تصویری از دواس — تصویر دواس

شیر درنده، مرد دلاور و شجاع

فرهنگ لغت هوشیار

تصویری از دیاس — تصویر دیاس

خرمنکوب کوفتن به پا

فرهنگ لغت هوشیار

تصویری از دکاس — تصویر دکاس

خواب سبک چرت

فرهنگ لغت هوشیار

تصویری از دماس — تصویر دماس

پوشانه

فرهنگ لغت هوشیار

تصویری از درباس — تصویر درباس

شیر درنده

فرهنگ لغت هوشیار

تصویری از دراس — تصویر دراس

گندمکوبی خرمن کوبی

فرهنگ لغت هوشیار

تصویری از دساس — تصویر دساس

بسیار مکر

فرهنگ لغت هوشیار

تصویری از اباس — تصویر اباس

زن بد خوی

فرهنگ لغت هوشیار

تصویری از دباسه — تصویر دباسه

کندو

فرهنگ لغت هوشیار

تصویری از دبوس — تصویر دبوس

((دَ))

گرز آهنی، در عربی با تشدید «ب» خوانده می شود

فرهنگ فارسی معین

تصویری از دباغ — تصویر دباغ

((دَ بّ))

پوست پیرا، چرمگر

فرهنگ فارسی معین

تصویری از دباب — تصویر دباب

تانگ، اتومبیل جنگی، مجازاً غلام باره

فرهنگ فارسی معین

تصویری از عباس — تصویر عباس

((عَ بّ))

بسیار ترشروی، شیر بیشه

فرهنگ فارسی معین

تصویری از لباس — تصویر لباس

پوشاک، جامه، تن پوش، رخت

فرهنگ واژه فارسی سره