- داو (پسرانه)
- قاضی، خداوند، هر یک از اشخاصی که طرفین دعوا برای حل اختلافات به طریقه غیررسمی انتخاب می کنند
معنی داو - جستجوی لغت در جدول جو
- داو
- ادعا
- داو
- نوبت بازی (به ویژه در قمار)، ادعا و دعوی کاری
داو دادن: در بازی یا در قمار حق تقدم برای حریف قائل شدن، نوبت دادن
داو یافتن: نوبت یافتن، فرصت یافتن
- داو
- نوبت، نوبت بازی یا تیراندازی
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
ادعا
ادعا
قاضی
یکی از جامه های زنان (در ردیف سماخچه و پیرهن نام برند
قاضی، حاکم، دادرس در اصل این کلمه دادور بود بمعنی صاحبداد، پس به جهت تخفیف دال تانی را حذف کردند
کسی که برای قطع و فصل مرافعۀ دو یا چند تن انتخاب شود، قاضی، در ورزش کسی که بر اجرای درست قوانین بازی نظارت دارد، کسی که میان نیک و بد حکم کند، حاکم
Adjudicator, Arbitrator
судья , арбитр
Schiedsrichter
суддя , арбітр
sędzia, arbiter
裁判员 , 仲裁者
adjudicador, árbitro
giudice, arbitro
adjudicador, árbitro
arbitre
arbiter, scheidsrechter
juru adil, arbiter
قاضٍ , حكمٌ
न्यायाधीश , मध्यस्थ
שופט , בורר
審判者 , 仲裁人
심판자 , 중재자
mwamuzi
ผู้ตัดสิน
বিচারক , সালিশকারী
منصف , ثالث