جدول جو
جدول جو

معنی دانامشان - جستجوی لغت در جدول جو

دانامشان
دیروز عصر
فرهنگ گویش مازندرانی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

نام موضعی بحدود رستمدار مازندران، سیدفخرالدین بن سیدقوام الدین مرعشی آنجا را مدتی دارالملک خویش ساخته بوده است، (حبیب السیر چ کتاب خانه خیام ج 3 ص 343)
لغت نامه دهخدا
(اَ)
دهی از دهستان اشترجان بخش فلاورجان شهرستان اصفهان. نه هزارگزی باختر فلاورجان. نه هزارگزی راه شهرکرد به اصفهان. جلگه. معتدل و دارای 180 تن سکنه. آب آن از زاینده رود. محصول آن غلات، برنج و صیفی. شغل اهالی آنجا زراعت و گله داری. صنایع دستی زنان کرباس بافی. راه آن مالرو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 10 ص 83)
لغت نامه دهخدا
(پَ دَ تَ / تِ کَ دَ)
عالم شدن. دانشی شدن. دانشمند شدن. تفقه. (ترجمان القرآن) :
مرد دانا شود ز دانا مرد
مرغ فربه شود بزیر جواز.
ناصرخسرو.
شمس چون پیدا شود آفاق ازو روشن شود
مرد چون دانا شود دل در برش دریا شود.
ناصرخسرو.
گرقابل فرمانی دانا شوی ارنی
کردی بجهنم بدل از جهل جنان را.
ناصرخسرو.
، خردمند شدن. عاقل شدن. هوشیار و آگاه گشتن. بصر. بصاره. (منتهی الارب). بصیره
لغت نامه دهخدا
دهی است از دهستان ریوند بخش حومه شهرستان نیشابور، واقع در 9هزارگزی جنوب باختری نیشابور جلگه است و معتدل و دارای 25 تن سکنه، آب آن از قنات تأمین میشود، محصول آنجا غلات است و شغل مردمش زراعت و مالداری و راه آن مالروست، (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9)
لغت نامه دهخدا
تصویری از داراشان
تصویر داراشان
آنکه صاحب شان و شوکت دارا باشددارد آنکه سیرت پادشاهان دارد
فرهنگ لغت هوشیار
عصر دیروز
فرهنگ گویش مازندرانی
غروب دیروز
فرهنگ گویش مازندرانی