جدول جو
جدول جو

معنی دامیر - جستجوی لغت در جدول جو

دامیر
دهی است از دهستان خواست بخش مرکزی شهرستان ساری، واقع در11هزارگزی شمال ساری و 3هزارگزی باختر شوسۀ ساری به فرح آباد، دشت است و معتدل و مرطوب و مالاریائی و دارای 250 تن سکنه، آب آن از چشمۀ عالی واک است، محصول آنجا برنج و غلات و پنبه و صیفی، شغل مردم آن زراعت و راه آنجا مالروست، این آبادی از دو محل بالا و پائین تشکیل شده است، (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 3)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از دامور
تصویر دامور
(پسرانه)
آواز نرم و لطیف
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از زامیر
تصویر زامیر
(دخترانه)
آواز
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از امیر
تصویر امیر
(پسرانه)
شاه، پادشاه، حاکم، به صورت پیشوند در ابتدای بعضی نامها می آید و نام جدید می سازد مانند امیربانو، امیرپویا، و امیرحسین
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از امیر
تصویر امیر
فرمانده، فرمانروا، در امور نظامی صاحب منصب ارتشی دارای درجات بالاتر از سرهنگ، لقب شاهزادگان و بزرگان
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از دامی
تصویر دامی
مربوط به دام
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از دایر
تصویر دایر
مقابل بائر، در حال فعالیت، برقرار، گردنده، دور زننده،
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از چامیر
تصویر چامیر
شاش، ادرار، مایعی زرد رنگ مرکب از آب اسید اوریک نمک طعام و املاح دیگر که از طریق آلت تناسلی دفع می شود
شاش، ادرار، پیشاب، بول، زهراب، پیشار، پیشیار، میزک، چامیز، چامین، چمین، کمیز، گمیز، شاشه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از دامیه
تصویر دامیه
صفحۀ شطرنجی دارای صد خانۀ چهارگوش سیاه و سفید برای بازی دام، نوعی گچ بری که یک درمیان گود و برجسته است
فرهنگ فارسی عمید
(رَ)
دهی است جزء دهستان رستاق بخش خمین شهرستان محلات. واقع در دوهزارگزی جنوب باختری خمین. دارای هوای معتدل و 100 تن سکنه. آب آن از قنات است. محصول آن غلات و چغندرقند و انگور و پنبه و شغل مردم آن زراعت و راه آن مالروست. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 1)
لغت نامه دهخدا
از فرمانروایان اسپانیا فرزند برمود اول و پسر عموی آلفونس دوم بود و در سال 835م، از طرف آلفونس دوم به ادارۀ کارهای دولتی مأمور شد و از سال 842 تا 850م، در ’اوویدو’ بنام آلفونس فرمانروایی کرد و نیز بامسلمانان بجنگ پرداخت، (از قاموس الاعلام ترکی ج 3)
نام حکمران اسپانیا (از سال 967 تا 982م،) او از روز انتصاب بحکومت با زیردستان خود بنای بدرفتاری گذاشت و با پسرعموی خود برمود نیز بجنگ پرداخت ولی از وی شکست خورد و مجبور شد قسمتی از قلمرو حکومت خویش را بدو واگذارد، (از قاموس الاعلام ترکی ج 3)
رامیر دوم، نام یکی از فرمانروایان اسپانیا بود که از سال 1134م، تا 1137م، در سرزمین آراگون حکومت داشت و در آخر عمر عزلت گزید و راهب شد و حکومت آراگن را به ملکه پترونیه واگذاشت، (از قاموس اعلام ترکی ج 3) (حلل السندسیه ج 2 ص 220)
فرزند کانکای سوم حاکم ناواره (قسمتی از فرانسه) بود که ازسال 1035 تا 1063م، حکومت داشت و در جنگ با مسلمانان و مردم اندلس کشته شد، (از قاموس الاعلام ترکی ج 3)
لغت نامه دهخدا
طرف ریسمان، (قاموس کتاب مقدس)
لغت نامه دهخدا
جایی است در کوهستان افرائیم که تولع در آن سکونت میورزید، (سفرداوران 10: 1 و2) بزعم شوارتز در نزدسنور بر تلی که تخمیناً 6 میل بشمال سامره است واقعمبیاشد لکن فاندافلد گوید: که در نرد صمر است که درجنوب شرقی نابلس واقع میباشد، (قاموس کتاب مقدس)
شهری در کوهستان یهود (صحیفۀ یوشع 15: 48) و دور نیست که همان صومره باشد که در مغرب دبیر واقع است، (قاموس کتاب مقدس)
لغت نامه دهخدا
ناحیۀ کوهستانی بسیار مرتفع آسیای مرکزی و در جغرافیا بدو نام ’بام دنیا’ داده اند هرچند که در خور این نام نیست، قسمت اعظم این سرزمین متعلق به روسیه و مابقی جزء افغانستان است و در مشرق به دشتها و ریگزارهای ترکستان چین منتهی شود و در شمال به فرغانه و به مغرب در طول سیلابهائی که آمودریا ازآنها تشکیل میشود به پستی میگراید و در جنوب آن سلسله جبال قره قوروم واقع است، نجد پامیر در حدود 70000کیلومترمربع مساحت دارد با 20000 تن سکنۀ چادرنشین یا شبان ترک خرخیز، ارتفاع این سرزمین که از سطح دریا در حدود 4000 گز است باعث سختی آب و هوای آن شده است چنانکه زمستان بدانجا هفت ماه بکشد و تنها در یک ماه (ماه یولیه) شبها شب نم نباشد و حرارت روزها گاه به 70 درجه رسد، پامیر هوائی خشک دارد و باران و برف در آن بندرت بارد، بادهای آن بسیار سرد است ولی شدید نیست لکن با خشکی آب و هوا دریاچه های متعددی در آنجا هست که برخی وسیع باشد لیکن آب این دریاچه ها روبه نقصان است چنانکه بعضی بکلی از میان رفته است و از جمله دریاچه های آن قره گول با 300 هزارگزمربع مساحت و ساری گول با 4267 گزمربع مساحت، غالب رودهای پامیربطرف مغرب یعنی آمودریا که به بحیرۀ خوارزم میریزد جاریست و بقیه بطرف شرق یعنی رود تاریم متوجه است و کوه مرتفع پامیر موسوم به تغارمه 7899 گز ارتفاع دارد وظاهراً سکنۀ فعلی هند و ایران از این معبر گذشته ودر این دو مملکت سکنی گزیده اند، از جبال مهمی که ازاین عقدۀ کوهستانی آغاز میشود در شمال، رشته کوههای تیان شان است که از حوالی سمرقند تا داخلۀ ترکستان چین امتداد دارد و در جنوب کوههای کوئن لن و قراقروم و هیمالیا که جملگی بموازات یکدیگر از شمال غربی به جنوب شرقی امتداد دارند و از دره های مابین آنها هر یک رودی جاری است، در جانب غربی این نجد دو رشته جبال از پامیر آغاز میشود یکی سلسلۀ جبال هندوکوه یا هندوکش و دنباله های آن یعنی کوه بابا و سپیدکوه و سیاه کوه و کوههای شمال خراسان، دیگر سلسلۀ سلیمان که در امتداد رود سند بجهت جنوب ممتد میشود و به بلوچستان و سواحل اقیانوس هند می انجامد و راههای اصلی کشورهای مجاور نجد پامیر یعنی افغانستان و پنجاب و ترکستان و کاشغر و ایران همه از میان همین سلسله کوههاست
لغت نامه دهخدا
سوراخ موش، (آنندراج) (شعوری ج 1 ص 406)
لغت نامه دهخدا
دامی، صیاد، صاید، شکارچی، شکارگر، حابل، آنکه دام برای گرفتن مرغ و ماهی گذارد، به معنی دامی است که صیاد باشد، (از برهان)، صیدکار:
جهان دامیاری است نیرنگ ساز
هوای دلش چینه و دام آز،
اسدی،
این وطنگاه دامیارانست
جای صیاد و صیدکارانست،
نظامی،
، ماهیگیر
لغت نامه دهخدا
نام یکی از دهستانهای سه گانه بخش مرکزی شهرستان ایرانشهر است از ناحیۀ مکران و بلوچستان، این دهستان در شمال ایرانشهر واقع و جادۀ شوسۀ ایرانشهر به خاش از مرکز آن میگذرد و حدود آن بشرح زیرست: از طرف شمال به بخش خاش، از طرف خاور بدهستان ابتر، از طرف جنوب بدهستان مرکزی ایرانشهر از طرف باختر به بخش بزمان، منطقه ای جلگه و قسمت علیای (شمال) آن کوهستانیست، ارتفاعات این دهستان عموماً خاکی و هوای آن گرمسیر و مالاریائی است، رود خانه بمپورکه شرح آن در جای خود داده شده است از این ارتفاعات سرچشمه میگیرد توضیح اینکه این رودخانه در مسیر خودزه پیدا میکند و بهر آبادی که میرسد مردم آن آبادی جلوی این رودخانه را بکلی میگیرند و بعد از بندی که آبادی اول بر آن آب بست بلافاصله کف رودخانه شروع به زه دادن میکند و تا آبادی دیگر میرسد آب بقدر کافی جمع میشود، آب آشامیدنی دهستان از قنات و رودخانه است محصول عمده دهستان غلات و خرما و لبنیات و ذرت است و شغل اهالی آن زراعت و گله داری است و آن از هشت آبادی بزرگ و کوچک تشکیل شده و جمعیت آن در حدود 3000 تن است، گویش مادری مردم دهستان بلوچی و راههای دهستان مالرو است و جاده شوسۀ ایرانشهر به خاش از وسط ازآن عبور مینماید، (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8)
لغت نامه دهخدا
(یَ)
تأنیث دامی. که خون ترابد.
- لثه دامیه، که خون ازو آید: جید (شحم الرمان) للثه الدامیه.
، شکستگی سر که خون برود. شکستگی سر که خون روان شود. (ذخیرۀ خوارمشاهی)، سرشکستگی که خون پیدا آید از وی و نرود. (منتهی الارب). شکستگی در سر که خون افتاده و جاری نشده است. در اصطلاح فقه، جراحتی که پوست سریا صورت را قطع کند و بگوشت اندک صدمه وارد آورد. ونیز رجوع به کتاب شرایع ص 343 شود، شجره دامیه، درختی زیبا
لغت نامه دهخدا
(تَ)
جمع واژۀ تدمیر. (ناظم الاطباء). ج تدمیر. هلاکی ها. (آنندراج). رجوع به تدمیر شود
لغت نامه دهخدا
(یَ)
سمیه، دختر خباط. از زنان صحابی بود که بطور پنهانی اسلام آوردو وقتی که مشرکان قریش آگاه شدند او را آزار دادند و ابوجهل وی را در حدود سال هفتم هجری کشت و او نخستین شهید در اسلام است. (از اعلام زرکلی چ 1 ج 1 ص 394). مفهوم صحابی یکی از مفاهیم کلیدی در علم حدیث است، چراکه بسیاری از احادیث پیامبر از طریق صحابه نقل شده اند. شناخت دقیق صحابه به ما کمک می کند تا درک عمیق تری از منابع دینی و تحولات اجتماعی صدر اسلام داشته باشیم. آنان حافظان زنده سنت و قرآن بودند.
سن، پاپ مسیحی از سال 1566 تا سال 1572 میلادی وی جمعی کثیر را به انکیزیسیون (تفتیش عقاید مذهبی) گرفتار و پیمانی علیه دولت عثمانی منعقد ساخته است. کاتولیکها وی را در زمرۀ قدیسان درآورده اند
لغت نامه دهخدا
(رِ)
یکی از بلاد هند قدیم آنچنانکه در ’سنگهت’ آمده است. (ماللهند بیرونی 156)
لغت نامه دهخدا
(سَ)
از نواحی فرح آباد مازندران. (سفرنامۀ رابینو بخش انگلیسی ص 120)
لغت نامه دهخدا
(یِ)
سطحی مقسم به صد خانه مربع سیاه و سفید برای بازی دام
لغت نامه دهخدا
میری دادن، چیراندن، تیز کردن، نشان کردن امیری دادن امیر کردن بامارت گماردن، امیری
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دامیار
تصویر دامیار
آنکه دام برای گرفتن مرغ و ماهی گذارد، صید کار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از امیر
تصویر امیر
پادشاه، فرمانروا، سلطان، خلیفه، کسی که فرمانروا بر قومی باشد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دامی
تصویر دامی
صیاد را گویند، شکارگر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دایر
تصویر دایر
دائر، گردان، گردنده، گردگرد، گرداگردان، چرخنده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دامیه
تصویر دامیه
سر شکستگی که از وی خون آید زخم خون افشان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دامیار
تصویر دامیار
شکارچی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از دامیه
تصویر دامیه
((یَ یا یِ))
سرشکستگی که از وی خون آید، زخم خون افشان
فرهنگ فارسی معین
تصویری از امیر
تصویر امیر
فرمانده، فرمانروا
فرهنگ فارسی معین
تصویری از دایر
تصویر دایر
((یِ))
گردنده، آباد، معمور، رایج، متداول، گردان، چرخنده، متعلق، وابسته
فرهنگ فارسی معین
دام گستر، دامی، شکارچی، شکارگر، صیاد
متضاد: صید
فرهنگ واژه مترادف متضاد
خاموشی، خاموش
فرهنگ گویش مازندرانی