- دانشی
- اهل دانش، خردمند
معنی دانشی - جستجوی لغت در جدول جو
- دانشی
- دانشمند، دانشور، اهل علم و دانش،
برای مثال تو ای دانشی چند نالی ز چرخ / که ایزد بدی دادت از چرخ برخ (اسدی - ۳۶۸)
- دانشی ((نِ))
- دانا، دانشمند
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
پولی که چند تن - که با هم به گردش روند - از جهت سهم هزینه خود پردازند. دانگی
اجتماع برای مشورت کنکاج، مجلس مشورت مجلس عام
بر گرفته از انشا خوش نوشته خوش سروده ممال (انشا) : (چو روز جلوه انشاد را وی شعرم ببارگاه در آرد عروس انشی را)
دانندگی، دانائی، علم و فضل و دانستن چیزی
نزدیک، قریب
مقابل عالی، پست و فرومایه، مقابل قاصی، قریب، نزدیک
پست، فرومایه
نزدیک، جمع دناه (دنات)
علم، برای مثال ز دانش به اندر جهان هیچ نیست / تن مرده و جان نادان یکی ست (اسدی - ۱۷۵) نبشتن به خسرو بیاموختند / دلش را به دانش برافروختند (فردوسی - ۱/۳۷ حاشیه) ، عقل، خرد
Knowledge
знание , знание
Wissen
знання
wiedza
conhecimento
conoscenza
conocimiento
connaissance
kennis
pengetahuan
علمٌ , معرفةٌ
ज्ञान , ज्ञान
maarifa