جدول جو
جدول جو

معنی داهفه - جستجوی لغت در جدول جو

داهفه
(هَِ فَ)
نعت فاعلی مؤنث از مصدر دهف، به معنی سخت گرفتن: داهفه من الناس، مرد مسافر دور از اهل. (منتهی الارب). داهفهمن الابل، شتر ماندۀ از درازی سفر. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از داهیه
تصویر داهیه
بسیار زیرک و هوشیار، دانا، مدبر، جمع دواهی، حادثۀ سخت، مصیبت
فرهنگ فارسی عمید
(دافْ فَ)
لشکر که بسوی دشمن مرور کند. (منتهی الارب). لشکر که بسوی دشمن حرکت نماید. الجیش یدف نحو العدو. (اقرب الموارد) ، مردمی از اهل بادیه که قصد مصر کنند، گروهی از مردم که از ناحیتی بناحیتی روی کنند. (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(فِهْ)
مسافر. (منتهی الارب) ، غریب. (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(هَِ فَ)
تأنیث لاهف. رجوع به لاهف شود
لغت نامه دهخدا
(هَِ بَ)
جراحت سر که خون از آن برود. (مهذب الاسماء). اما ظاهراً مصحف دامیه است
لغت نامه دهخدا
(هَِ فَ)
نعت فاعلی مؤنث از ذهف. ابل ذاهفه، شتران بستوه آمده از بس رفتن. داهفه
لغت نامه دهخدا
(هََ)
داه. داها. نام قومی از ایرانیان است ساکن شمال شرقی ایران و اشکانیان بیاری آنان بسلطنت رسیده اند. این قوم ظاهراً از سکاها بوده اند. (از ایران در زمان ساسانیان چ جدید ص 30). نام طایفه ای ایرانی و شعبه ای از قبایل اسکیت بوده اند و در طرف شرقی دریای خزر سکنی داشته اند و بنام آنان در تاریخ ایران تا حملۀ عرب برمیخوریم و بقول بروسوی مورخ و پیشوای دینی کلده که در قرن سوم قبل از میلاد میزیسته است، کورش بزرگ در آخرین جنگهای خود با داهه ها در زدوخورد بوده است. آدین مورخ یونانی قرن اول میلادی در جزو لشکریان داریوش سوم هنگام جنگ با اسکندر از سواران تیرانداز داهه نام میبرد. قسمتی از لشکریان اشکانیان از این طایفه بوده اند، چون از زمانهای بسیار قدیم از سواحل رود سیحون تا صحراهای جنوبی روسیه محل قبایل ایرانی چادرنشین بوده است و داهه ها از این قبایل محسوب میشوند. احتمال ارتباطی میان نام آنان و ناحیۀ دهستان میرود. کلمه داهه در سانسکریت داس آمده است و صفتی است اهریمنی در مقابل کلمه آریا. (از یشتها ج 2 ص 57)
لغت نامه دهخدا
(هَِ رَ)
انهاالداهره الطول، یعنی بسیار درازست. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
تصویری از داهیه
تصویر داهیه
دانا، مدبر، هوشیار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از لاهفه
تصویر لاهفه
مونث لاهف بنگرید به لاهف
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دافه
تصویر دافه
مسافر، غریب
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از داهبه
تصویر داهبه
جراحت سر که خون از آن برود
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از داهقه
تصویر داهقه
راهی (مسافر)، دور مانده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از داهیه
تصویر داهیه
((یِ))
زیرک، باهوش
فرهنگ فارسی معین
باهوش، زیرک، نابغه، حادثه، سانحه، مصیبت، شاهکار، کارسترگ
فرهنگ واژه مترادف متضاد
تیرچوبی دو شاخه که از آن در ساختن نفار استفاده شود
فرهنگ گویش مازندرانی
دهر: وسیله ای شبیه داس که برای درو کردن مورد استفاده قرار
فرهنگ گویش مازندرانی