جدول جو
جدول جو

معنی داوریجان - جستجوی لغت در جدول جو

داوریجان
دهی جزء دهستان سربند پائین بخش سربند شهرستان اراک، در 48هزارگزی جنوب باختری آستانه و 27هزارگزی ایستگاه دوآب، سکنه 184 تن، آب آن از چشمه و رود خانه چوبدر تأمین میشود، محصول آن غلات و بنشن و پنبه و انگور و بادام و قلمستان، شغل اهالی زراعت و گله داری و قالیچه بافی و راه آن مالروست، (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 2)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از داورستان
تصویر داورستان
دادگاه، عدالت خانه، داوری خانه، داوری گاه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از دریجان
تصویر دریجان
دریگان، یک سوم هر برج
فرهنگ فارسی عمید
دهی از دهستان حاجیلو که در بخش کبودرآهنگ شهرستان همدان واقع است و 1900 تن سکنه دارد، (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5)
دهی از دهستان حومه بخش کوچصفهان که در شهرستان رشت واقع است و 250 تن سکنه دارد، (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 2)
لغت نامه دهخدا
(دَ)
معرب دریگان است. (آنندراج). ده درجه از هر برجی باشد وبرای هر دریجانی صاحبی از کواکب سبعه هست و میان ایران و روم و هند در ارباب آنها اختلاف باشد. (یادداشت مرحوم دهخدا). قانونی در علم هیئت که در آن صور و اشکال فلکی را به سه طبقه تقسیم کرده اند. (ناظم الاطباء). ادرجان. وجه. دهج. صورت. و رجوع به دریگان شود
لغت نامه دهخدا
برهان آباد، نام موضعی است از حومه شیراز و آن ربع فرسخ میانۀ جنوب و مشرق شیراز است، (فارسنامۀ ناصری ص 191)
لغت نامه دهخدا
(وَ)
کایوس، متوفی به سال 42 قبل از میلاد وی یکی از قتلۀ قیصر (سزار) و از یک خانوادۀ نجیب و قدیمی بود. درسفر جنگی کراسوس ضد پارتیان مشاور او بود چون کراسوس از ارد اول پادشاه ایران و سردار اوسورنا شکست یافت، کاسیوس با تنظیم عقب نشینی ماهرانه توانست بقایای قشون رومی را نجات دهد و بدین سبب شهرتی به دست آورد (54 قبل از میلاد) کاسیوس سپاهیان را به شام رسانید و در آنجا رومیان به اسلوب پارتیان عمل کرده قشون ایران را به کمینگاهی کشانده شکست دادند. در هنگام جنگ داخلی وی به طرفداری پومپه و حزب طرفدار سنا برخاست، و به فرماندهی جهازات منصوب گردیده و کشتی های قیصر را در تنگۀ مسین آتش زد. معهذا بعدها با قیصر متحد گردید و نزد او تقرب یافت. سپس قیصر بروتوس را بر وی که با خواهر بروتوس ازدواج کرده بود، ترجیح داد و کاسیوس که از این عمل ناراضی بود ضد قیصرداخل توطئه هایی شد. وی در توطئۀ قتل قیصر تأثیری بسزا داشت، و بروتوس را داخل کار کرد. پس از اجرای عمل، وی به محل حکومت خود سوریه رفت. و سپس برای الحاق به بروتوس به یونان رفت و در میدان جنگ فیلیپ، بر اثر شکستی که یافته بود بدون اطلاع از فتح بروتوس به یکی از بندگان آزاد شدۀ خود دستور داد که وی را به قتل رساند. بروتوس برسر جنازه او گریست و او را ’آخرین فرد رومیان’ نامید
لغت نامه دهخدا
(وَ)
اولاً موسی رتبه و درجۀ داوران بنی اسرائیل را بر حسب اشارۀ خسورۀ خود (پدر زن خود) یترون (شعیب) قرارداد (سفر خروج 18: 12- 26) و رؤسای هزاره و سده و پنجاهه و دهه بودند. ولی حاکم یا پادشاه قاضی و داور عظیم بود و ویرا واجب بود که با کاهن اعظم مشورت نماید (اعداد 27: 21) و (اول سموئیل 22: 11- 15 مقابل (33: 6). بر حسب (اول تواریخ 23: 4) شش هزار داور و قاضی در تحت اختیار داود بود و از جمله اصلاحات یهوشافاط یکی تعیین قضاه بود (دوم تواریخ 19: 5- 11) که مجلسی از برای ایشان از برای اجرای احکام فراوان آورد که احکام را بعدالت و امانت جاری سازند و سنهدریم یا مجلس یهود تقلید همین مجلس بود وقضاه به استقامت و عدم قبول رشوه مأمور بودند. (انجیل متی 16:19) (مزامیر 82) (امثال سلیمان 24:32).
ثانیاً قضاه اسرائیلیان که تاریخ ایشان در سفر داوران مذکورست حکام صاحب اقتدار و تسلط مطلق بودند و مدت حکومت تمام ایشان از فوت یوشع تا ایام سموئیل نبی (اعداد 134:20) طول کشید. جدول داوران و مدت داوری هریک از ایشان:
اسم داور
مدت حکومت
عتنئیل
40 سال
اهود
80 سال
شمجر
معین نیست
دبوره و باراق یابین پادشاه کنعان
وسیسرا
40 سال
جدعون
40 سال
ابی ملک
3 سال
تدیع
24 سال
یائیر
22 سال
یفتاح
6 سال
ابصان
7 سال
ایلون
10 سال
عبدون
8سال
شمشون
20 سال
عالی کاهن
40 سال
سموئیل نبی
12 سال
و در بین داوری این قضاه مدت و زمانهائی بود که به طوایف مجاورۀ خودشان بندگی می نمودند چنانکه 18 سال بجلون و مدت غیرمعلومی فلسطینیان قبل از آنکه شمجر ایشان را رهائی دهد و از آن پس یابین مدت بیست سال بر ایشان مسلط شدتا مدتی که دبوره و باراق ایشان را رهائی بخشیدند. بعد از آن هفت سال به مدی ها بندگی نمودند جدعون آنهارا مستخلص ساخت و مدت 18 سال بعمونیان بندگی نمودندیفتاح ایشان را رهائی بخشید و چهل سال به فلسطینیان بندگی نمودند تا شمشون ایشان را مستخلص ساخت. (قاموس کتاب مقدس)
لغت نامه دهخدا
(وَ)
دهی از دهستان خنامان شهرستان رفسنجان. در 28 هزارگزی شمال شوسۀ رفسنجان و 25 هزارگزی شوسۀ رفسنجان به کرمان. دارای 1200 سکنه. آب آن ازدو رشته قنات. محصول آن غلات و حبوبات و کرباس بافی وراه آن فرعی است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8)
لغت نامه دهخدا
(دارْ)
دهی از دهستان اورامان لهون بخش پاوه شهرستان سنندج است که در 26 هزارگزی شمال پاوه و 3هزارگزی جنوب رودخانه سیروان واقع است. کوهستانی سردسیر و سکنۀ آن 575 تن است. آب آن از چشمه ها و محصول عمده آن انار و انواع میوه جات و لبنیات و شغل اهالی مکاری و گله داری است و راه آن مالرو است. یک دبستان دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5)
نهری است در شوشتر که گویند دارا احداث کرده است. (لغات محلی شوشتر نسخۀ خطی)
لغت نامه دهخدا
معروف به کله لوت، دهی است از بخش مرکزی شهرستان کرمانشاهان با 260 تن سکنه، (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5)
لغت نامه دهخدا
لارجان، ناحیۀ رسوبی مثلثی که رود هراز پس از طی قوسی در جنوب کوه دماوند و تشکیل دادن قوسی و سیر بطرف شمال عبور از تنگه های متعدد تشکیل میدهد که شهر آمل در آن مثلث بنا شده است، این ناحیه را به چهار قسمت می توان تقسیم کرد:
1 - آمل، 2 - لاریجان، 3 - رستاق، 4 - دلارستاق، لاریجان، از شمال محدود است به آمل و از مشرق به بندپی و از جنوب به دماوند و از مغرب به دلارستاق و به چندبلوک جدا مانند چلاو و امیریه در مشرق رود هراز و بالا لاریجان که درۀ اصلی رود هراز است تقسیم میشود، ناحیۀ لاریجان دارای آبهای فراوان و بواسطۀ خاکهای آتشفشانی بسیار حاصلخیز و به همین جهت قرای متعدد داردکه نزدیک بهم و در کنار رود هراز و شعب آن ساخته شده و اغلب آنها قدیمی میباشد و بواسطۀ مجاورت کوه دماوند چشمه های آب معدنی فراوان دارد، قریۀ مهم آن اسک است که در کنار رود هراز واقع شده و در دامنۀ کوه دماوند قریۀ رینه و امیریه و دامنه است، اهالی لاریجان بیشتر به گله داری و مال داری و تجارت مشغول هستند، چشمه های آب معدنی معروف این ناحیه عبارت است از چشمۀ آب گرم گوگردی در دامنۀ شرقی کوه دماوند که حمامی معروف به حمام شاه عباسی دارد و مردم از آن استفاده میکنند و علاوه بر آن چاله های دیگری در حوالی چشمه کنده اند که در موقع لزوم در آنها آب انداخته و استحمام می کنند، اهالی اعتقاد غریبی به آب گرم مزبور دارند و اگر چه آن فقط برای امراض جلدی مفید است ولی عموم مرضائی که دارای امراض جلدی نیستند برای معالجه واستحمام به آنجا میروند، دیگر چشمۀ آب آهن که در قسمت مرتفعتری واقع شده و برای کم خونی مفید است، دیگرچشمۀ اسک که در قریۀ اسک واقع است و دارای گاز کربنیک بسیار و املاح مختلفه است، در مغرب اسک چشمۀ دیگری موسوم به آب فرنگی است، به طورکلی باید متوجه بودکه چون طرز استفادۀ از این آبها مطابق قواعد علمی و صحی نیست از هیچ یک از آنها امید بهبود و معالجۀ قطعی نمی توان انتظار داشت مگر در صورتی که مانند دیگرممالک در سر هر یک از آنها بناهای لازمه برای استفادۀ از آبها ساخته شود و فوائد هر یک از آنها را نیز بطور واضح معلوم کنند، (جغرافیای سیاسی تألیف کیهان ص 295)
لغت نامه دهخدا
قصبۀ مرکز در دهستان حومه بخش حومه شهرستان ملایر، در 12هزارگزی جنوب شهر ملایر و 15هزارگزی خاور راه شوسۀ ملایر به بروجرد با 2971 تن سکنه، آب آن از رودخانه، محصول آن غلات صیفی، شغل اهالی زراعت و صنایع دستی زنان قالی بافی و راه آنجا اتومبیل رو است، یک دبستان چهارکلاسه دارد، (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5)
لغت نامه دهخدا
دهی است از دهستان اورامان لهون بخش پاوۀ شهرستان سنندج، در 4 هزارگزی جنوب پاوه کنار راه اتومبیل رو پاوه به روانسر، 375 تن سکنه، آب آن از چشمه و راه آن اتومبیل روست، (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5)
لغت نامه دهخدا
دهی است از دهستان گاودول بخش مرکزی شهرستان مراغه، سکنۀ آن 1039 تن، آب آن از رود خانه مردی و چاه، محصول آن غلات، چغندر، کشمش، بادام و زردآلو، شغل اهالی زراعت و صنایع دستی زنان آنجا جاجیم بافی است، راه مالرو دارد، (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4)
لغت نامه دهخدا
(وو)
بنا بتعبیر نظامی گنجوی منسوب به داود سلجوقی یعنی داود بن محمود بن ملکشاه سلجوقی از سلاجقۀ بزرگ است که از شوال 525تا جمادی الاخرۀ 526 هجری قمری سلطنت داشته است. بدین توضیح که نظامی در اقبالنامه، که آنرا بنام ملک عزالدین مسعود بن ارسلان سلجوقی حاکم موصل ساخته است، در ذکر نسب ممدوح یعنی در ذکر از پدر و جد او داود سلجوقی و محمود سلجوقی به نسبت داودیان و محمودیان تعبیر میکند و ابیات وی در این باره چنین است:
سر سرفرازان و گردنکشان
ملک عزدین قاهر شه نشان
طرفدار موصل به فرزانگی
قدرخان شاهان به مردانگی
چو محمود با فر و فرهنگ و شرم
چو داود ازو گشته پولاد نرم
به طغرای دولت ز محمودیان
بتوقیع نسبت ز داودیان.
(اقبالنامه چ وحید ص 30)
لغت نامه دهخدا
دهی است از دهستان آورزمان شهرستان ملایر، 483تن سکنه، آب آن از چشمه و راه آن مالروست و دبستانی دارد، (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5)
لغت نامه دهخدا
دهی از دهستان کنارک چاه بهار در 18هزارگزی باختر راه شوسۀ چاه بهار به ایرانشهر. سکنۀ آن 200 تن. آب آن از چاه باران تأمین میشود. محصول عمده آن ذرت و خرما است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 8)
لغت نامه دهخدا
(وَ رِ)
دارالقضاء. محکمه. عدالتگاه. (آنندراج). دیوانخانه. دیوان عدالت: سرهنگان او را ستدند و در چهارسو بردند جای داورستان. (ترجمه دیاتسارون ص 350)
لغت نامه دهخدا
(زَ)
دهی از دهستان والانجرد شهرستان بروجرد است که 242 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6)
لغت نامه دهخدا
(وَ)
قسمی بادام در جهرم. (یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا
(رِ)
دهی است از دهستان خواجه. بخش مرکزی شهرستان فیروزآباد. در 44هزارگزی شمال فیروزآباد و ده هزارگزی باختر شوسه شیراز به فیروزآباد واقع و محلی است کوهستانی. معتدل مالاریائی. سکنۀ آن 389 تن است. آب آنجا از چشمه و محصول آن غلات، برنج و شغل اهالی آن زراعت است. راه مالرو دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 7)
لغت نامه دهخدا
(دَ)
دهی است از دهستان حومه بخش مرکزی شهرستان بم. واقع در 42هزارگزی جنوب باختری بم و 38 هزارگزی جنوب راه شوسۀ بم به کرمان با 461 تن سکنه. آب آن از دو رشته قنات تأمین می شود و راه آن مالرو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8)
لغت نامه دهخدا
(دَ گُ دَ / دِ)
معنی ترکیبی آن خدادان و حاکم شناس باشد. (آنندراج) (برهان)
لغت نامه دهخدا
نام دهی است در طرف غربی و یک فرسخی واسط، (برهان)، یاقوت گوید از نواحی شرقی واسط و به یک فرسنگی آن است، از آنجاست احمد بن محمد بن علی بن الحسین انطاکی ابوالعباس معروف به ابن طلائی که پیری صالح و اهل قرآن بود، ببغداد در آمد و از ابی القاسم اسماعیل بن احمد سمرقندی و دیگران سماع حدیث کرد و به داوردان باز گردید و آنجا بریاضت و مجاهدت عمر گذارد و در 455 هجری قمری درگذشت، (معجم البلدان)، در داوردان دیری منسوب به حضرت حزقیل هست، (قاموس الاعلام ترکی)
لغت نامه دهخدا
(وَ)
نام دهقانی مالک زمینی که شهر واسط بر آن بنا شده است. (الکامل ابن اثیر از حاشیۀ مجمل التواریخ و القصص ص 516)
لغت نامه دهخدا
پارسی تازی گشته دریگان دریگان سه بهر سه بخش آسایی است (آسا قانون) در ستاره شناسی که در آن چهره ها و پیکرهای آسمانی را به سه گروه بخش می کنند قانونی است در هیئت که در آن صور و اشکال فلکی را بسه طبقه تقسیم کنند، سه یک برجها نزد هندوان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از داوران
تصویر داوران
قضات
فرهنگ واژه فارسی سره
لاریجان که اهالی فارس زبان آن را لاریجانات نیز گویند، از
فرهنگ گویش مازندرانی
مرتعی در حوزه ی رویان نور
فرهنگ گویش مازندرانی
از دهستان فیروزجاه شهرستان بابل
فرهنگ گویش مازندرانی