دهی از دهستان پائین رخ بخش کدکن شهرستان تربت حیدریه. در سی هزارگزی شمال خاور کدکن و پنجهزارگزی شمال خاوری چینک کلاغ. دارای 110 سکنه. آب آن از قنات. محصول آن غلات و پنبه. شغل اهالی زراعت و گله داری و کرباس بافی و راه آنجا مالروست و از حصاریزدان میتوان اتومبیل برد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9)
دهی از دهستان پائین رخ بخش کدکن شهرستان تربت حیدریه. در سی هزارگزی شمال خاور کدکن و پنجهزارگزی شمال خاوری چینک کلاغ. دارای 110 سکنه. آب آن از قنات. محصول آن غلات و پنبه. شغل اهالی زراعت و گله داری و کرباس بافی و راه آنجا مالروست و از حصاریزدان میتوان اتومبیل برد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9)
محکمه. دارالقضاء. دیوانخانه. عدلیه. دادگستری. داورگه: به داورگه نشاندی داوران را بکندی بیخ و بن بدگوهران را به داورگاه او از شاه و چاکر یکی بودند درویش و توانگر. فخرالدین اسعد (ویس و رامین)
محکمه. دارالقضاء. دیوانخانه. عدلیه. دادگستری. داورگه: به داورگه نشاندی داوران را بکندی بیخ و بن بدگوهران را به داورگاه او از شاه و چاکر یکی بودند درویش و توانگر. فخرالدین اسعد (ویس و رامین)
دوتخمه. دورگ. اسب یا حیوانی که از دو جنس مختلف باشد. اسبی که نژاد وی آمیخته شده باشد. (ناظم الاطباء) : اسب دورگه، اسب دوتخمه. عربی و ترکمانی. اکدش. (یادداشت مؤلف). رجوع به دورگ شود، مطلق آمیختگی چنانکه آمیختگی زیر و بم آواز و جز آن. - دورگه شدن صوت، جهوری شدن آن چنانکه در نوبالغان. (یادداشت مؤلف). - صدای دورگه، آوازی چون آواز کسی که شب نخفته است. (یادداشت مؤلف)
دوتخمه. دورگ. اسب یا حیوانی که از دو جنس مختلف باشد. اسبی که نژاد وی آمیخته شده باشد. (ناظم الاطباء) : اسب دورگه، اسب دوتخمه. عربی و ترکمانی. اکدش. (یادداشت مؤلف). رجوع به دورگ شود، مطلق آمیختگی چنانکه آمیختگی زیر و بم آواز و جز آن. - دورگه شدن صوت، جهوری شدن آن چنانکه در نوبالغان. (یادداشت مؤلف). - صدای دورگه، آوازی چون آواز کسی که شب نخفته است. (یادداشت مؤلف)