- دایمی
- همیشگی
معنی دایمی - جستجوی لغت در جدول جو
- دایمی
- همیشگی، مدام، پیوسته
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
چرمی چرمینه منسوب به ادیم، ادیم گر
لاینقطع، پیوسته
مونث دایم یا قضیه دایمه قضیه است که حکم در آن به دوام اسبت محمول بموضوع باشد اعم از آنکه دوام در ضمن ضرورت باشد یا نه مثل (هر انسانی دایماحیوان است) و بنابرین قضیع دایمه اعم از قضیه ضروریه است
بطور پیوسته، همیشه، مداوم
شیر دادن و پرستاری کودک
شیر دادن و پرستاری کودک، شغل و عمل دایه، دایه گری
دایگی کردن: دایه بودن، شیر دادن به کودک و پرستاری کردن او
دایگی کردن: دایه بودن، شیر دادن به کودک و پرستاری کردن او
پیوسته، همیشگی
Permanent
постоянный
dauerhaft
постійний
permanente
permanente
permanente
permanent
permanent
permanen
دائمٌ
स्थायी
קַבְעִי
ya kudumu
স্থায়ী
مستقل
خودرو، کشت که به باران آبیاری شود
کاکو
پایا، همیشگی، پاینده، همیشه