جدول جو
جدول جو

معنی داغکندی - جستجوی لغت در جدول جو

داغکندی
(کَ)
دهی است از دهستان خروسلو بخش گرمی شهرستان اردبیل. واقع در 27هزارگزی جنوب باختری گرمی و پنج هزارگزی شوسۀگرمی به اردبیل. جلگه، گرمسیر، و دارای چهل تن سکنه است. آب آن از چشمه و محصول آنجا غلات و شغل اهالی آن زراعت و راه آنجا مالرو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(کَ)
دهی است از دهستان درجزین بخش رزن شهرستان همدان. واقع در 48هزارگزی خاور قصبۀ رزن و 6هزارگزی شمال قارلق. کوهستانی است و سردسیر و دارای 151 سکنه. آب آن از چشمه و محصول آنجا غلات و حبوبات و صیفی و لبنیات و شغل اهالی آن زراعت و گله داری و راه آنجا مالروست. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5)
لغت نامه دهخدا
(کَ)
منسوب به تاشکند
لغت نامه دهخدا
(کَ)
طاشکندی. حافظ محمد تاشکندی سبط علی قوشجی. او راست: تاریخ طاشکندی در باب خواقین الازبکیه و تاریخ آل چنگیز. (کشف الظنون چ 2 استانبول ج 1 ستون 282 و 297)
طاشکندی. محمد. او راست: شرح باب الصرف از کتاب میزان الادب، تألیف عصام الدین اسفراینی. رجوع به طاشکندی و معجم المطبوعات ج 2 ص 1222 شود
لغت نامه دهخدا
(کَ)
محمد. او راست: شرح باب الصرف از کتاب میزان الادب، تألیف عصام الدین اسفراینی. این شرح، با اصل کتاب باب الصرف به سال 1290 هجری قمری در وادی النیل مصر به طبع رسیده است. شرح دیگری هم بر کتاب میزان الادب نوشته که با اصل میزان الادب به سال 1286 در اسلامبول طبع شده است. (معجم المطبوعات ج 2 ص 1222)
لغت نامه دهخدا
(غَ)
منسوب به باغند از قرای واسط. (از الانساب سمعانی) (معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا
(غَ)
ابوبکر احمد بن محمد بن سلیمان بن الحرث بن عبدالرحمن الازدی واسطی معروف به ابن باغندی. از حفاظ و حدیث شناسان بود، مدتی در بغداد سکونت داشت. او در ذی الحجه سال 313 هجری قمری در گذشت. (انساب سمعانی ج 1 ورق 61) (معجم البلدان). و رجوع به فهرست حبیب السیر چ خیام ج 2 شود
ابوعبداﷲ محمد بن سلیمان باغندی. از روات بود. (از الانساب سمعانی ج 1 ورق 61). او از شعیب بن ایوب صریفینی روایت کرده است. (از معجم البلدان). و رجوع به تاریخ بغداد ج 9 ص 324 شود
لغت نامه دهخدا
(اَ کَ)
نام یکی از ماههای مغولی و در زبان ترکی امروزی بمعنی عصر و پسین. (یادداشت بخط مؤلف) : در تاریخ دوشنبه دویم ایکندی آی لوییل موافق سلخ صفر سنۀ احدی و سبعین... (جامعالتواریخ رشیدی)
لغت نامه دهخدا
(کَ)
دهی است از دهستان آختاجی بوکان شهرستان مهاباد. واقع در 14هزارگزی شمال بوکان و در مسیر شوسۀ بوکان به میاندوآب. جلگه، معتدل مالاریایی دارای 330 تن سکنه است. آب آنجا از سیمین رود، محصول آن غلات و توتون و چغندر و حبوب، شغل اهالی آن زراعت و گله داری، صنایع دستی مردم آن جاجیم بافی و راه آنجا شوسه است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4)
لغت نامه دهخدا
منسوب به بیت البلاط، ابوسعید مسلمه بن علی بلاطی، محدث و ساکن مصر بود. وی بسال 190 هجری قمری در مصر درگذشت. (از معجم البلدان) (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
حالت وچگونگی داغان، پراکندگی، صفت داغان
لغت نامه دهخدا
قریه ای است بیک فرسنگی بیشتر میانۀ جنوب و مغرب خشت، (فارسنامۀ ناصری)
لغت نامه دهخدا
تصویری از دادمندی
تصویر دادمندی
انصاف
فرهنگ واژه فارسی سره
همین قدر، همین اندازه، کمی، اندکی
فرهنگ گویش مازندرانی