الجنرال، نام سرداری از مردم اسپانی، متولد در شهر موتریکو و مقتول در جنگ ترافالگار (طرف الاغر) به سال 1805 میلادی مجسمۀ مرمرین وی در شهر موتریکو قرار دارد، (الحلل السندسیه ص 331 ج 1)
الجنرال، نام سرداری از مردم اسپانی، متولد در شهر موتریکو و مقتول در جنگ ترافالگار (طرف الاغر) به سال 1805 میلادی مجسمۀ مرمرین وی در شهر موتریکو قرار دارد، (الحلل السندسیه ص 331 ج 1)
دهی است جزء دهستان کلخوران بخش مرکزی شهرستان اردبیل واقع در 15هزارگزی شمال اردبیل و 3 هزارگزی شوسۀ اردبیل به خیاو، هوای آن معتدل و دارای 944 تن سکنه است، آب آنجا از رودخانه تأمین میشود و محصول آن غلات، حبوب، شغل اهالی زراعت و گله داری، راه مالرو و دبستان دارد، (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4)
دهی است جزء دهستان کلخوران بخش مرکزی شهرستان اردبیل واقع در 15هزارگزی شمال اردبیل و 3 هزارگزی شوسۀ اردبیل به خیاو، هوای آن معتدل و دارای 944 تن سکنه است، آب آنجا از رودخانه تأمین میشود و محصول آن غلات، حبوب، شغل اهالی زراعت و گله داری، راه مالرو و دبستان دارد، (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4)
دهی است از دهستان دالائی بخش خمین شهرستان محلات واقع درهفت هزارگزی باختر خمین دارای 326 تن سکنه، آب آن ازقنات است، محصولش غلات و بنشن و چغندرقند و انگور و راه آن مالرو است، (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 1)
دهی است از دهستان دالائی بخش خمین شهرستان محلات واقع درهفت هزارگزی باختر خمین دارای 326 تن سکنه، آب آن ازقنات است، محصولش غلات و بنشن و چغندرقند و انگور و راه آن مالرو است، (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 1)
بر بالا رفتن. (برهان). بالای چیزی گشتن. صعود. زبر چیزی شدن. (شرفنامۀ منیری) ، برابر چیزی شدن. (برهان) ، از بیخ و بن برکندن. (برهان). قلع. نسف. (تاج المصادر بیهقی) ، تخم افشاندن. (برهان). حرث. افشاندن چنانکه دانه را. (یادداشت مؤلف) ، فروریختن چنانکه اشک را. (یادداشت مؤلف) ، بردن باد خاک را. (برهان). سفی. (مجمل اللغه) ، بر باد دادن چنانکه خرمن را. بر باد کردن خرمن. ذرو. ذری. (تاج المصادر بیهقی). ثور. ثوران. سورمق. (ترکی). - دامیدن کان، بر باد دادن خاک بطلب زر. - دامیدن خرمن، بر باد کردن آن برای جدا شدن دانه از کاه. - بردامیدن، ازدراء. (تاج المصادر بیهقی). التذریه، بردامیدن و حسب خویش ستودن و بالا دادن. (تاج المصادر بیهقی)
بر بالا رفتن. (برهان). بالای چیزی گشتن. صعود. زبر چیزی شدن. (شرفنامۀ منیری) ، برابر چیزی شدن. (برهان) ، از بیخ و بن برکندن. (برهان). قلع. نسف. (تاج المصادر بیهقی) ، تخم افشاندن. (برهان). حرث. افشاندن چنانکه دانه را. (یادداشت مؤلف) ، فروریختن چنانکه اشک را. (یادداشت مؤلف) ، بردن باد خاک را. (برهان). سفی. (مجمل اللغه) ، بر باد دادن چنانکه خرمن را. بر باد کردن خرمن. ذرو. ذری. (تاج المصادر بیهقی). ثور. ثوران. سورمق. (ترکی). - دامیدن کان، بر باد دادن خاک بطلب زر. - دامیدن خرمن، بر باد کردن آن برای جدا شدن دانه از کاه. - بردامیدن، ازدراء. (تاج المصادر بیهقی). التذریه، بردامیدن و حسب خویش ستودن و بالا دادن. (تاج المصادر بیهقی)
دامی، صیاد، صاید، شکارچی، شکارگر، حابل، آنکه دام برای گرفتن مرغ و ماهی گذارد، به معنی دامی است که صیاد باشد، (از برهان)، صیدکار: جهان دامیاری است نیرنگ ساز هوای دلش چینه و دام آز، اسدی، این وطنگاه دامیارانست جای صیاد و صیدکارانست، نظامی، ، ماهیگیر
دامی، صیاد، صاید، شکارچی، شکارگر، حابل، آنکه دام برای گرفتن مرغ و ماهی گذارد، به معنی دامی است که صیاد باشد، (از برهان)، صیدکار: جهان دامیاری است نیرنگ ساز هوای دلش چینه و دام آز، اسدی، این وطنگاه دامیارانست جای صیاد و صیدکارانست، نظامی، ، ماهیگیر
از بلوکات استرآباد (گرگان) است که دارای 34 آبادی و 9 فرسخ مساحت میباشد، مرکز آن رامیان و حدود آن بشرح زیر است: از شمال به صحرای ترکمن و حاجی لر، از جنوب بکوهستان شاهرود و بسطام و از خاور به فندرسک محدود است، جمعیت تقریبی بلوک 8445تن میباشد، (از جغرافیای سیاسی کیهان ص 310)، دیه های رامیان عبارتند از: گل چشمه (سابقاً دره ویه نامیده میشده) اسپرنجان، جوزچال، کبودچشمه، خاندوز، کومیان، لیرو، میرمحله، نرگس چال، نوده اسماعیل خان ’118’ (نوده میر سعداﷲخان) (نوده علی نقی خان)، پاقلعه، پلرم رامیان (در ناحیه ای که محصور بدو تپۀ مستور از جنگل است بنام کوه خوش ییلاق)، زری، سیدکلا، سوخته سرا، توران، وطن، کوههای رامیان عبارتند از: آسمیان که قلعۀ پوران درآنجاست، نیلاکوه در جنوب چکور، در میان ایندو محلی است که تپۀ تخت رستم در آنجاست، این کوه گاهی ماران کوه و ایلان کوه خوانده میشود، قلعۀ ماران، در میان چمنزاری واقع است و راه باریکی که بآنجا منتهی میشود در مقابل مهاجمان به آسانی قابل دفاع است، (از ترجمه سفرنامۀ مازندان و استرآباد رابینو ص 171)
از بلوکات استرآباد (گرگان) است که دارای 34 آبادی و 9 فرسخ مساحت میباشد، مرکز آن رامیان و حدود آن بشرح زیر است: از شمال به صحرای ترکمن و حاجی لر، از جنوب بکوهستان شاهرود و بسطام و از خاور به فندرسک محدود است، جمعیت تقریبی بلوک 8445تن میباشد، (از جغرافیای سیاسی کیهان ص 310)، دیه های رامیان عبارتند از: گل چشمه (سابقاً دره ویه نامیده میشده) اسپرنجان، جوزچال، کبودچشمه، خاندوز، کومیان، لیرو، میرمحله، نرگس چال، نوده اسماعیل خان ’118’ (نوده میر سعداﷲخان) (نوده علی نقی خان)، پاقلعه، پلرم رامیان (در ناحیه ای که محصور بدو تپۀ مستور از جنگل است بنام کوه خوش ییلاق)، زری، سیدکلا، سوخته سرا، توران، وطن، کوههای رامیان عبارتند از: آسمیان که قلعۀ پوران درآنجاست، نیلاکوه در جنوب چکور، در میان ایندو محلی است که تپۀ تخت رستم در آنجاست، این کوه گاهی ماران کوه و ایلان کوه خوانده میشود، قلعۀ ماران، در میان چمنزاری واقع است و راه باریکی که بآنجا منتهی میشود در مقابل مهاجمان به آسانی قابل دفاع است، (از ترجمه سفرنامۀ مازندان و استرآباد رابینو ص 171)
شهر دامغان در شمال خاوری سمنان و 70هزارگزی شمال باختر شاهرود، سر راه شوسه و راه آهن تهران به خراسان واقع و مختصات جغرافیائی آن بشرح زیر است: طول 54 درجه و 20 دقیقه و 8 ثانیه، عرض 36 درجه و 9 دقیقه 48 ثانیه، ارتفاع 1130 گز و اختلاف ساعت آن با تهران 11 دقیقه و 5 ثانیه است، مرکز شهرستان دامغان 20 متر از تهران پست تراست، طول شهر از شمال بجنوب 3هزار گز از خاور به باختر 2/7هزار گز و مساحت آن تقریباً هشت هزار گز مربع است، از فلکۀ وسط شهر 3 خیابان منشعب میگردد خیابان شمال خاوری معروف به خیابان خراسان که بجادۀ شاهرود و خیابان باختری مشهور به منوچهری بجادۀتهران و خیابان جنوب خاوری به ایستگاه راه آهن منتهی میشود، محله های: زرجوب، بالا محله، سرخندق در قسمت شمال خیابانهای خراسان و منوچهری واقع است و بازار سرپوشیدۀ آن موازی خیابان منوچهری و در جنوب آن است، محله های امامزاده، خوریان، محله شاه و محلۀ نو میان خیابان ایستگاه و منوچهری واقع شده اند، منظرۀ داخلی شهر چندان جالب نیست دارای خانه های کاهگلی و بناهای یک طبقه است، دکاکین دامغان که تعداد آن به پانصد میرسد در طرفین خیابان منوچهری و فلکه و بازار است، آب شهر از نهر چشمه علی تأمین میگردد، با وجود کثرت آب میبایستی اطراف خیابانها مشجر باشد ولی بواسطۀ سهل انگاری و شدت باد اشجار قابل ملاحظه ای بعمل نیامده است روشنائی شهر بوسیله دو مولد برق 24 کیلوواتی تأمین میگردد، سکنۀ شهر در حدود 10هزار نفر است، ایستگاه راه آهن در سه هزارگزی جنوب خاوری شهر واقعاست در این شهر یک دبیرستان و 6 دبستان و یک بیمارستان وجود دارد، ادارات دولتی شهرستان دامغان در این شهر برقرار است و دو کار خانه تصفیه پنبه دارد، آثارابنیۀ قدیمۀ شهر بشرح زیر است: 1 - مسجد و منارۀ چهل ستون معروف به ’تاری خانه’ تاریخ بنای مسجد قرن سوم و تاریخ بنای مناره قرن پنجم هجری و بانی مناره بختیاربن محمد، بانی مقبره پدرش میرعلمدار است که در خلال سالهای 417 - 420 هجری قمری بنا شده است، 2 - مقبرۀ چهل دختران که تاریخ بنای آن مطابق کتیبه 446 هجری قمری است، 3 - مقبرۀ پیر علمدار پدر ابوحرب بختیار ممدوح منوچهری تاریخ بنای آن 417 هجری قمری است و در نزدیکی این بنا مسجدی از زمان شاه خدابنده وجود دارد، 4 - مناره و مسجد جامع، تاریخ بنای مناره 500 هجری قمری است و مسجد بعد از آن بنا گردیده است، 5 - خرابه های جنوب شهر - عقیدۀ باستان شناسان بر این است که محل شهر صددروازه پایتخت اشکانیان است، در طی سالهای 1309 تا 1311 شمسی کاوشهای علمی بریاست دکتر اشمیت مستشرق معروف به نمایندگی موزۀ فیلادلفیا و بهزینۀ دانشگاه فیلادلفیا از تپه های مذکور بعمل آمده است و موفق بکشف گورستان پیش از تاریخ در نزدیکی تپه حصار شده اند، همچنین خرابه هائی از کاخ دورۀ ساسانیان بدست آورده اند، 6 - امامزاده جعفر، بنای آن متعلق به عهد سلجوقی است و در حیاط امامزاده بنائی است که در کتیبۀ آن عبارات زیر خوانده میشود: ’این بنا بر حسب امر شاهرخ بهادر ساخته شده است که خداوند سلطنت او را حمایت فرماید’، 7 - رباط شاه عباسی که فعلاً گروهان نگهبانی و ژاندارمری در آن ساکن هستند، 8 - مولدخانه فتحعلی شاه قاجار که فعلاً در اختیار اداره دارائی است، بخش حومه دامغان از سه دهستان بنام: حومه، رودبار ودامنکوه تشکیل شده است، دهستان رودبار در قسمت شمال و منطقه کوهستانی است، دهستان دامنکوه در قسمت خاوری و کنار راه شوسه و راه آهن واقع میباشد، دهستان حومه در اطراف شهر مخصوصاً قسمت جنوب و جنوب خاوری واقعشده است، هوای قسمت دهستان حومه و دامن کوه معتدل وآب اکثر قراء آن از آب معروف چشمه علی است محصول عمده دهستان غلات و پسته و پنبه و انگور میباشد، این دهستان از 31 آبادی بزرگ و کوچک تشکیل شده است، جمعیت آن در حدود 11400 نفر و قراء مهم آن بشرح زیر است: جزن، برم، ورکیان، وامرزان و عباس آباد، بنابراین جمع قراء بخش حومه 61 آبادی بزرگ و کوچک و جمع سکنۀ آن در حدود 27800 نفر است، (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 3)، تکمیل شرحی را که در خصوص شهر دامغان نقل کردیم، مطالب ذیل را که بیشتر از لحاظ باستان شناسی درخور اعتناست مینگاریم: قدیمترین مسجدی که تاکنون بخوبی مانده تاری خانه دامغان است، اگرچه کتیبه ای که تاریخ آنرا تعیین کند وجود ندارد اما از روی سبک بنا میتوان آنرا متعلق به قبل از سال 200 هجری قمری دانست، ساختمان مسجد عبارتست از صحن مرکزی که دور آنرا دالانی احاطه نموده و دهلیزهایی دارد که در طرف قبله عمیقترند، طاقهای اطراف صحن از آجر ساخته شده، این آجرها بر خلاف معمول بحالت عمودی و دو رجه یکی فوق دیگری قرار داده شده است، طاقها قدری متمایل بر تیزی است ولی معهذا خیلی شبیه به طاقهای ساسانیست، پایه های این طاقها روی قطعه چوبی است که توی ستونهای نگاهدارندۀ طاق قرار داده شده است، این ستونها مدور و یک متر و نیم قطر هر یک از آنهاست و از آجرهای بزرگی که 34 سانتی متر مربع است ساخته شده، این آجرها بحالت عمودی روی یکدیگر قرار داده شده است، ساختمان ستونها کاملاً شبیه بستونهای قصر ساسانی است که دکتر اشمیت در تپه حصار نزدیک دامغان کشف نموده است، اهمیت تاری خانه نه تنها بواسطۀ آن است که بسبک عربی ساخته شده، بلکه برای آن است که بسیاری از اسلوب ساسانی را نیز در بر دارد، طاقهائی که بدون مجاورت دیوار روی ستونها ساخته شده بخاطر می آورد که ستون سازی از خصائص معماری قدیم ایرانست، در زمان ساسانیان ستون خیلی ضخیم گردیده و از سنگ نتراشیده و یا آجر و آهک ساخته میشده است این قسم ستون را در مساجد نیز میتوان دید ...، (تاریخ صنایع ایران ص 134 و 135)، مرحوم اعتمادالسلطنه راجع به جامع دامغان گوید: دو مسجد بسیار قدیم در دامغان هست که بر هر یکی لفظ جامع صدق مینماید هر مسجدی دارای یک منارست یکی از این دو مسجد که خراب و معروف به تاری خانه است اهالی گویند بحکم حضرت امیرالمؤمنین علی بن ابیطالب علیه السلام ساخته شده از این مسجد حالا چند ستون باقیست، مسجد دیگر که الاّن آباد و دایرست گویند در زمان خلافت خلیفه مأمون ساخته شده ولی سند صحیحی برای ثبوت این ادعا بدست نیست، تاریخی هم ندارد که چیزی از آن مفهوم و مستفاد شود، مساجد کوچک قدیم هم در محلات دامغان بسیارست که در شمار جوامع نیست، (مرآت البلدان ج 4 ص 102)، منارۀ مسجد جامع دامغان تقریباً مربوط به 450 هجری است، (تاریخ صنایع ایران ص 158)، برج مقبرۀ پیر علمدار در دامغان حاشیه ای در بالا دارد که ازآجر تزیین یافته، نظر باینکه آجرها بشکل مخصوصی برای آرایش این بنا ساخته شده است معلوم میشود که نقشۀبنا قبلاً تهیه شده بوده است، تاریخ آن 417 هجری قمری (1026 میلادی) است، برج مقبرۀ پیرعلمدار برای کتیبۀ قشنگ کوفی که در داخل برج ساخته شده و برنگ سرمه ای است مشهور میباشد، (تاریخ صنایع ایران ص 140)، تپه حصار نزدیک دامغان - دکتر اریک اشمیت رئیس هیأت اکتشافیه که از طرف موزۀ دانشگاه فیلادلفیا و موزۀ صنعتی پنسیلوانیا مأموریت داشت، در اطراف دامغان شروع بحفاری کرد و امیدوار بود که هکاتوم پیلوس یعنی شهر صددروازه پایتخت اشکانیان را کشف کند، خرابه و آثار این شهر بدست نیامد، ولی هیأت مزبور موفق بکشف تمدن مهم ماقبل تاریخی در تپۀ بزرگی در سه هزارگزی دامغان گردید، با دقت و توجه کاملی که لازمۀ بهترین اکتشافات علمی می باشد، این ناحیه را بچندین مربع که ضلع هریک صد متر بود قسمت کردند و هر یک از آن قسمتها را بمربعهای کوچکتر بضلع ده متر تقسیم نمودند و حتی در کتاب گزارش خود هر یک از این قسمتها را هم به ده مربع یک متری قسمت نموده اند تا مکان حقیقی اشیاء مکشوفه را بسهولت بنمایند، این عمل با صحیح ترین و دقیقترین آلات و ادوات انجام یافت و نیز عمق هر شی ٔ مکشوفه را با کمال دقت با سانتیمتر اندازه گرفتند، برای اینکه بتوان اکتشاف را بطبقات کل و جزء تقسیم کرد، اینگونه دقت لازم و واجب است، حصار 1 الف - بقایای اطاقهائی که دیوار آن از کاه و گل ساخته شده در طبقات مختلفه کشف شده و سفال و ادوات گوناگون و جالب توجهی در مقابر بدست آمده است، کشف اسکلت این مردم بسیار مهم است و اطلاعاتی که از مطالعۀ اسکلت این قوم حاصل شده قرار است در آتیه منتشر گردد، در این محل هزاروششصدوسی وهفت قبر باز گردید، تمدن پائین ترین طبقه را بوسیلۀ سفالهای دست ساز که با اشکال هندسی برنگ سیاه روی زمینۀ قرمز نقاشی شده مشخص میگردانند، سفال این طبقه معرف تکامل صنعت در زمان پیش میباشد سفال معمولی این طبقه عبارتست از کوزه های مدور که کعب آنها لبه دار میباشد، کوزه های بزرگ باشکال هندسی نیز بدست آمده است، وجود آسیای دستی علامت آن است که این مردم از زراعت و فلاحت بی بهره نبوده اند، مجسمه های گلی که بنظر میرسد بشکل حیوانات اهلی ساخته شده باشد بدست آمده ولی مطالعۀ دقیق علمی از روی استخوان حیوانات این مسئله را روشن تر خواهد نمود، مردم این محل با مس آشنایی داشته اند، ولی گویا این فلز برای آنها کمیاب بوده است، حصار 1 ب - رنگ سفال این طبقه بعوض قرمز، قهوه ای روشن یا کرم میباشد، اشکال حیوانات مانند بز کوهی، پرندگان و انسان بعرضهای مختلف بدست می آید، سفال سازان این عصر استعمال چرخ را آموخته بودند، یکی از نمونه های این زمان کاسۀ ظریفی است و دارای پایه ای که کعب آن مدور میباشد، حصار 1ج - این طبقه یکی از برجسته ترین دورۀ تمدن اولیه را نشان میدهد، نقشۀ مخصوص و مشخص این دوره شکل بز کوهی است، اشکال هندسی نیز وجود دارد و اینها هر دو بمنتهی درجۀ ترقی خود رسیده اند، مقید شدن شکل حیوانات و پرندگان را میتوان از طبقات 1 ب و ج و نیز در قسمت اول طبقۀ 2 تعقیب نمود، این مطالعه جالب توجه است زیرا این اشکال بتدریج شکل اولیۀ خود را از دست داده بشکل اشکال هندسی درمی آیند، اسلوب پردازی بیشتر در نتیجۀ فکر و خیال نقاش بوده است نه بواسطۀ ترقی و مرور زمان، زیرا مراحل مختلفۀ تکامل آن تمام در یک طبقه بدست آمده است، مهرهای تکمه ای شکل بسیارست، مهرها را از مواد مختلف ساخته و جهت زینت بکار میبرده اند، مقدمات لعاب دادن سفال در این زمان فراهم شده است، ظروف و آلات مسی که در ادوار مختلف حصار 1 پیدا شده خالص نبوده یعنی همانطوری که در طبیعت بدست آمده بکار برده شده و نمیتوان آنها را در ردیف مفرغ قرار داد، سنجاق مسی با سر مدور، خنجر، دست بند و قطعات کوچک که شاید در سر تیر میگذاشته اند کشف گردیده است، درفش استخوانی، هاون سنگی و سنگ جهت صیقل زدن و تیز کردن پیدا شده است، عجب آنکه در این طبقه سلاح و ادوات سنگی زیادی پیدا نشده است، آخر دورۀ حصار 1 ج مصادف میشود با مهاجرت مردمی که شاید از جلگۀ ترکمان بطرف شمال میرفته اند، این تمدن جدید توسط سفال سادۀ خاکستری رنگ که شامل رنگهای خاکستری روشن و تاریک و حتی سیاه میشود، مشخص میگردد، شرح آن را در دورۀ بعد ذکر خواهیم نمود، حصار 2 الف - این طبقه دورۀ تحولی را نشان میدهد، ظروف خاکستری و سیاه پیدا میشود و نیز اشیائی مانند ظروف طبقۀ 2 ج در مقابر بدست آمده است، روی این ظروف سنگ شده یک ردیف اشکال غزال بلندگردن نقاشی شده است، این تصاویر بتدریج صورت اولیۀ خود را از دست داده بشکل اشکال هندسی منظم درمی آید که ابداً شباهتی به حیوان اصلی ندارد از جمله خصائص ظروف خاکستری این دوره پایۀ آنها میباشد، حصار 2 پ - در این طبقه بساختن ظروف خاکستری ادامه داده اند، ولی سفال رنگ شده بدست نمیآید و اگر پیدا شود دارای نقاشی خیلی ساده است، سفال مهاجمینی که در این دوره آمده اند جای سفال بومی را گرفته است چون فلز زیاد شده و ادوات مسی بتدریج زیاد میگردد، ازخصائص این طبقه سنجاقهائیست که سر آنها پیچ دارد، ساختن گرز مسی در این دوره ظاهر میگردد و در ادوار دیگر نیز ادامه مییابد، حصار 3 الف - این طبقه دورۀ برزخی بین طبقات 2 و3 است زیرا حدود آن کاملاً روشن نمیباشد و چون سفال هر دو طبقه در آن پیدا شده طبقۀ جداگانه نامیده شده است، حصار 3 ب - این طبقه با اشکال قشنگ و ظریف و خاکستری و سیاه رنگ مشخص میشود فنجانهای رنگی ساده با زمینۀ گندم گون، زرد یا نارنجی وآلات زینت با طرحهای ساده ظاهر میگردد، میل و سلیقۀایرانیان برای زینت در این طبقه مشهود و هویداست، ظروف صیقلی شدۀ خاکستری نیز در این طبقه پیدا میشود، آلات و ادوات مسی در این زمان رو بفزونی است ولی هنوزمس همان فلز طبیعی است و با چیز دیگری مخلوط نیست، عصائی در ایندوره دیده میشود و علامت آن است که مردم این عصر دارای عقاید مذهبی بوده و آنرا در مراسم معمولۀ آنزمان بکار میبرده اند، در این طبقه برای اولین بار سر تیرهائی که از سنگ ساخته شده دیده میشود، چنانکه ذکر شد در طبقات قبل فقط قطعات مسی کوچک پیدا میشد و مطمئن نیستیم که آنها را برای سرتیر استعمال میکرده اند، اما در اینکه اینها سرتیرهای سنگی هستند شکی نیست و تعجب در اینست در عصری که فلز معمول بوده اشیاء عصر حجر صیقلی شده برای اولین دفعه بدست می آید، در این طبقه هیئت اکتشافیه واقعۀ اسف انگیزی را که هزاران سال قبل بوقوع پیوسته کشف نمودند، یعنی بنائی پیدا شد که طعمه حریقی واقع گشته و ساکنین آن نیزتلف شده بودند، از آثار آن چنین بر می آید که این ساختمان مورد حمله مهاجمین قرار میگیرد و آنها پس از آنکه از تصرف آن مأیوس می گردند نیمسوز بداخل آن پرتاب نموده آتش می زنند، استخوان مدافعین در پای پلکانی که به پشت بام میرفته پیدا شده است، اگرچه این حریق بمرگ ساکنین آن خاتمه یافته ولی خود بنا را از غارت مهاجمین محفوظ و اشیاً و ادوات نفیسی در اطاقهای آن باقی مانده و بدست ما رسیده است، هزاران اشیاء کوچک که برای زینت بکار میرفته در اینجا پیدا شده است، مهره و تسبیح عقیق در این طبقه پیدا شده که در طبقات قبل دیده نشده است، زینت آلات، طلا و نیز فنجان از این فلز قیمتی بدست آمده است، خنجری که دارای دستۀ نقره می باشد و علامت نخی در آن دیده میشود بدست آمده است، برای بستن دستۀ خنجر پارچه نیز استعمال میشده است، اثر پارچه پس از سوختن در روی دسته دیده میشود، مدافعینی که در آتش جان داده اند خنجر همراه داشته و خدنگ های سنگی زیاد در میان آنان پیدا شده است، از روی مدارک و اشیائی که بدست آمده است کلیۀ واقعه اسفناک و حملۀ مهاجمین را میتوان تشریح نمود، موضوع جالب توجه دیگر آنستکه در یکی از اطاقهای این عمارت توده های گندم نیم سوخته پیدا شده است و این نشان می دهد که در قسمت فلاحت این مردم ترقیاتی کرده بوده اند، از آب و هوای این ناحیه میتوان حدس زد که آبیاری در بین این مردم معمول بوده است، دو مهرۀ استوانه ای شکل نیز در این طبقه پیدا شده است که یکی از آنها دارای نقش گاو نر و دیگری نشان عرابه می باشد، اشیاء زیادی از این قبیل در نقاط مختلفه پیدا شده است که دال بر تجارت و تبادل اجناس و افکار در بین این مردم است، حصار 3 ج - دراین طبقه سنگ مرمر سفید برای اولین بار ظاهر می گرددو مجسمه های زیادی از حیوانات اهلی از نقره، مرمر یاگل ساخته شده است، مجسمۀ انسان بشکل زنی که دامن گشادی پوشیده از مس، مرمر و گل پیدا میشود و بنظر می آید که این قبیل مجسمه در مذهب آنان انتشار زیادی داشته و مورد عبادت بوده است، اشیاء نظیر آن در نقاط مختلفۀ دیگر نیز پیدا شده است، عصائی که درمراسم مذهبی بکار میرفته و نمایندۀ فامیل بوده پیدا شده و زنی را نشان میدهد که بچه ای را بلند نموده وتقدیم مردی مینماید، عصای دیگر زارعی که گاوی را به گاوآهن بسته نشان میدهد، این علامت فلاحت و زراعت است و شاید برای برکت دادن و تقدیر آنهائی که بدین شغل شریف همت گماشته اند استعمال میشده است، این اشیاء بطور کلی نشان میدهد که مذهب مقام شامخی در زندگانی این مردم داشته است، مقبره ای نیز کشف شده که مقدار زیادی اشیاء مذهبی در آنجا بدست آمده و دکتر اشمیت آنرامقبرۀ یکی از رؤسای مذهبی میداند، مقبرۀ مهم و جالب توجه دیگری پیدا شده است که متعلق بدختر کوچکی میباشد و از قرار معلوم از فامیل یکی از نجبا بوده است، زیرا جواهرات و آلات زینت بسیار با او دفن شده است، از یک طرف اشیائی است که این دختر در زمان کودکی داشته و استعمال میکرده واز طرف دیگر ظروف بزرگ و اسبابهائیست که ممکن بوده در بزرگی استفاده کند، از این قضیه نتیجه گرفته اند که این مردم بزندگانی پس از مرگ معتقد و انتظار داشته اند که او در عالم دیگر بحد بلوغ برسد، مهره و تسبیح کهربا برای اولین دفعه در این طبقه دیده میشود و نشان میدهد که روابط تجارتی با مناطق دوردست زیاد شده است، مهرهائی که برای مدال بکار میرفته پیدا شده و تصویر حیوانات روی آنها نقش گردیده است، مس در این زمان زیاد گردیده و ظروف بزرگ از آن ساخته شده است، فنجانهای سربی دیده میشود و ظروف نقره فراوان گردیده، تاجی از نقره که با تصاویر حیوانات منقوش میباشد روی سر اسکلتی پیدا شده و حلقه های طلا و نقره روی نیزه های این زمان دیده میشود ولی سرتیر سنگی از بین نرفته و متداول بوده است، چنگال و ملاقه (ملعقه) که برای طباخی بکار میرفته و چنگالهای بزرگی بطول یکمتر که شاید در جنگ استعمال میشده بدست آمده است، روی هم رفته مردم این عصر از حیث تمدن و زندگانی پیش بوده اند، در فلزکاری مهارت زیادی داشته و از زراعت و فلاحت بی بهره نبوده اند، حیوانات اهلی نگاه میداشتند و در مذهب بالنسبه ترقی کرده بوده اند، دکتر اشمیت تاریخ طبقه 3 ج را در حدود دوهزار تا سه هزار سال قبل از میلاد میداند تاریخ زمانی که طبقۀ 1 تمام شده و نژاد جدیدی باین منطقه آمده و سفال خاکستری رنگ با خود آورده اند در حدود سه هزاروپانصد سال قبل از میلاد میباشد، پس معلوم میشود که قسمتهای طبقۀ 1 پیش از این تاریخ و طبقات 2 و 3 بعد از آن بوده است، اگرچه تاریخی که بتمدن و کشفیات ماقبل تاریخ داده میشودفرض و تقریبی است و غالب حدس زده شده است، ولی به تدریج حقایق و مدارک بسیاری جمع گردیده است که ما را امیدوار و قادر میسازد که در آتیه تاریخ صحیح و دقیقی بتمدن اولیه و طبقات اکتشافی بدهیم، (نقل از تاریخ صنایع ایران تألیف دکتر ج گریستی ویلسن ترجمه عبداﷲ فریار صص 29 - 35)
شهر دامغان در شمال خاوری سمنان و 70هزارگزی شمال باختر شاهرود، سر راه شوسه و راه آهن تهران به خراسان واقع و مختصات جغرافیائی آن بشرح زیر است: طول 54 درجه و 20 دقیقه و 8 ثانیه، عرض 36 درجه و 9 دقیقه 48 ثانیه، ارتفاع 1130 گز و اختلاف ساعت آن با تهران 11 دقیقه و 5 ثانیه است، مرکز شهرستان دامغان 20 متر از تهران پست تراست، طول شهر از شمال بجنوب 3هزار گز از خاور به باختر 2/7هزار گز و مساحت آن تقریباً هشت هزار گز مربع است، از فلکۀ وسط شهر 3 خیابان منشعب میگردد خیابان شمال خاوری معروف به خیابان خراسان که بجادۀ شاهرود و خیابان باختری مشهور به منوچهری بجادۀتهران و خیابان جنوب خاوری به ایستگاه راه آهن منتهی میشود، محله های: زرجوب، بالا محله، سرخندق در قسمت شمال خیابانهای خراسان و منوچهری واقع است و بازار سرپوشیدۀ آن موازی خیابان منوچهری و در جنوب آن است، محله های امامزاده، خوریان، محله شاه و محلۀ نو میان خیابان ایستگاه و منوچهری واقع شده اند، منظرۀ داخلی شهر چندان جالب نیست دارای خانه های کاهگلی و بناهای یک طبقه است، دکاکین دامغان که تعداد آن به پانصد میرسد در طرفین خیابان منوچهری و فلکه و بازار است، آب شهر از نهر چشمه علی تأمین میگردد، با وجود کثرت آب میبایستی اطراف خیابانها مشجر باشد ولی بواسطۀ سهل انگاری و شدت باد اشجار قابل ملاحظه ای بعمل نیامده است روشنائی شهر بوسیله دو مولد برق 24 کیلوواتی تأمین میگردد، سکنۀ شهر در حدود 10هزار نفر است، ایستگاه راه آهن در سه هزارگزی جنوب خاوری شهر واقعاست در این شهر یک دبیرستان و 6 دبستان و یک بیمارستان وجود دارد، ادارات دولتی شهرستان دامغان در این شهر برقرار است و دو کار خانه تصفیه پنبه دارد، آثارابنیۀ قدیمۀ شهر بشرح زیر است: 1 - مسجد و منارۀ چهل ستون معروف به ’تاری خانه’ تاریخ بنای مسجد قرن سوم و تاریخ بنای مناره قرن پنجم هجری و بانی مناره بختیاربن محمد، بانی مقبره پدرش میرعلمدار است که در خلال سالهای 417 - 420 هجری قمری بنا شده است، 2 - مقبرۀ چهل دختران که تاریخ بنای آن مطابق کتیبه 446 هجری قمری است، 3 - مقبرۀ پیر علمدار پدر ابوحرب بختیار ممدوح منوچهری تاریخ بنای آن 417 هجری قمری است و در نزدیکی این بنا مسجدی از زمان شاه خدابنده وجود دارد، 4 - مناره و مسجد جامع، تاریخ بنای مناره 500 هجری قمری است و مسجد بعد از آن بنا گردیده است، 5 - خرابه های جنوب شهر - عقیدۀ باستان شناسان بر این است که محل شهر صددروازه پایتخت اشکانیان است، در طی سالهای 1309 تا 1311 شمسی کاوشهای علمی بریاست دکتر اشمیت مستشرق معروف به نمایندگی موزۀ فیلادلفیا و بهزینۀ دانشگاه فیلادلفیا از تپه های مذکور بعمل آمده است و موفق بکشف گورستان پیش از تاریخ در نزدیکی تپه حصار شده اند، همچنین خرابه هائی از کاخ دورۀ ساسانیان بدست آورده اند، 6 - امامزاده جعفر، بنای آن متعلق به عهد سلجوقی است و در حیاط امامزاده بنائی است که در کتیبۀ آن عبارات زیر خوانده میشود: ’این بنا بر حسب امر شاهرخ بهادر ساخته شده است که خداوند سلطنت او را حمایت فرماید’، 7 - رباط شاه عباسی که فعلاً گروهان نگهبانی و ژاندارمری در آن ساکن هستند، 8 - مولدخانه فتحعلی شاه قاجار که فعلاً در اختیار اداره دارائی است، بخش حومه دامغان از سه دهستان بنام: حومه، رودبار ودامنکوه تشکیل شده است، دهستان رودبار در قسمت شمال و منطقه کوهستانی است، دهستان دامنکوه در قسمت خاوری و کنار راه شوسه و راه آهن واقع میباشد، دهستان حومه در اطراف شهر مخصوصاً قسمت جنوب و جنوب خاوری واقعشده است، هوای قسمت دهستان حومه و دامن کوه معتدل وآب اکثر قراء آن از آب معروف چشمه علی است محصول عمده دهستان غلات و پسته و پنبه و انگور میباشد، این دهستان از 31 آبادی بزرگ و کوچک تشکیل شده است، جمعیت آن در حدود 11400 نفر و قراء مهم آن بشرح زیر است: جزن، برم، ورکیان، وامرزان و عباس آباد، بنابراین جمع قراء بخش حومه 61 آبادی بزرگ و کوچک و جمع سکنۀ آن در حدود 27800 نفر است، (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 3)، تکمیل شرحی را که در خصوص شهر دامغان نقل کردیم، مطالب ذیل را که بیشتر از لحاظ باستان شناسی درخور اعتناست مینگاریم: قدیمترین مسجدی که تاکنون بخوبی مانده تاری خانه دامغان است، اگرچه کتیبه ای که تاریخ آنرا تعیین کند وجود ندارد اما از روی سبک بنا میتوان آنرا متعلق به قبل از سال 200 هجری قمری دانست، ساختمان مسجد عبارتست از صحن مرکزی که دور آنرا دالانی احاطه نموده و دهلیزهایی دارد که در طرف قبله عمیقترند، طاقهای اطراف صحن از آجر ساخته شده، این آجرها بر خلاف معمول بحالت عمودی و دو رجه یکی فوق دیگری قرار داده شده است، طاقها قدری متمایل بر تیزی است ولی معهذا خیلی شبیه به طاقهای ساسانیست، پایه های این طاقها روی قطعه چوبی است که توی ستونهای نگاهدارندۀ طاق قرار داده شده است، این ستونها مدور و یک متر و نیم قطر هر یک از آنهاست و از آجرهای بزرگی که 34 سانتی متر مربع است ساخته شده، این آجرها بحالت عمودی روی یکدیگر قرار داده شده است، ساختمان ستونها کاملاً شبیه بستونهای قصر ساسانی است که دکتر اشمیت در تپه حصار نزدیک دامغان کشف نموده است، اهمیت تاری خانه نه تنها بواسطۀ آن است که بسبک عربی ساخته شده، بلکه برای آن است که بسیاری از اسلوب ساسانی را نیز در بر دارد، طاقهائی که بدون مجاورت دیوار روی ستونها ساخته شده بخاطر می آورد که ستون سازی از خصائص معماری قدیم ایرانست، در زمان ساسانیان ستون خیلی ضخیم گردیده و از سنگ نتراشیده و یا آجر و آهک ساخته میشده است این قسم ستون را در مساجد نیز میتوان دید ...، (تاریخ صنایع ایران ص 134 و 135)، مرحوم اعتمادالسلطنه راجع به جامع دامغان گوید: دو مسجد بسیار قدیم در دامغان هست که بر هر یکی لفظ جامع صدق مینماید هر مسجدی دارای یک منارست یکی از این دو مسجد که خراب و معروف به تاری خانه است اهالی گویند بحکم حضرت امیرالمؤمنین علی بن ابیطالب علیه السلام ساخته شده از این مسجد حالا چند ستون باقیست، مسجد دیگر که الاَّن آباد و دایرست گویند در زمان خلافت خلیفه مأمون ساخته شده ولی سند صحیحی برای ثبوت این ادعا بدست نیست، تاریخی هم ندارد که چیزی از آن مفهوم و مستفاد شود، مساجد کوچک قدیم هم در محلات دامغان بسیارست که در شمار جوامع نیست، (مرآت البلدان ج 4 ص 102)، منارۀ مسجد جامع دامغان تقریباً مربوط به 450 هجری است، (تاریخ صنایع ایران ص 158)، برج مقبرۀ پیر علمدار در دامغان حاشیه ای در بالا دارد که ازآجر تزیین یافته، نظر باینکه آجرها بشکل مخصوصی برای آرایش این بنا ساخته شده است معلوم میشود که نقشۀبنا قبلاً تهیه شده بوده است، تاریخ آن 417 هجری قمری (1026 میلادی) است، برج مقبرۀ پیرعلمدار برای کتیبۀ قشنگ کوفی که در داخل برج ساخته شده و برنگ سرمه ای است مشهور میباشد، (تاریخ صنایع ایران ص 140)، تپه حصار نزدیک دامغان - دکتر اریک اشمیت رئیس هیأت اکتشافیه که از طرف موزۀ دانشگاه فیلادلفیا و موزۀ صنعتی پنسیلوانیا مأموریت داشت، در اطراف دامغان شروع بحفاری کرد و امیدوار بود که هکاتوم پیلوس یعنی شهر صددروازه پایتخت اشکانیان را کشف کند، خرابه و آثار این شهر بدست نیامد، ولی هیأت مزبور موفق بکشف تمدن مهم ماقبل تاریخی در تپۀ بزرگی در سه هزارگزی دامغان گردید، با دقت و توجه کاملی که لازمۀ بهترین اکتشافات علمی می باشد، این ناحیه را بچندین مربع که ضلع هریک صد متر بود قسمت کردند و هر یک از آن قسمتها را بمربعهای کوچکتر بضلع ده متر تقسیم نمودند و حتی در کتاب گزارش خود هر یک از این قسمتها را هم به ده مربع یک متری قسمت نموده اند تا مکان حقیقی اشیاء مکشوفه را بسهولت بنمایند، این عمل با صحیح ترین و دقیقترین آلات و ادوات انجام یافت و نیز عمق هر شی ٔ مکشوفه را با کمال دقت با سانتیمتر اندازه گرفتند، برای اینکه بتوان اکتشاف را بطبقات کل و جزء تقسیم کرد، اینگونه دقت لازم و واجب است، حصار 1 الف - بقایای اطاقهائی که دیوار آن از کاه و گل ساخته شده در طبقات مختلفه کشف شده و سفال و ادوات گوناگون و جالب توجهی در مقابر بدست آمده است، کشف اسکلت این مردم بسیار مهم است و اطلاعاتی که از مطالعۀ اسکلت این قوم حاصل شده قرار است در آتیه منتشر گردد، در این محل هزاروششصدوسی وهفت قبر باز گردید، تمدن پائین ترین طبقه را بوسیلۀ سفالهای دست ساز که با اشکال هندسی برنگ سیاه روی زمینۀ قرمز نقاشی شده مشخص میگردانند، سفال این طبقه معرف تکامل صنعت در زمان پیش میباشد سفال معمولی این طبقه عبارتست از کوزه های مدور که کعب آنها لبه دار میباشد، کوزه های بزرگ باشکال هندسی نیز بدست آمده است، وجود آسیای دستی علامت آن است که این مردم از زراعت و فلاحت بی بهره نبوده اند، مجسمه های گلی که بنظر میرسد بشکل حیوانات اهلی ساخته شده باشد بدست آمده ولی مطالعۀ دقیق علمی از روی استخوان حیوانات این مسئله را روشن تر خواهد نمود، مردم این محل با مس آشنایی داشته اند، ولی گویا این فلز برای آنها کمیاب بوده است، حصار 1 ب - رنگ سفال این طبقه بعوض قرمز، قهوه ای روشن یا کرم میباشد، اشکال حیوانات مانند بز کوهی، پرندگان و انسان بعرضهای مختلف بدست می آید، سفال سازان این عصر استعمال چرخ را آموخته بودند، یکی از نمونه های این زمان کاسۀ ظریفی است و دارای پایه ای که کعب آن مدور میباشد، حصار 1ج - این طبقه یکی از برجسته ترین دورۀ تمدن اولیه را نشان میدهد، نقشۀ مخصوص و مشخص این دوره شکل بز کوهی است، اشکال هندسی نیز وجود دارد و اینها هر دو بمنتهی درجۀ ترقی خود رسیده اند، مقید شدن شکل حیوانات و پرندگان را میتوان از طبقات 1 ب و ج و نیز در قسمت اول طبقۀ 2 تعقیب نمود، این مطالعه جالب توجه است زیرا این اشکال بتدریج شکل اولیۀ خود را از دست داده بشکل اشکال هندسی درمی آیند، اسلوب پردازی بیشتر در نتیجۀ فکر و خیال نقاش بوده است نه بواسطۀ ترقی و مرور زمان، زیرا مراحل مختلفۀ تکامل آن تمام در یک طبقه بدست آمده است، مهرهای تکمه ای شکل بسیارست، مهرها را از مواد مختلف ساخته و جهت زینت بکار میبرده اند، مقدمات لعاب دادن سفال در این زمان فراهم شده است، ظروف و آلات مسی که در ادوار مختلف حصار 1 پیدا شده خالص نبوده یعنی همانطوری که در طبیعت بدست آمده بکار برده شده و نمیتوان آنها را در ردیف مفرغ قرار داد، سنجاق مسی با سر مدور، خنجر، دست بند و قطعات کوچک که شاید در سر تیر میگذاشته اند کشف گردیده است، درفش استخوانی، هاون سنگی و سنگ جهت صیقل زدن و تیز کردن پیدا شده است، عجب آنکه در این طبقه سلاح و ادوات سنگی زیادی پیدا نشده است، آخر دورۀ حصار 1 ج مصادف میشود با مهاجرت مردمی که شاید از جلگۀ ترکمان بطرف شمال میرفته اند، این تمدن جدید توسط سفال سادۀ خاکستری رنگ که شامل رنگهای خاکستری روشن و تاریک و حتی سیاه میشود، مشخص میگردد، شرح آن را در دورۀ بعد ذکر خواهیم نمود، حصار 2 الف - این طبقه دورۀ تحولی را نشان میدهد، ظروف خاکستری و سیاه پیدا میشود و نیز اشیائی مانند ظروف طبقۀ 2 ج در مقابر بدست آمده است، روی این ظروف سنگ شده یک ردیف اشکال غزال بلندگردن نقاشی شده است، این تصاویر بتدریج صورت اولیۀ خود را از دست داده بشکل اشکال هندسی منظم درمی آید که ابداً شباهتی به حیوان اصلی ندارد از جمله خصائص ظروف خاکستری این دوره پایۀ آنها میباشد، حصار 2 پ - در این طبقه بساختن ظروف خاکستری ادامه داده اند، ولی سفال رنگ شده بدست نمیآید و اگر پیدا شود دارای نقاشی خیلی ساده است، سفال مهاجمینی که در این دوره آمده اند جای سفال بومی را گرفته است چون فلز زیاد شده و ادوات مسی بتدریج زیاد میگردد، ازخصائص این طبقه سنجاقهائیست که سر آنها پیچ دارد، ساختن گرز مسی در این دوره ظاهر میگردد و در ادوار دیگر نیز ادامه مییابد، حصار 3 الف - این طبقه دورۀ برزخی بین طبقات 2 و3 است زیرا حدود آن کاملاً روشن نمیباشد و چون سفال هر دو طبقه در آن پیدا شده طبقۀ جداگانه نامیده شده است، حصار 3 ب - این طبقه با اشکال قشنگ و ظریف و خاکستری و سیاه رنگ مشخص میشود فنجانهای رنگی ساده با زمینۀ گندم گون، زرد یا نارنجی وآلات زینت با طرحهای ساده ظاهر میگردد، میل و سلیقۀایرانیان برای زینت در این طبقه مشهود و هویداست، ظروف صیقلی شدۀ خاکستری نیز در این طبقه پیدا میشود، آلات و ادوات مسی در این زمان رو بفزونی است ولی هنوزمس همان فلز طبیعی است و با چیز دیگری مخلوط نیست، عصائی در ایندوره دیده میشود و علامت آن است که مردم این عصر دارای عقاید مذهبی بوده و آنرا در مراسم معمولۀ آنزمان بکار میبرده اند، در این طبقه برای اولین بار سر تیرهائی که از سنگ ساخته شده دیده میشود، چنانکه ذکر شد در طبقات قبل فقط قطعات مسی کوچک پیدا میشد و مطمئن نیستیم که آنها را برای سرتیر استعمال میکرده اند، اما در اینکه اینها سرتیرهای سنگی هستند شکی نیست و تعجب در اینست در عصری که فلز معمول بوده اشیاء عصر حجر صیقلی شده برای اولین دفعه بدست می آید، در این طبقه هیئت اکتشافیه واقعۀ اسف انگیزی را که هزاران سال قبل بوقوع پیوسته کشف نمودند، یعنی بنائی پیدا شد که طعمه حریقی واقع گشته و ساکنین آن نیزتلف شده بودند، از آثار آن چنین بر می آید که این ساختمان مورد حمله مهاجمین قرار میگیرد و آنها پس از آنکه از تصرف آن مأیوس می گردند نیمسوز بداخل آن پرتاب نموده آتش می زنند، استخوان مدافعین در پای پلکانی که به پشت بام میرفته پیدا شده است، اگرچه این حریق بمرگ ساکنین آن خاتمه یافته ولی خود بنا را از غارت مهاجمین محفوظ و اشیاً و ادوات نفیسی در اطاقهای آن باقی مانده و بدست ما رسیده است، هزاران اشیاء کوچک که برای زینت بکار میرفته در اینجا پیدا شده است، مهره و تسبیح عقیق در این طبقه پیدا شده که در طبقات قبل دیده نشده است، زینت آلات، طلا و نیز فنجان از این فلز قیمتی بدست آمده است، خنجری که دارای دستۀ نقره می باشد و علامت نخی در آن دیده میشود بدست آمده است، برای بستن دستۀ خنجر پارچه نیز استعمال میشده است، اثر پارچه پس از سوختن در روی دسته دیده میشود، مدافعینی که در آتش جان داده اند خنجر همراه داشته و خدنگ های سنگی زیاد در میان آنان پیدا شده است، از روی مدارک و اشیائی که بدست آمده است کلیۀ واقعه اسفناک و حملۀ مهاجمین را میتوان تشریح نمود، موضوع جالب توجه دیگر آنستکه در یکی از اطاقهای این عمارت توده های گندم نیم سوخته پیدا شده است و این نشان می دهد که در قسمت فلاحت این مردم ترقیاتی کرده بوده اند، از آب و هوای این ناحیه میتوان حدس زد که آبیاری در بین این مردم معمول بوده است، دو مهرۀ استوانه ای شکل نیز در این طبقه پیدا شده است که یکی از آنها دارای نقش گاو نر و دیگری نشان عرابه می باشد، اشیاء زیادی از این قبیل در نقاط مختلفه پیدا شده است که دال بر تجارت و تبادل اجناس و افکار در بین این مردم است، حصار 3 ج - دراین طبقه سنگ مرمر سفید برای اولین بار ظاهر می گرددو مجسمه های زیادی از حیوانات اهلی از نقره، مرمر یاگل ساخته شده است، مجسمۀ انسان بشکل زنی که دامن گشادی پوشیده از مس، مرمر و گل پیدا میشود و بنظر می آید که این قبیل مجسمه در مذهب آنان انتشار زیادی داشته و مورد عبادت بوده است، اشیاء نظیر آن در نقاط مختلفۀ دیگر نیز پیدا شده است، عصائی که درمراسم مذهبی بکار میرفته و نمایندۀ فامیل بوده پیدا شده و زنی را نشان میدهد که بچه ای را بلند نموده وتقدیم مردی مینماید، عصای دیگر زارعی که گاوی را به گاوآهن بسته نشان میدهد، این علامت فلاحت و زراعت است و شاید برای برکت دادن و تقدیر آنهائی که بدین شغل شریف همت گماشته اند استعمال میشده است، این اشیاء بطور کلی نشان میدهد که مذهب مقام شامخی در زندگانی این مردم داشته است، مقبره ای نیز کشف شده که مقدار زیادی اشیاء مذهبی در آنجا بدست آمده و دکتر اشمیت آنرامقبرۀ یکی از رؤسای مذهبی میداند، مقبرۀ مهم و جالب توجه دیگری پیدا شده است که متعلق بدختر کوچکی میباشد و از قرار معلوم از فامیل یکی از نجبا بوده است، زیرا جواهرات و آلات زینت بسیار با او دفن شده است، از یک طرف اشیائی است که این دختر در زمان کودکی داشته و استعمال میکرده واز طرف دیگر ظروف بزرگ و اسبابهائیست که ممکن بوده در بزرگی استفاده کند، از این قضیه نتیجه گرفته اند که این مردم بزندگانی پس از مرگ معتقد و انتظار داشته اند که او در عالم دیگر بحد بلوغ برسد، مهره و تسبیح کهربا برای اولین دفعه در این طبقه دیده میشود و نشان میدهد که روابط تجارتی با مناطق دوردست زیاد شده است، مهرهائی که برای مدال بکار میرفته پیدا شده و تصویر حیوانات روی آنها نقش گردیده است، مس در این زمان زیاد گردیده و ظروف بزرگ از آن ساخته شده است، فنجانهای سربی دیده میشود و ظروف نقره فراوان گردیده، تاجی از نقره که با تصاویر حیوانات منقوش میباشد روی سر اسکلتی پیدا شده و حلقه های طلا و نقره روی نیزه های این زمان دیده میشود ولی سرتیر سنگی از بین نرفته و متداول بوده است، چنگال و ملاقه (ملعقه) که برای طباخی بکار میرفته و چنگالهای بزرگی بطول یکمتر که شاید در جنگ استعمال میشده بدست آمده است، روی هم رفته مردم این عصر از حیث تمدن و زندگانی پیش بوده اند، در فلزکاری مهارت زیادی داشته و از زراعت و فلاحت بی بهره نبوده اند، حیوانات اهلی نگاه میداشتند و در مذهب بالنسبه ترقی کرده بوده اند، دکتر اشمیت تاریخ طبقه 3 ج را در حدود دوهزار تا سه هزار سال قبل از میلاد میداند تاریخ زمانی که طبقۀ 1 تمام شده و نژاد جدیدی باین منطقه آمده و سفال خاکستری رنگ با خود آورده اند در حدود سه هزاروپانصد سال قبل از میلاد میباشد، پس معلوم میشود که قسمتهای طبقۀ 1 پیش از این تاریخ و طبقات 2 و 3 بعد از آن بوده است، اگرچه تاریخی که بتمدن و کشفیات ماقبل تاریخ داده میشودفرض و تقریبی است و غالب حدس زده شده است، ولی به تدریج حقایق و مدارک بسیاری جمع گردیده است که ما را امیدوار و قادر میسازد که در آتیه تاریخ صحیح و دقیقی بتمدن اولیه و طبقات اکتشافی بدهیم، (نقل از تاریخ صنایع ایران تألیف دکتر ج گریستی ویلسن ترجمه عبداﷲ فریار صص 29 - 35)
نام یکی از بخشهای پنجگانه تابع شهرستان بیرجند است. حدود بخش: از طرف شمال و باختر به بخش قاین، از جنوب به بخش حومه از، خاور و جنوب شرقی به بخش خوسف. این بخش را بطور کلی میتوان بخش کوهستانی نامید که یک رشته ارتفاعات مانند کمربندی از شمال باختری بیرجند شروع گردیده پس از دور زدن از شمال بطرف شمال خاوری خاتمه پیدا میکند. فقط یک سوم مساحت این بخش را جلگه های صاف و هموار که عرض آن از 12 هزار گز تجاوز نمیکند تشکیل میدهد. ارتفاعات واقع در این بخش موازی با راه عمومی زاهدان و خط مرزی افغانستان میباشد. کمتر دیده شده که امراض واگیر بین اهالی این بخش بروز نماید. در بعضی نقاط مانند سربیشه در مواقع زمستان و بهار بقدری هوا سرد میشود که عبور و مرور بین دهات مدتی متوقف میگردد. آب در تمام نقاط این بخش شیرین و گوارا است و بیشتر بر اثر باران و ذوب برفهای زمستانی تولید میشود. در اغلب ارتفاعات این بخش آبهای معدنی یافت میشود مانند آب ترش، گژیمرغ، آب گرم ابراهیم آباد، آب معدنی گلگرگ و سیاه دره و غیره. بخش درمیان از سه دهستان بنام مؤمن آباد، شاخنات، طبس مسینا که شامل 291 آبادی است تشکیل شده و مجموع نفوس آن 64442 تن است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9)
نام یکی از بخشهای پنجگانه تابع شهرستان بیرجند است. حدود بخش: از طرف شمال و باختر به بخش قاین، از جنوب به بخش حومه از، خاور و جنوب شرقی به بخش خوسف. این بخش را بطور کلی میتوان بخش کوهستانی نامید که یک رشته ارتفاعات مانند کمربندی از شمال باختری بیرجند شروع گردیده پس از دور زدن از شمال بطرف شمال خاوری خاتمه پیدا میکند. فقط یک سوم مساحت این بخش را جلگه های صاف و هموار که عرض آن از 12 هزار گز تجاوز نمیکند تشکیل میدهد. ارتفاعات واقع در این بخش موازی با راه عمومی زاهدان و خط مرزی افغانستان میباشد. کمتر دیده شده که امراض واگیر بین اهالی این بخش بروز نماید. در بعضی نقاط مانند سربیشه در مواقع زمستان و بهار بقدری هوا سرد میشود که عبور و مرور بین دهات مدتی متوقف میگردد. آب در تمام نقاط این بخش شیرین و گوارا است و بیشتر بر اثر باران و ذوب برفهای زمستانی تولید میشود. در اغلب ارتفاعات این بخش آبهای معدنی یافت میشود مانند آب ترش، گژیمرغ، آب گرم ابراهیم آباد، آب معدنی گلگرگ و سیاه دره و غیره. بخش درمیان از سه دهستان بنام مؤمن آباد، شاخنات، طبس مسینا که شامل 291 آبادی است تشکیل شده و مجموع نفوس آن 64442 تن است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9)
کیسۀ چرمی، همیان، امیان، و آن کیسه ای دراز باشد که زر در آن کنند و بر کمر بندند، (فرهنگ نظام) (فرهنگ رشیدی) (جهانگیری) (برهان) (انجمن آرا) (ناظم الاطباء) : با زر چو بازگردد از او بیم آن بود زایرش را که بگسلد از هامیان میان، لامعی گرگانی، هامیان از سیم و زر پرداختن به که سنگ منجیق انداختن، سعدی
کیسۀ چرمی، همیان، امیان، و آن کیسه ای دراز باشد که زر در آن کنند و بر کمر بندند، (فرهنگ نظام) (فرهنگ رشیدی) (جهانگیری) (برهان) (انجمن آرا) (ناظم الاطباء) : با زر چو بازگردد از او بیم آن بود زایرش را که بگسلد از هامیان میان، لامعی گرگانی، هامیان از سیم و زر پرداختن به که سنگ منجیق انداختن، سعدی
دهی است از دهستان جعفرآباد فاروج بخش حومه شهرستان قوچان، واقع در 24هزارگزی شمال باختری قوچان و 7هزارگزی جنوب شوسۀ قدیمی قوچان به شیروان، کوهستانی است و سردسیر و دارای 116 سکنه، آب آنجا از چشمه و رودخانه و محصول آنجا غلات و انگور و شغل اهالی آن زراعت و مالداری و قالیچه بافی و راه آنجا اتومبیل روست، (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9)
دهی است از دهستان جعفرآباد فاروج بخش حومه شهرستان قوچان، واقع در 24هزارگزی شمال باختری قوچان و 7هزارگزی جنوب شوسۀ قدیمی قوچان به شیروان، کوهستانی است و سردسیر و دارای 116 سکنه، آب آنجا از چشمه و رودخانه و محصول آنجا غلات و انگور و شغل اهالی آن زراعت و مالداری و قالیچه بافی و راه آنجا اتومبیل روست، (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9)
نام قصبه ایست که در کوههای آن دو بت سرخ و اکهب (سپید به تیرگی مایل، خنگ) ساخته شده است که هریک هفتاد ذراع طول دارند. (از قانون مسعودی ابوریحان ج 2 ص 573). نام ولایتی است در کوهستان مابین بلخ و غزنین. در هریکی از کوههای آن ولایت صورت دو بت ساخته بوده اند که یکی را خنگ بت و دیگری را سرخ بت میگفته اند. (برهان قاطع). نام شهری به شمال شرقی افغانستان. (یادداشت مؤلف). نام شهری است به میان کابل و بلخ به جهت نسبت او، بلخ را بامی خوانده اند و در میان کوهی است و در آن کوه دو صورت است از سنگ تراشیده و از کوه برآورده، گفته اند که ارتفاع هریک از آنها بقدر شصت ذرع میشود و عرض آن شانزده ذرع و میان آنها مجوف است چنانکه از کف پایشان راه است، نردبان پایه ها ساخته اند که در تمام جوف آن ها توان گردیدن، حتی درون سرانگشتان هریک، و این صور از غرایب صنایع روزگار است و گفته اند که این دوبت را سرخ بت و خنگ بت نام کرده اند و گفته اند که سرخ بت عاشق و مرد، و خنگ بت معشوق و زن بوده، و بعضی این دو بت را لات و منات دانند و بعضی بعوق و یغوث خوانند و گفته اند قریب به این دو پیکر صورتی دیگر هست به شکل پیرزنی و آنرا نسرم نام بوده. (از انجمن آرای ناصری) (آنندراج). بامیکان. (از فرهنگ ایران باستان پورداود ص 304). شهری است برحد میان گوزگانان و حدود خراسان. (فرهنگ لغات شاهنامه). شهری است به خراسان بر حد میان گوزکانان و حدود خراسان و بسیار کشت و برز است و پادشای او را شیر خوانند و رودی بزرگ بر کران او همی گذرد و اندر وی دو بت سنگین است یکی را سرخ بت خوانند و یکی را خنگ بت. (از حدود العالم). نام الکه ایست میان غزنه و بلخ و در قدیم بلخ را به او منسوب داشته بلخ بامی گفتندی. (از فرهنگ خطی) (از فرهنگ شعوری ج 1). الکه ایست میان هری و بلخ که میان آن و بلخ ده منزل است و بلخ را بدو نسبت داده اند و بلخ بامی گویند. (فرهنگ رشیدی). بریکی از کوههای بامیان صورت دو بت کنده بودند یکی را خنگ بت و دیگری را سرخ بت می گفتند، و سرخ بد و خنگ بد نیز آمده است. (از فرهنگ اسدی). در بامیان مجسمه های عظیمی از بودا هست که در کوه کنده اند، در طاقچه هایی که مقر این پیکرهاست، تصاویری دیده میشود که سبک آن با نقوش مکشوفه در آسیای مرکزی شباهت دارد و از جهاتی هم شبیه نقوش کتیبه های ساسانی عهد شاپور اول است. (ایران در زمان ساسانیان ص 61). بامیان از اقلیم چهارم است، طولش از جزایر خالدات ’فب’ و عرض از خط استوا ’لدله’: هوایش سرد است. در ملک بامیان ولایتی است آهن کار خوانند (و معدن آهن است) ، معدن بامیان چشمه است، از آنجا آب چنان برمی جوشد که به مسافتی آواز میتوان شنید و چون بیشتر میرود منجمد میگردد گوگرد میشود... در بامیان چشمه ایست که هرچند نجاسات درو افکنند قبول نکند و برخشکی افتد و اگر خواهند که سنگ در میانش افکنند مگر بر کنار بتواند ایستد پای بلرزد و در او افتند و غرق شوند. (از نزهه القلوب چ اروپا مقالۀ سوم ص 157 و 207 و 278). شهر و ناحیه ایست واقع میان بلخ و هرات و غزنین، قلعۀ محکمی دارد، شهر کوچک لکن مملکت وسیع است، میانۀ آن و بلخ ده منزل مسافت و تا غزنین هشت منزل است، در بامیان بنائی است مرتفع که آنرا بر روی ستونهای بلند قرار داده اند و به ستونها صور جمیع اصناف طیوری که خدا خلق فرموده نقش است، و در داخل عمارت مجسمۀ دو بت بزرگ است که آنها را در کوه تراشیده اند و اندازۀ آنها از بالای کوه تا پائین است، نام این دو بت یکی سرخ بد و دیگری خنگ بد است. گویند در دنیا نظیر این دو نتوان یافت. (از معجم البلدان) (از آثارالبلدان قزوینی ص 154). اعتمادالسلطنه در مرآت البلدان گوید: بامیان از شهرهای افغانستان و در یکصدو بیست هزارگزی شمال و مشرق کابل است. بنای شهر در قلۀ کوهی است و دره های کوه به منزلۀ کوچه های آن است. تقریباً دوازده هزارخانه در میان کوه و سنگ ساخته شده، به این معنی که کوه را مجوف نموده هر کس بقدر کفایت خود بطور سردابه خانه ای بنا نموده است. در سنۀ 1221 م. / 618 هجری قمری چنگیزخان آنجا را قتل عام نموده ویران ساخت، مجدداً آنجا را بنا و مرمت نمودند. باز خراب شده است. در بامیان چندین مجسمه و هیکل بت هست که از سنگ تراشیده اند، دو مجسمه که بزرگتر از همه میباشد هریک پنجاه ارج طول دارد... چنگیزخان پس از آنکه بلخ راقتل عام کرد و طالقان را هفت ماه محاصره و فتح و قتل عام نمود و لشکر تولی خان به او ملحق شدند، سلطان جلال الدین خوارزمشاه را تعاقب نموده به غزنین رانده، در میان راه به شهر بامیان رسید. مردم بامیان به سبب اعتماد به حصانت قلعۀ خود و بی اعتمادی به قول مغولها حصاری شده به مدافعه پرداختند، در بین محاصره تیری بر مقتل یکی از پسرهای جغتای، موتوجن که چنگیز زیادبه او علاقه داشت آمد و مقتول شد. چنگیزخان از این واقعه درهم و غضبناک شد و فرمان داد هرچه زودتر قلعه را تسخیر نمایند و بعد از فتح بر احدی ابقا ننمود حتی سگ و گربه که در آن شهر بودند طعمه شمشیر شدند، زنان حامله را شکم دریده و سر از تن جنین ها جدا میکردند، بعد از آنکه هیچ جنبنده ای را زنده نگذاشت حکم داد جمیع دیوارها و سقف خانه ها را با زمین مساوی کردندو شهر را ’ماوبالیغ’ خواندند، یعنی شهر بد گفت کسی آنجا عمارت نکند. در آثارالباقیه مسطور است که بامیان در 80 هزارگزی کابل در دره های بین هندوکوه و کوه بابا واقع شده است، خرابه های آن بعد از واقعۀ چنگیز همچنان باقی ماند و بزبان محلی این ویرانه ها را غلغله خوانند. اما بت ها همچنان باقی است. (از قاموس الاعلام ترکی). در درۀ بامیان در قلب سلسلۀ هندوکش که تقریباً در وسط راه باختر و گندها را واقع است، مجسمه های عظیم بودا و صومعه های آن در اطراف درۀ بامیان بوجود آمده است. بامیان باب نوینی از تأثیرات هنر آریائی را در عصر ساسانی باز میکند، سرستونها و تزیینات نیم تاجه تأثیرات ساسانی را در قرن چهارم و پنجم میلادی در بامیان و در دره های مجاور آن از درۀ ککرک بحد کمال رسانده است. این نقاشی های دیواری مربوط به بامیان در موزۀ کابل به معرض نمایش گذاشته شده است و تصویر شخصی را در کنار بودا نشان میدهد. در سقف معبد بامیان در دهلیز کتیبه هائی قراردارد که در آن اشکال گراز بصورت ساده نقر شده است یا پرنده هائی که پشت خود را بطرف یکدیگر گردانیده و سرهای خود را بعقب گشتانده با نوک خود رشته ای مروارید گرفته اند. این ها نمودار هنر عصر ساسانی است که در طاق بستان هم نمونه دارد. درباره صحنه ای که قسمت فوقانی بودای 35 گزی را مزین میسازد احتمال میتوان داد که این صحنه رب النوع ماه را نشان میدهد که دارای هاله بوده و دورادور آن شعاعهایی دیده میشود که بصورت دندانۀ اره نمایش یافته است. در دو طرف مجمسه رواق بودا خانواده های شهزادگان جلوه می نماید که عبارت از مردان و زنان و طفل های دارای هاله میباشند. کلاههایی به تقلید سبک ساسانی بر سر دارند و نقاشیها شباهت با نقاشیهای ناحیۀ دختر نوشیروان دارد که در 130 هزارگزی شمال بین قریه های اوهی و موهی در مجرای رود خانه خلم واقع است و از سبک ساسانی الهام گرفته است. (از مجله عرفان چ افغانستان شماره چهارم سال 1341 صص 67- 69) : [چنگیز فرمودXXX هیچ آفریده درآنجا (بامیان) ساکن نگردد و عمارت نکنند و آنرا ماوو بالیغ نام نهاد، فارسی آن ’دیه بد’ باشد و تا این غایت هیچ آفریده در آنجا ساکن نشده است. (از جهانگشای جوینی ص 105). و این پل بامیان در آن روزگار برین جمله نبود، پلی بود قوی پشتوانیهای قوی برداشته... (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 261). استاده بدی به بامیان شیری بنشسته به عز در بشیر شاری. ناصرخسرو. ای چرخ عنانم از سفر هیچ متاب نانم ز سرندیب ده آبم ز سراب هر شام ز بامیان دهم قرصی نان هر بام ز شام ده مرا شربتی آب. مجدالدین همگر (از ادوارد برون). مدتها در ممالک بامیان کمر اقبال بامیان او الف گرفته و دشمنان دولت خود را حلقۀ کم طناب در گلوی انداخته... (لباب الالباب ج 1 ص 419). ابوالعباس فضل بن احمد در حفظ مسالک و ضبط اطراف ممالک از غزنه تا حدود بامیان و پنجهیر احتیاط بلیغ بجای آورد. (ترجمه تاریخ یمینی). مردم نادان اگر حاکم داناستی شحنۀ یونان شدی خنگ بت بامیان. سیف اسفرنگ (از فرهنگ خطی). دریاچۀ بامیان: دریاچه ای در کوهستان بامیان هست که وسعت آن یک میل در یک میل و واقع در دامنۀ کوه است و آب قریه که در پائین کوه است از این دریاچه ازسوراخ تنگی منحدر میشود و بقدر ضرورت اهل آن ده است و نمیتوانند قدری این آب را زیاد و مجری را وسیع نمایند. (از مرآت البلدان ج 1 ص 162). ملوک بامیان: شعبه ای ازسلاطین غور بودند و نظامی عروضی در ملازمت مخدومین خود یعنی ملوک بامیان در محاربۀ بین سلطان سنجر و غوریان (457 هجری قمری) حاضر شده بود. (از مقدمه قزوینی بر چهارمقاله ص 11). ملوک غوریه دو طایفه بوده اند، یکی بمعنی اخص که در خود غور سلطنت نموده اند و پایتخت ایشان فیروزکوه بود دیگری ملوک طخارستان در شمال غور که پای تخت ایشان بامیان بود، سابق رسم بوده است اسم والی ولایتی و ملک ناحیتی را به اسم آن موضع اضافه میکرده اند، مانند ملک ناصرالدین محمدمادین، ملکشاه وخش. شمس الدین محمد بامیان، ملک تاج الدین تمران... (تعلیقات لباب الالباب ج 2 ص 304). لهذا ایشان را ملوک بامیان و غوریۀ بامیان نیز گویند و هر دو سلسله را علی سبیل المجموع آل شنسب و ملوک شنسبانیه گویند. (تعلیقات قزوینی بر چهارمقاله ص 2). زبان بامیان و تخارستان قریب به زبان بلخی است جز اینکه در آنها مغلقیی است. (از سبک شناسی بهار ج 1 ص 245 از احسن التقاسیم مقدسی). و رجوع به لباب الالباب ج 2 ص 232 و304 و321 و تاریخ مغول اقبال ص 58، 59، 60، 62، 66، 73، 110 و تاریخ سیستان ص 27، 216 و جهانگشا ج 2 و انساب سمعانی، بستان السیاحه و آثار البلاد قزوینی و حبیب السیر چ کتابخانه خیام ج 2 ص 398 و 604 تا 606 و 609 و 610 و ج 4 ص 668 (بئر بامیان). و ترجمه مقدمۀ ابن خلدون ص 121 و تاریخ هرات و روضات الجنات فی اوصاف مدینه هرات شود
نام قصبه ایست که در کوههای آن دو بت سرخ و اکهب (سپید به تیرگی مایل، خنگ) ساخته شده است که هریک هفتاد ذراع طول دارند. (از قانون مسعودی ابوریحان ج 2 ص 573). نام ولایتی است در کوهستان مابین بلخ و غزنین. در هریکی از کوههای آن ولایت صورت دو بت ساخته بوده اند که یکی را خنگ بت و دیگری را سرخ بت میگفته اند. (برهان قاطع). نام شهری به شمال شرقی افغانستان. (یادداشت مؤلف). نام شهری است به میان کابل و بلخ به جهت نسبت او، بلخ را بامی خوانده اند و در میان کوهی است و در آن کوه دو صورت است از سنگ تراشیده و از کوه برآورده، گفته اند که ارتفاع هریک از آنها بقدر شصت ذرع میشود و عرض آن شانزده ذرع و میان آنها مجوف است چنانکه از کف پایشان راه است، نردبان پایه ها ساخته اند که در تمام جوف آن ها توان گردیدن، حتی درون سرانگشتان هریک، و این صور از غرایب صنایع روزگار است و گفته اند که این دوبت را سرخ بت و خنگ بت نام کرده اند و گفته اند که سرخ بت عاشق و مرد، و خنگ بت معشوق و زن بوده، و بعضی این دو بت را لات و منات دانند و بعضی بعوق و یغوث خوانند و گفته اند قریب به این دو پیکر صورتی دیگر هست به شکل پیرزنی و آنرا نسرم نام بوده. (از انجمن آرای ناصری) (آنندراج). بامیکان. (از فرهنگ ایران باستان پورداود ص 304). شهری است برحد میان گوزگانان و حدود خراسان. (فرهنگ لغات شاهنامه). شهری است به خراسان بر حد میان گوزکانان و حدود خراسان و بسیار کشت و برز است و پادشای او را شیر خوانند و رودی بزرگ بر کران او همی گذرد و اندر وی دو بت سنگین است یکی را سرخ بت خوانند و یکی را خنگ بت. (از حدود العالم). نام الکه ایست میان غزنه و بلخ و در قدیم بلخ را به او منسوب داشته بلخ بامی گفتندی. (از فرهنگ خطی) (از فرهنگ شعوری ج 1). الکه ایست میان هری و بلخ که میان آن و بلخ ده منزل است و بلخ را بدو نسبت داده اند و بلخ بامی گویند. (فرهنگ رشیدی). بریکی از کوههای بامیان صورت دو بت کنده بودند یکی را خنگ بت و دیگری را سرخ بت می گفتند، و سرخ بد و خنگ بد نیز آمده است. (از فرهنگ اسدی). در بامیان مجسمه های عظیمی از بودا هست که در کوه کنده اند، در طاقچه هایی که مقر این پیکرهاست، تصاویری دیده میشود که سبک آن با نقوش مکشوفه در آسیای مرکزی شباهت دارد و از جهاتی هم شبیه نقوش کتیبه های ساسانی عهد شاپور اول است. (ایران در زمان ساسانیان ص 61). بامیان از اقلیم چهارم است، طولش از جزایر خالدات ’فب’ و عرض از خط استوا ’لدله’: هوایش سرد است. در ملک بامیان ولایتی است آهن کار خوانند (و معدن آهن است) ، معدن بامیان چشمه است، از آنجا آب چنان برمی جوشد که به مسافتی آواز میتوان شنید و چون بیشتر میرود منجمد میگردد گوگرد میشود... در بامیان چشمه ایست که هرچند نجاسات درو افکنند قبول نکند و برخشکی افتد و اگر خواهند که سنگ در میانش افکنند مگر بر کنار بتواند ایستد پای بلرزد و در او افتند و غرق شوند. (از نزهه القلوب چ اروپا مقالۀ سوم ص 157 و 207 و 278). شهر و ناحیه ایست واقع میان بلخ و هرات و غزنین، قلعۀ محکمی دارد، شهر کوچک لکن مملکت وسیع است، میانۀ آن و بلخ ده منزل مسافت و تا غزنین هشت منزل است، در بامیان بنائی است مرتفع که آنرا بر روی ستونهای بلند قرار داده اند و به ستونها صور جمیع اصناف طیوری که خدا خلق فرموده نقش است، و در داخل عمارت مجسمۀ دو بت بزرگ است که آنها را در کوه تراشیده اند و اندازۀ آنها از بالای کوه تا پائین است، نام این دو بت یکی سرخ بد و دیگری خنگ بد است. گویند در دنیا نظیر این دو نتوان یافت. (از معجم البلدان) (از آثارالبلدان قزوینی ص 154). اعتمادالسلطنه در مرآت البلدان گوید: بامیان از شهرهای افغانستان و در یکصدو بیست هزارگزی شمال و مشرق کابل است. بنای شهر در قلۀ کوهی است و دره های کوه به منزلۀ کوچه های آن است. تقریباً دوازده هزارخانه در میان کوه و سنگ ساخته شده، به این معنی که کوه را مجوف نموده هر کس بقدر کفایت خود بطور سردابه خانه ای بنا نموده است. در سنۀ 1221 م. / 618 هجری قمری چنگیزخان آنجا را قتل عام نموده ویران ساخت، مجدداً آنجا را بنا و مرمت نمودند. باز خراب شده است. در بامیان چندین مجسمه و هیکل بت هست که از سنگ تراشیده اند، دو مجسمه که بزرگتر از همه میباشد هریک پنجاه ارج طول دارد... چنگیزخان پس از آنکه بلخ راقتل عام کرد و طالقان را هفت ماه محاصره و فتح و قتل عام نمود و لشکر تولی خان به او ملحق شدند، سلطان جلال الدین خوارزمشاه را تعاقب نموده به غزنین رانده، در میان راه به شهر بامیان رسید. مردم بامیان به سبب اعتماد به حصانت قلعۀ خود و بی اعتمادی به قول مغولها حصاری شده به مدافعه پرداختند، در بین محاصره تیری بر مقتل یکی از پسرهای جغتای، موتوجن که چنگیز زیادبه او علاقه داشت آمد و مقتول شد. چنگیزخان از این واقعه درهم و غضبناک شد و فرمان داد هرچه زودتر قلعه را تسخیر نمایند و بعد از فتح بر احدی ابقا ننمود حتی سگ و گربه که در آن شهر بودند طعمه شمشیر شدند، زنان حامله را شکم دریده و سر از تن جنین ها جدا میکردند، بعد از آنکه هیچ جنبنده ای را زنده نگذاشت حکم داد جمیع دیوارها و سقف خانه ها را با زمین مساوی کردندو شهر را ’ماوبالیغ’ خواندند، یعنی شهر بد گفت کسی آنجا عمارت نکند. در آثارالباقیه مسطور است که بامیان در 80 هزارگزی کابل در دره های بین هندوکوه و کوه بابا واقع شده است، خرابه های آن بعد از واقعۀ چنگیز همچنان باقی ماند و بزبان محلی این ویرانه ها را غلغله خوانند. اما بت ها همچنان باقی است. (از قاموس الاعلام ترکی). در درۀ بامیان در قلب سلسلۀ هندوکش که تقریباً در وسط راه باختر و گندها را واقع است، مجسمه های عظیم بودا و صومعه های آن در اطراف درۀ بامیان بوجود آمده است. بامیان باب نوینی از تأثیرات هنر آریائی را در عصر ساسانی باز میکند، سرستونها و تزیینات نیم تاجه تأثیرات ساسانی را در قرن چهارم و پنجم میلادی در بامیان و در دره های مجاور آن از درۀ ککرک بحد کمال رسانده است. این نقاشی های دیواری مربوط به بامیان در موزۀ کابل به معرض نمایش گذاشته شده است و تصویر شخصی را در کنار بودا نشان میدهد. در سقف معبد بامیان در دهلیز کتیبه هائی قراردارد که در آن اشکال گراز بصورت ساده نقر شده است یا پرنده هائی که پشت خود را بطرف یکدیگر گردانیده و سرهای خود را بعقب گشتانده با نوک خود رشته ای مروارید گرفته اند. این ها نمودار هنر عصر ساسانی است که در طاق بستان هم نمونه دارد. درباره صحنه ای که قسمت فوقانی بودای 35 گزی را مزین میسازد احتمال میتوان داد که این صحنه رب النوع ماه را نشان میدهد که دارای هاله بوده و دورادور آن شعاعهایی دیده میشود که بصورت دندانۀ اره نمایش یافته است. در دو طرف مجمسه رواق بودا خانواده های شهزادگان جلوه می نماید که عبارت از مردان و زنان و طفل های دارای هاله میباشند. کلاههایی به تقلید سبک ساسانی بر سر دارند و نقاشیها شباهت با نقاشیهای ناحیۀ دختر نوشیروان دارد که در 130 هزارگزی شمال بین قریه های اوهی و موهی در مجرای رود خانه خلم واقع است و از سبک ساسانی الهام گرفته است. (از مجله عرفان چ افغانستان شماره چهارم سال 1341 صص 67- 69) : [چنگیز فرمودXXX هیچ آفریده درآنجا (بامیان) ساکن نگردد و عمارت نکنند و آنرا ماوو بالیغ نام نهاد، فارسی آن ’دیه بد’ باشد و تا این غایت هیچ آفریده در آنجا ساکن نشده است. (از جهانگشای جوینی ص 105). و این پل بامیان در آن روزگار برین جمله نبود، پلی بود قوی پشتوانیهای قوی برداشته... (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 261). استاده بدی به بامیان شیری بنشسته به عز در بشیر شاری. ناصرخسرو. ای چرخ عنانم از سفر هیچ متاب نانم ز سرندیب ده آبم ز سراب هر شام ز بامیان دهم قرصی نان هر بام ز شام ده مرا شربتی آب. مجدالدین همگر (از ادوارد برون). مدتها در ممالک بامیان کمر اقبال بامیان او الف گرفته و دشمنان دولت خود را حلقۀ کم طناب در گلوی انداخته... (لباب الالباب ج 1 ص 419). ابوالعباس فضل بن احمد در حفظ مسالک و ضبط اطراف ممالک از غزنه تا حدود بامیان و پنجهیر احتیاط بلیغ بجای آورد. (ترجمه تاریخ یمینی). مردم نادان اگر حاکم داناستی شحنۀ یونان شدی خنگ بت بامیان. سیف اسفرنگ (از فرهنگ خطی). دریاچۀ بامیان: دریاچه ای در کوهستان بامیان هست که وسعت آن یک میل در یک میل و واقع در دامنۀ کوه است و آب قریه که در پائین کوه است از این دریاچه ازسوراخ تنگی منحدر میشود و بقدر ضرورت اهل آن ده است و نمیتوانند قدری این آب را زیاد و مجری را وسیع نمایند. (از مرآت البلدان ج 1 ص 162). ملوک بامیان: شعبه ای ازسلاطین غور بودند و نظامی عروضی در ملازمت مخدومین خود یعنی ملوک بامیان در محاربۀ بین سلطان سنجر و غوریان (457 هجری قمری) حاضر شده بود. (از مقدمه قزوینی بر چهارمقاله ص 11). ملوک غوریه دو طایفه بوده اند، یکی بمعنی اخص که در خود غور سلطنت نموده اند و پایتخت ایشان فیروزکوه بود دیگری ملوک طخارستان در شمال غور که پای تخت ایشان بامیان بود، سابق رسم بوده است اسم والی ولایتی و ملک ناحیتی را به اسم آن موضع اضافه میکرده اند، مانند ملک ناصرالدین محمدمادین، ملکشاه وخش. شمس الدین محمد بامیان، ملک تاج الدین تمران... (تعلیقات لباب الالباب ج 2 ص 304). لهذا ایشان را ملوک بامیان و غوریۀ بامیان نیز گویند و هر دو سلسله را علی سبیل المجموع آل شنسب و ملوک شنسبانیه گویند. (تعلیقات قزوینی بر چهارمقاله ص 2). زبان بامیان و تخارستان قریب به زبان بلخی است جز اینکه در آنها مغلقیی است. (از سبک شناسی بهار ج 1 ص 245 از احسن التقاسیم مقدسی). و رجوع به لباب الالباب ج 2 ص 232 و304 و321 و تاریخ مغول اقبال ص 58، 59، 60، 62، 66، 73، 110 و تاریخ سیستان ص 27، 216 و جهانگشا ج 2 و انساب سمعانی، بستان السیاحه و آثار البلاد قزوینی و حبیب السیر چ کتابخانه خیام ج 2 ص 398 و 604 تا 606 و 609 و 610 و ج 4 ص 668 (بئر بامیان). و ترجمه مقدمۀ ابن خلدون ص 121 و تاریخ هرات و روضات الجنات فی اوصاف مدینه هرات شود
دهی از دهستان اورامان لهون بخش پاوه شهرستان سنندج است که در 26 هزارگزی شمال پاوه و 3هزارگزی جنوب رودخانه سیروان واقع است. کوهستانی سردسیر و سکنۀ آن 575 تن است. آب آن از چشمه ها و محصول عمده آن انار و انواع میوه جات و لبنیات و شغل اهالی مکاری و گله داری است و راه آن مالرو است. یک دبستان دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5) نهری است در شوشتر که گویند دارا احداث کرده است. (لغات محلی شوشتر نسخۀ خطی)
دهی از دهستان اورامان لهون بخش پاوه شهرستان سنندج است که در 26 هزارگزی شمال پاوه و 3هزارگزی جنوب رودخانه سیروان واقع است. کوهستانی سردسیر و سکنۀ آن 575 تن است. آب آن از چشمه ها و محصول عمده آن انار و انواع میوه جات و لبنیات و شغل اهالی مکاری و گله داری است و راه آن مالرو است. یک دبستان دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5) نهری است در شوشتر که گویند دارا احداث کرده است. (لغات محلی شوشتر نسخۀ خطی)
کیسه و همیان زر. (برهان قاطع). کیسۀ زر. (مؤید الفضلاء). همیان و کیسه. (ناظم الاطباء). همیان. (دهار) (انجمن آرا) (آنندراج). جراب: از تمنای خاک آن حضرت خاک گشته ادیم امیانها. ؟ (از فرهنگ شعوری ج 1 ورق 122 ب). و رجوع به همیان، و مزدیسنا و تأثیر آن در ادب پارسی ص 245 شود
کیسه و همیان زر. (برهان قاطع). کیسۀ زر. (مؤید الفضلاء). همیان و کیسه. (ناظم الاطباء). همیان. (دهار) (انجمن آرا) (آنندراج). جراب: از تمنای خاک آن حضرت خاک گشته ادیم امیانها. ؟ (از فرهنگ شعوری ج 1 ورق 122 ب). و رجوع به همیان، و مزدیسنا و تأثیر آن در ادب پارسی ص 245 شود
دهی از دهستان خسروشیر بخش جغتای شهرستان سبزوار، جلگه ای معتدل و دارای 100 تن سکنه، آب آنجا از قنات، محصول آن غلات و پنبه و کنجد و زیره، شغل اهالی زراعت و راه آنجا اتومبیل رو است، (فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9)
دهی از دهستان خسروشیر بخش جغتای شهرستان سبزوار، جلگه ای معتدل و دارای 100 تن سکنه، آب آنجا از قنات، محصول آن غلات و پنبه و کنجد و زیره، شغل اهالی زراعت و راه آنجا اتومبیل رو است، (فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9)