- دامیار
- آنکه دام برای گرفتن مرغ و ماهی گذارد، صید کار
معنی دامیار - جستجوی لغت در جدول جو
- دامیار
- شکارچی
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
شغل و عمل دامیار صید جانوران با دام
گرفتن و صید کردن جانوران با دام، شغل و عمل دامیار، برای مثال گفتا که به رسم دامیاری / مهمان توام بدانچه داری (نظامی۳ - ۴۲۸)
گله بان، چوپان
معاون دادستان وکیل عمومی
معاون دادستان، وکیل عمومی
کسی که با دام جانوران را صید می کرد، صیاد، برای مثال فراوان رنج بیند دامداری / به دشت و کوه تا گیرد شکاری (فخرالدین اسعد - ۳۶۵)
بهره مند، کامیاب، آنکه بارزوی خود رسید
معاون دادستان
کسی که به خرید و فروش حیوانات اهلی می پردازد
رمه یار، چوپان، شبان
چوپان، برای مثال رسیدم در میان مرغزاری / در آن دیدم رمی بی رامیاری (نزاری - لغت نامه - رامیار)
کامیاب، کامروا
(دخترانه)
فرهنگ نامهای ایرانی
سمیرا، زن بزرگوار، نام عمه شیرین در داستان خسرو و شیرین ترجمه عربی مهین بانو است، وسیله ای که با آن حجامت می کنند، نام محلی در نزدیکی مکه
(پسرانه)
فرهنگ نامهای ایرانی
اورا مزدایار، پسر قارون فرمانروای طبرستان، پسر قارون، از سپهبدان مازندران در قرن سوم که علیه خلیفه بغداد شورش کرد