بسیار گرم، سوزان، کنایه از جالب، هیجان انگیز، کنایه از نشانه، کنایه از غم و اندوه و درد و رنج که از مرگ عزیزی به انسان دست دهد، برای مثال ای خضر غیر داغ عزیزان و دوستان / حاصل تو را ز زندگی جاودانه چیست؟ (صائب - ۴۰۹) کنایه از اندوه سخت از ناامیدی و حرمان، برای مثال چو درویش بیند توانگر به ناز / دلش بیش سوزد به داغ نیاز (سعدی۱ - ۱۴۰) آهن تفته که با آن بر بدن انسان یا حیوان علامت می گذراند، جای سوخته با آهن تفته یا آتش، لکه داغ باطله: نشان بیهودگی و از کارافتادگی داغ باطله به کسی زدن: کنایه از او را از جرگۀ درستکاران و کارآمدان بیرون راندن داغ دل: کنایه از داغی که بر دل نشسته باشد، اندوهی سخت که از مرگ عزیزی دست داده باشد، مصیبت بزرگ، مصیبت مرگ یکی از عزیزان داغ دیدن: کنایه از از مرگ فرزند یا یکی از خویشان نزدیک خود دل آزرده شدن داغ شدن: بسیار گرم شدن، بسیار گرم و سوزان شدن داغ کردن: بسیار گرم کردن، گرم و سوزان ساختن، با آهن تفته جایی از بدن انسان یا حیوانی را سوزاندن، با آلت فلزی که در آتش سرخ شده در کفل چهارپایان علامت گذاشتن که شناخته شوند داغ و درفش: داغی که با درفش تفته بر پوست بدن بگذارند و نوعی از شکنجه است که در قدیم متداول بوده داغ و دروش: داغی که با درفش تفته بر پوست بدن بگذارند و نوعی از شکنجه است که در قدیم متداول بوده، برای مثال به موسمی که ستوران دروش و داغ کنند / ستوروار بر اعدا نهاد داغ ودروش (سوزنی - ۲۲۳)
بسیار گرم، سوزان، کنایه از جالب، هیجان انگیز، کنایه از نشانه، کنایه از غم و اندوه و درد و رنج که از مرگ عزیزی به انسان دست دهد، برای مِثال ای خضر غیر داغ عزیزان و دوستان / حاصل تو را ز زندگی جاودانه چیست؟ (صائب - ۴۰۹) کنایه از اندوه سخت از ناامیدی و حرمان، برای مِثال چو درویش بیند توانگر به ناز / دلش بیش سوزد به داغ نیاز (سعدی۱ - ۱۴۰) آهن تفته که با آن بر بدن انسان یا حیوان علامت می گذراند، جای سوخته با آهن تفته یا آتش، لکه داغ باطله: نشان بیهودگی و از کارافتادگی داغ باطله به کسی زدن: کنایه از او را از جرگۀ درستکاران و کارآمدان بیرون راندن داغ دل: کنایه از داغی که بر دل نشسته باشد، اندوهی سخت که از مرگ عزیزی دست داده باشد، مصیبت بزرگ، مصیبت مرگ یکی از عزیزان داغ دیدن: کنایه از از مرگ فرزند یا یکی از خویشان نزدیک خود دل آزرده شدن داغ شدن: بسیار گرم شدن، بسیار گرم و سوزان شدن داغ کردن: بسیار گرم کردن، گرم و سوزان ساختن، با آهن تفته جایی از بدن انسان یا حیوانی را سوزاندن، با آلت فلزی که در آتش سرخ شده در کفل چهارپایان علامت گذاشتن که شناخته شوند داغ و درفش: داغی که با درفش تفته بر پوست بدن بگذارند و نوعی از شکنجه است که در قدیم متداول بوده داغ و دِرَوش: داغی که با درفش تفته بر پوست بدن بگذارند و نوعی از شکنجه است که در قدیم متداول بوده، برای مِثال به موسمی که ستوران دِرَوش و داغ کنند / ستوروار بر اعدا نهاد داغ ودِرَوش (سوزنی - ۲۲۳)
دهی است از دهستان تکاب بخش ریوش شهرستان کاشمر، واقع در 27هزارگزی شمال باختری ریوش و 2هزارگزی جنوب مالرو عمومی ریوش، کوهستانی و معتدل و دارای 199 سکنه است، آب آنجا از قنات و محصول آن غلات و میوه جات و شغل مردم آن زراعت و راه آن مالروست، (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9) دهی است از دهستان دربقاضی بخش حومه شهرستان نیشابور، واقع در 10هزارگزی جنوب نیشابور، جلگه و معتدل و دارای 121 سکنه است، آب آنجا از قنات و محصول آنجا غلات و شغل مردم آن زراعت و راه آن مالروست، (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9)
دهی است از دهستان تکاب بخش ریوش شهرستان کاشمر، واقع در 27هزارگزی شمال باختری ریوش و 2هزارگزی جنوب مالرو عمومی ریوش، کوهستانی و معتدل و دارای 199 سکنه است، آب آنجا از قنات و محصول آن غلات و میوه جات و شغل مردم آن زراعت و راه آن مالروست، (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9) دهی است از دهستان دربقاضی بخش حومه شهرستان نیشابور، واقع در 10هزارگزی جنوب نیشابور، جلگه و معتدل و دارای 121 سکنه است، آب آنجا از قنات و محصول آنجا غلات و شغل مردم آن زراعت و راه آن مالروست، (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9)
صفت داغ، چگونگی و حالت چیز داغ، گرمی، سوزندگی: آب به این داغی برای حمام خوب نیست، بداغ، داغ شده، نشان شده باآهن تفته، دارای داغ، کنایه از معیوب است، (آنندراج)، در ترکیب ’آتشین داغی’ می نماید که ملتهب از شوق و خواهانی باشد: روزی از راه آتشین داغی سوی باغ من آمد آن باغی، نظامی
صفت داغ، چگونگی و حالت چیز داغ، گرمی، سوزندگی: آب به این داغی برای حمام خوب نیست، بداغ، داغ شده، نشان شده باآهن تفته، دارای داغ، کنایه از معیوب است، (آنندراج)، در ترکیب ’آتشین داغی’ می نماید که ملتهب از شوق و خواهانی باشد: روزی از راه آتشین داغی سوی باغ من آمد آن باغی، نظامی
بسیار گرم، سوزان، (مجازاً) پررونق، هیجان انگیز، دل کسی را تازه کردن باعث یادآوری و تجدید غمی شدن که او در گذشته تحمل کرده است، چیزی را به دل کسی گذاشتن کسی را از داشتن چیز دلخواهش محروم کردن، پیشانی نشانی که
بسیار گرم، سوزان، (مجازاً) پررونق، هیجان انگیز، دل کسی را تازه کردن باعث یادآوری و تجدید غمی شدن که او در گذشته تحمل کرده است، چیزی را به دل کسی گذاشتن کسی را از داشتن چیز دلخواهش محروم کردن، پیشانی نشانی که