داهول. داحوال. داخول. علامتی باشد که در زراعت و فالیز و امثال آن نصب کنند بجهت رفع جانوران زیانکار تا ازآن برمند و داخل زراعت نشوند. (برهان). مترس. مترسک. چیزی که در کشتزارها برای رمیدن مرغان برپا کنند. علامتی که در صحرا سازند برای رمیدن مرغان و آنرا دیهول نیز گویند. (آنندراج). چوب کهنه پیچیده برای رمیدن مرغان از باغها. چوم دیهول. از این علامت به ’عمر مین باقله’ تعبیر کنند: عمر شکل مهیب و موحش را گویند و مین مخفف میان است و باقله دانه ای باشد معروف به رادر نخود و لوبیا و چون درشوشتر و دزفول بیشتر در زراعت باقلا داهل و داهول بندند مخصوص آن داشته اند. (لغت محلی شوشتر، نسخۀ خطی کتاب خانه مؤلف) ، علامتی که صیادان نزدیک دام نصب کنند تا جانوران از آن رم کرده بجانب دام آیند. (برهان). آن علامتها که بر زمین افکنند و دام بر آن گسترند تا نخجیر از آن بهراسد و بسوی دام آهنگ کند. (شرفنامۀ منیری). علامتهاست که برپا کنند تا نخجیر از آن بهراسد و بسوی دام آهنگ کند: جسته نیافتستم کایدونم گوئی ز دام وداهل جستستم. ابوشکور
داهول. داحوال. داخول. علامتی باشد که در زراعت و فالیز و امثال آن نصب کنند بجهت رفع جانوران زیانکار تا ازآن برمند و داخل زراعت نشوند. (برهان). مترس. مترسک. چیزی که در کشتزارها برای رمیدن مرغان برپا کنند. علامتی که در صحرا سازند برای رمیدن مرغان و آنرا دیهول نیز گویند. (آنندراج). چوب کهنه پیچیده برای رمیدن مرغان از باغها. چوم دیهول. از این علامت به ’عمر مین باقله’ تعبیر کنند: عمر شکل مهیب و موحش را گویند و مین مخفف میان است و باقله دانه ای باشد معروف به رادر نخود و لوبیا و چون درشوشتر و دزفول بیشتر در زراعت باقلا داهل و داهول بندند مخصوص آن داشته اند. (لغت محلی شوشتر، نسخۀ خطی کتاب خانه مؤلف) ، علامتی که صیادان نزدیک دام نصب کنند تا جانوران از آن رم کرده بجانب دام آیند. (برهان). آن علامتها که بر زمین افکنند و دام بر آن گسترند تا نخجیر از آن بهراسد و بسوی دام آهنگ کند. (شرفنامۀ منیری). علامتهاست که برپا کنند تا نخجیر از آن بهراسد و بسوی دام آهنگ کند: جسته نیافتستم کایدونم گوئی ز دام وداهل جستستم. ابوشکور
سرگشته داحول: پارسی تازی گشته داخول گونه ای از تله و لولوی سر خرمن علامتی که در زراعت و فالیز و مانند آن نصب کنند تا جانوران موذی از آن برهند، علامتی که صیادان در صحرا نزدیک به دام نصب کنند تا جانوران از آن برمند و بسوی دام آیند و گرفتار شوند
سرگشته داحول: پارسی تازی گشته داخول گونه ای از تله و لولوی سر خرمن علامتی که در زراعت و فالیز و مانند آن نصب کنند تا جانوران موذی از آن برهند، علامتی که صیادان در صحرا نزدیک به دام نصب کنند تا جانوران از آن برمند و بسوی دام آیند و گرفتار شوند