جدول جو
جدول جو

معنی داو - جستجوی لغت در جدول جو

داو
(پسرانه)
قاضی، خداوند، هر یک از اشخاصی که طرفین دعوا برای حل اختلافات به طریقه غیررسمی انتخاب می کنند
تصویری از داو
تصویر داو
فرهنگ نامهای ایرانی
داو
ادعا
تصویری از داو
تصویر داو
فرهنگ واژه فارسی سره
داو
نوبت بازی (به ویژه در قمار)، ادعا و دعوی کاری
داو دادن: در بازی یا در قمار حق تقدم برای حریف قائل شدن، نوبت دادن
داو یافتن: نوبت یافتن، فرصت یافتن
تصویری از داو
تصویر داو
فرهنگ فارسی عمید
داو
نوبت، نوبت بازی یا تیراندازی
تصویری از داو
تصویر داو
فرهنگ فارسی معین

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از داود
تصویر داود
(پسرانه)
داوود
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از داوی
تصویر داوی
ادعا
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از داوش
تصویر داوش
ادعا
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از داور
تصویر داور
قاضی
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از داون
تصویر داون
یکی از جامه های زنان (در ردیف سماخچه و پیرهن نام برند
فرهنگ لغت هوشیار
قاضی، حاکم، دادرس در اصل این کلمه دادور بود بمعنی صاحبداد، پس به جهت تخفیف دال تانی را حذف کردند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از داور
تصویر داور
کسی که برای قطع و فصل مرافعۀ دو یا چند تن انتخاب شود، قاضی، در ورزش کسی که بر اجرای درست قوانین بازی نظارت دارد، کسی که میان نیک و بد حکم کند، حاکم
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از داور
تصویر داور
((وَ))
قاضی، حکم
فرهنگ فارسی معین
تصویری از داور
تصویر داور
Adjudicator, Arbitrator
دیکشنری فارسی به انگلیسی
судья , арбитр
دیکشنری فارسی به روسی
суддя , арбітр
دیکشنری فارسی به اوکراینی
裁判员 , 仲裁者
دیکشنری فارسی به چینی
adjudicador, árbitro
دیکشنری فارسی به پرتغالی
adjudicador, árbitro
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
arbiter, scheidsrechter
دیکشنری فارسی به هلندی
قاضٍ , حكمٌ
دیکشنری فارسی به عربی
न्यायाधीश , मध्यस्थ
دیکشنری فارسی به هندی
שופט , בורר
دیکشنری فارسی به عبری
審判者 , 仲裁人
دیکشنری فارسی به ژاپنی
심판자 , 중재자
دیکشنری فارسی به کره ای
ผู้ตัดสิน
دیکشنری فارسی به تایلندی
বিচারক , সালিশকারী
دیکشنری فارسی به بنگالی
منصف , ثالث
دیکشنری فارسی به اردو
تصویری از داوید
تصویر داوید
(پسرانه)
داوود
فرهنگ نامهای ایرانی