جدول جو
جدول جو

معنی داهوئیه - جستجوی لغت در جدول جو

داهوئیه
(هَُ یِ)
دهی از دهستان حتکن بخش زرند شهرستان کرمان. در 18 هزارگزی جنوب خاوری زرند و 10 هزارگزی شمال راه فرعی زرند به کرمان با 484 سکنه. آب آن از قنات و چشمه. محصول آنجا غلات و حبوبات. شغل اهالی زراعت و صنایع دستی قالی بافی و راه آن مالروست. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از شاهویه
تصویر شاهویه
(پسرانه)
نام در برزویه دانشمند ایرانی، مترجم کلیله و دمنه
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از ماهویه
تصویر ماهویه
(دخترانه)
ماهوی
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از داهیه
تصویر داهیه
بسیار زیرک و هوشیار، دانا، مدبر، جمع دواهی، حادثۀ سخت، مصیبت
فرهنگ فارسی عمید
(ئی یَ)
ده کوچکی است از دهستان کوهستان بخش راور شهرستان کرمان که در 35 هزارگزی شمال باختری راور و 4 هزارگزی جنوب راه فرعی کوهستان به راور واقع شده و 20 خانوار سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8)
لغت نامه دهخدا
(گَ)
دهی است از دهستان گروه بخش ساردوئیه شهرستان جیرفت. واقع در 18هزارگزی شمال ساردوئیه و 4هزارگزی باختر راه مالرو راین به ساردوئیه. محلی کوهستانی و هوای آن سردسیر و سکنۀ آن 70 تن است. آب آن از رودخانه تأمین میشود. محصولات آن غلات و حبوب و شغل اهالی زراعت و گله داری است. ساکنان آن از طایفۀ مهنی هستند. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8)
لغت نامه دهخدا
(یَ / یِ)
نام شخصی است که از جانب یزدجرد حاکم سیستان و سپهسالار خراسان بود. بعد از آنکه یزدجرد از لشکر اسلام گریخت و به مرو رفت ماهویه با خاقان ترکستان ساخت و کسان خود را فرستاد تا یزدجرد را بقتل رسانیدند. (برهان) (فرهنگ رشیدی) (فرهنگ جهانگیری) : به شهر مرو اصفهبدی بود نام او ماهویه... (فارسنامۀ ابن البلخی ص 112)
لغت نامه دهخدا
(یَ)
ظاهراً نام خواب گزار و معبری است مانند دانیال و ابن سیرین. (یادداشت مؤلف) :
بخت است بخواب دیدن خر
شاهویه چنین نهاد تعبیر.
سوزنی
لغت نامه دهخدا
(یَ / وی)
نام اجدادی است. (لباب الانساب ج 2 ص 9)
لغت نامه دهخدا
(هَِ ری یَ)
دهی است ببغداد و به آن ده در فراخی و آبادانی مثل زدندی و آن میان محول و سندیه واقع و از اعمال بادوریاست. (معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا
(هَُ)
نام جمهوریی در افریقای جنوب غربی در ساحل خلیج گینه. میان نیجریه و توگو. دارای 115000 هزار گز مساحت و 2050000 سکنه. پایتخت آن پرتو نوو نام دارد
لغت نامه دهخدا
(وو دیْ یَ)
سنۀ داودیه، نام سال هفتم نزول قرآن بمکه. در این سال سورۀ ’ص’، ’صافات’، ’یس’، ’ملائکه’ و ’سبا’ نازل شد. نام سال هفتم بعثت رسول صلوات الله علیه از سیزده سال توقف آن حضرت در مکه
لغت نامه دهخدا
(وو دیْ یَ)
اصحاب داود بن علی اصفهانی متوفی به سال 270 هجری قمری در سن شصت وچهار سالگی. و آن فرقه ای از مذهب اصحاب حدیث باشد. یکی از پنج فرقۀ اصحاب حدیث باشد. (بیان الادیان). ایشان را اصحاب ظواهر گویند، چه بظاهر آیات و اخبار کار کنند و قیاس را منکر باشند. داودیه یا ظاهریه از مذاهب مشهورۀ اهل سنت و جماعت بر حسب اختلاف ایشان در فروع که عبارتند ازشافعیه و حنفیه و مالکیه و حنابله و ظاهریه (داودیه) و این فرقۀ اخیر را از آن سبب ظاهریه گویند که ایشان فقط بظواهر آیات و اخبار عمل نمایند و رأی و قیاس و تأویل را بکلی منکر باشند تقریباً نظیر اخباریین شیعه در مقابل مجتهدین ایشان و از مشاهیر این فرقه یکی ابوبکر محمد بن داود اصفهانی پسر ابوسلیمان داودست صاحب ’کتاب الزهره’ معروف در ادب و دیگر رویم عارف و ابن حزم ظاهری صاحب کتاب ملل و نحل و ابوحیان نحوی معاصر ابن هشام صاحب مغنی. (حاشیۀ شدالازار ص 102 و 103). و رجوع به انساب سمعانی ذیل نسبت الداودی و الظاهری و مراجع مذکور در شدالازار شود. اصحاب حدیث بیشتر اعتمادشان بمتون و ظواهر قرآن و احادیث است و اصحاب رأی پیروان امام ابوحنفیه نعمان بن ثابت بن مرزبان فارسی (80- 150 هجری قمری) هستند که در استنباط مسائل دین برأی و قیاس و اجتهاد و استحسان عمل کنند. اصحاب حدیث پنج فرقه اند: 1- داودیه پیروان داود بن علی اصفهانی. 2- شافعیه پیروان امام عبدالله بن محمد بن ادریس شافعی (متوفی 204). 3- مالکیه پیروان مالک بن انس (متوفی 179). 4- حنبلیه، اصحاب امام احمد بن حنبل (متوفی 241). 5- اشعریه پیروان علی بن اسماعیل اشعری از فرزندان ابوموسی الاشعری. (حاشیۀ غزالی نامه ص 72)
لغت نامه دهخدا
(وو دیْ یَ)
نام قریۀ کوچکی بشمال تهران. میان عباس آباد و قلهک در چهارهزارگزی جنوب قلهک و 7هزارگزی جنوب تجریش. دارای 30 تن سکنه. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 1). در حال حاضر در اراضی این قریه ساختمانهای متعدد بپا گردیده و صورت یکی از نقاطآباد و پرجمعیت نواحی نزدیک پایتخت را یافته است
لغت نامه دهخدا
(وَ ری یِ)
دهی از دهستان پائین رخ بخش کدکن شهرستان تربت حیدریه. در سی هزارگزی شمال خاور کدکن و پنجهزارگزی شمال خاوری چینک کلاغ. دارای 110 سکنه. آب آن از قنات. محصول آن غلات و پنبه. شغل اهالی زراعت و گله داری و کرباس بافی و راه آنجا مالروست و از حصاریزدان میتوان اتومبیل برد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9)
لغت نامه دهخدا
نام خطه ای میان سیبری و چین و مشترک میان سیبری و منچوری در آسیای مرکزی. (قاموس الاعلام ترکی)
لغت نامه دهخدا
(یَ)
الواسطی، جد سلیمان بن وهب است. (الوزراء و الکﱡتاب ص 96)
لغت نامه دهخدا
(یَ)
نام جد ابوسعید حسن بن علی بن روزبه فارسی معروف به ابن دابویه است. (سمعانی)
لغت نامه دهخدا
(سَ / سِ)
ده کوچکی است از دهستان حرجند بخش مرکزی شهرستان کرمان، 62هزارگزی شمال باختری کرمان، 4هزارگزی شمال راه فرعی چترود به راور. سکنه 10 نفر. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8)
لغت نامه دهخدا
(دِهَُ یِ)
دهی است از دهستان حومه باختری شهرستان رفسنجان. واقع در 20هزارگزی جنوب باختری رفسنجان با 135 تن سکنه. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8)
لغت نامه دهخدا
نام فرقه ای مذهبی در هند. زعم ایشان آن است که رسول ایشان ملکی است روحانی بر صورت بشری و اسمش باهودیه است و بر گاوی سوار است و تاجی از استخوان موتی بر سر دارد و از استخوان سر آدمی قلاده ای در گردن دارد و در دستی از استخوان قحف استخوانی دارد و در دستی مزراقی که سه شعبه دارد و ایشان را به عبادت خالق عز و جل و عبادت خویش امر میکند و امر کرد که بر صورتش صنمی بسازند و به عبادت آن مشغول شوند و از هیچ شی ٔ پرهیز نکنند... و ایشان را به غیر از صدقه معاشی نباشد. (از ترجمه ملل و نحل شهرستانی ص 584)
لغت نامه دهخدا
(وَیْهْ / دو یَ)
بروایتی نام یکی از نیاکان ابوالطیب طاهر بن حسین بن معصب بن رزیق بن ماهان (یا... رزیق بن اسعد بن دادویه) است. مؤسس سلسلۀ طاهریان. (تاریخ سیستان حاشیۀ ص 172). کلمه دادویه مرکب از ’داد’ است و ’اویه’ از ادوات اتصاف
ابن شهریار اصفهانی یکی از ایرانیان ناقل و مترجم از فارسی. (لکلرک ج 1 ص 381)
لغت نامه دهخدا
(ئی یَ)
دهی کوچک است از دهستان جوزم و دهج بخش شهربابک از شهرستان یزد. در 40هزارگزی شمال باختر شهربابک و 21هزارگزی راه شهربابک به خبر. منطقۀکوهستانی معتدل و مالاریائی است. آب آن از قنات و محصول وی غلات است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 10)
لغت نامه دهخدا
(ی یَ)
دهی است از دهستان هنزاء بخش ساردوئیه شهرستان جیرفت که در 25 هزارگزی شمال باختری ساردوئیه و 4هزارگزی شمال راه مالرو بافت بساردوئیه واقع است و ده تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8)
لغت نامه دهخدا
(دُ یَ)
دهی است از دهستان گروه بخش ساردوئیه شهرستان جیرفت. واقع در 40هزارگزی خاور ساردوئیه و 20هزارگزی باختر راه مالرو ساردوئیه به راین. آب آن از رودخانه و راه آن مالرو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8)
لغت نامه دهخدا
(دَ یَ)
دهی از دهستان برج اکرم بخش فهرج شهرستان بم. سکنۀ آن 150 تن. آب آن از قنات. محصول آنجا غلات و حنا و خرما. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8)
لغت نامه دهخدا
(ئی یِ)
دهی است از دهستان خبر بخش بافت شهرستان سیرجان واقع در هفت هزارگزی جنوب باختری بافت با 363 تن سکنه. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8)
لغت نامه دهخدا
(ئی یِ)
ده کوچکی است از دهستان گوغر بخش بافت شهرستان سیرجان سر راه مالرو گوغر به چهارطاق با 25 تن سکنه. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8)
لغت نامه دهخدا
(وَیْهْ / ذو یَ)
خواهرزادۀ باذان که از طرف خسروپرویز حاکم یمن بود. او پس از خسرو بدین اسلام درآمد و عیهلۀ اسودالعنسی را که دعوی پیغامبری کرده بود بکمک فیروز دیلمی بقتل رسانید. (مجمل التواریخ و القصص ص 172). طبری این شخص را اهل اصطخر فارس دانسته است. (مجمل التواریخ و القصص حاشیۀ ص 256). رجوع به دادویه شود
لغت نامه دهخدا
(یَ)
معبر و تعبیرکننده ای بود که در علم تعبیر مثل و نظیری نداشته. (برهان). اعراب چنانکه رسم ایشان است در این لغت تصرف کرده سین را به شین تبدیل کرده اند چنانکه ابن سیرین معبر را که مادرش شیرین بوده ابن سیرین کرده اند. (آنندراج) :
بخت است بخواب دیدن خر
ساهویه چنین نهاد تعبیر.
سوزنی (از رشیدی).
بعضی گویند نام زنی بوده است معبر ساهویه نام. (برهان)
لغت نامه دهخدا
تصویری از لاهوتیه
تصویر لاهوتیه
لاهوتیت در فارسی: مینوگانی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اهویه
تصویر اهویه
وای (جو) گودال جمع هوا هواها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از داهیه
تصویر داهیه
دانا، مدبر، هوشیار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از داویه
تصویر داویه
بیابان، فلات
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از داهیه
تصویر داهیه
((یِ))
زیرک، باهوش
فرهنگ فارسی معین