جدول جو
جدول جو

معنی داور - جستجوی لغت در جدول جو

داور
کسی که برای قطع و فصل مرافعۀ دو یا چند تن انتخاب شود، قاضی، در ورزش کسی که بر اجرای درست قوانین بازی نظارت دارد، کسی که میان نیک و بد حکم کند، حاکم
تصویری از داور
تصویر داور
فرهنگ فارسی عمید
داور
(وَ)
حاکم شرع یا عرف. موسی پایه و درجۀ داور را به اندرز خسورۀ خود یترون در میان قوم قرار داد. (خروج 18: 13 -26) و سرداران هزاره و صده و پنجاهه و دهه نامیده میشدند ولکن داور و پادشاه همان قاضی بود و او نیز میبایست که در اصول و فروع امور از کاهن اعظم مشورت خواهد. (سفر اول اعداد 27: 21 و اول سموئیل 22: 11- 15 مقابل 23: 6) و در زیر دست داود پادشاه ششهزار ناظر و داور بود (اول تواریخ 23: 4). از جمله اصلاحات یهوشافاط که معمول داشت یکی برقرار نمودن داوران بود (دوم تواریخ 19: 5- 11) و از برای ایشان مجلس مشورت فراهم نمود که بدستیاری آن کارها را بدرستی و راستی فیصل دهند چنانکه سنهدریم یا مجمع تقلید همان مجلس بود و داوران را فرمود که تا توانند راستی و راست کرداری را پیشه کنند و رشوه نپذیرند. و اما داوران و قضاه بنی اسرائیل که در سفر داوران مذکورند حاکمان صاحب اقتدار و سرداران لشکرکش بودند و زمان داوری ایشان تخمیناً 450 سال یعنی از فوت یوشع تا زمان سموئیل نبی بود (اول اشعیا 13: 19 و 20). (قاموس کتاب مقدس)
لغت نامه دهخدا
داور
(وَ)
مرحوم میرزا علی اکبر خان داور وزیر عدلیه و وزیر مالیۀ معروف در دورۀ سلطنت رضاشاه پهلوی که قبل از اتخاذ نام خانوادگی ’داور’ معروف به ود به میرزاعلی اکبرخان مدعی العموم، تحصیلات خود را ابتدا در تهران و بعد در سویس، که مدتها در آنجا مقیم بود، به پایان رسانید و سپس اندکی بعد از سنه 1300 هجری شمسی به تهران معاودت نمود و از آن به بعد ترقیات سریع نمود و در کابینه های مختلفه متناوباً بوزارت فواید عامه و وزارت عدلیه و وزارت مالیه منصوب شد و متدرجاً در نتیجه هوش و کفایت و فعالیت خود یکی از مشاهیر رجال دولت گردید بطوری که در سنین اواخر عمر خود مرحوم داور با مرحوم تیمورتاش وزیر دربار دو رکن عمده بسیار با نفوذ دولت را تشکیل میدادند. داور در شب چهارشنبه بیست ویکم بهمن سال 1315 هجری شمسی شمسی مطابق بیست و هشتم ذی القعده سنۀ 1355 هجری قمری انتحار نمود، از قرار مذکور به سم، و در صفائیه در حوالی تهران مدفون شد. سن او در حدود پنجاه سال بود. (وفیات معاصرین بقلم آقای محمد قزوینی. مجله یادگار سال سوم شمارۀ 6 و 7). تشکیلات نوین دادگستری ایران ازوست
لغت نامه دهخدا
داور
(وَ)
یا زمین داور. نام ناحیه ای میان سیستان بناحیۀافغانستان و آنجا مسقطالرأس گروهی از دانشمندان بوده است. شهری است و ناحیتی به سیستان. (از دمشقی) :
ورا کرد پیش سپه جنگجوی
بر شهر داور فرود آمد اوی.
اسدی.
یاقوت در معجم البلدان آرد: داور. و اهل ناحیه آن را زمین داور گویند که سرزمین داورست و آن ولایتی است وسیع دارای شهرها و دهها بهمسایگی رخج و بست و غور و آن سرحدی از حدود سیستان است و شهر آن ’تل’ و ’درغور’ و هر دو بر ساحل نهر هندمند قرار دارند. رجوع به زمین داور و تاریخ سیستان ص 194 و197 شود
لغت نامه دهخدا
داور
قاضی، حاکم، دادرس در اصل این کلمه دادور بود بمعنی صاحبداد، پس به جهت تخفیف دال تانی را حذف کردند
فرهنگ لغت هوشیار
داور
((وَ))
قاضی، حکم
تصویری از داور
تصویر داور
فرهنگ فارسی معین
داور
قاضی
تصویری از داور
تصویر داور
فرهنگ واژه فارسی سره
داور
حاکم، حکم، قاضی، میانجی، هیربد
فرهنگ واژه مترادف متضاد
داور
الحكم
تصویری از داور
تصویر داور
دیکشنری فارسی به عربی
داور
Adjudicator, Arbitrator
تصویری از داور
تصویر داور
دیکشنری فارسی به انگلیسی
داور
arbitre
تصویری از داور
تصویر داور
دیکشنری فارسی به فرانسوی
داور
adjudicador, árbitro
تصویری از داور
تصویر داور
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
داور
судья , арбитр
تصویری از داور
تصویر داور
دیکشنری فارسی به روسی
داور
Schiedsrichter
تصویری از داور
تصویر داور
دیکشنری فارسی به آلمانی
داور
суддя , арбітр
تصویری از داور
تصویر داور
دیکشنری فارسی به اوکراینی
داور
sędzia, arbiter
تصویری از داور
تصویر داور
دیکشنری فارسی به لهستانی
داور
裁判员 , 仲裁者
تصویری از داور
تصویر داور
دیکشنری فارسی به چینی
داور
adjudicador, árbitro
تصویری از داور
تصویر داور
دیکشنری فارسی به پرتغالی
داور
বিচারক , সালিশকারী
تصویری از داور
تصویر داور
دیکشنری فارسی به بنگالی
داور
منصف , ثالث
تصویری از داور
تصویر داور
دیکشنری فارسی به اردو
داور
ผู้ตัดสิน
تصویری از داور
تصویر داور
دیکشنری فارسی به تایلندی
داور
mwamuzi
تصویری از داور
تصویر داور
دیکشنری فارسی به سواحیلی
داور
hakem
تصویری از داور
تصویر داور
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی
داور
심판자 , 중재자
تصویری از داور
تصویر داور
دیکشنری فارسی به کره ای
داور
審判者 , 仲裁人
تصویری از داور
تصویر داور
دیکشنری فارسی به ژاپنی
داور
giudice, arbitro
تصویری از داور
تصویر داور
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
داور
न्यायाधीश , मध्यस्थ
تصویری از داور
تصویر داور
دیکشنری فارسی به هندی
داور
juru adil, arbiter
تصویری از داور
تصویر داور
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
داور
arbiter, scheidsrechter
تصویری از داور
تصویر داور
دیکشنری فارسی به هلندی
داور
שופט , בורר
تصویری از داور
تصویر داور
دیکشنری فارسی به عبری

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از داورا
تصویر داورا
(پسرانه)
دشت
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از داوری
تصویر داوری
قضاوت و انصاف دربارۀ نزاع و کشمکش و مرافعۀ دو یا چند تن، در ورزش شغل و عمل داور، شکایت، محاکمه، جدل، نزاع، تضاد، مخالفت، اختلاف، مغالطه، قضیه، کار، بحث، سخن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از داوری
تصویر داوری
اجرای حکمی که خداوند عالم در روز جزا بر مردمان خواهد فرمود
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از داوری
تصویر داوری
قضاوت کردن، شکایت کردن، ستیزه، جنگ، واقعه
فرهنگ فارسی معین
تصویری از داوری
تصویر داوری
حکمیت، قضاوت
فرهنگ واژه فارسی سره