- داعر
- پلید تباهکار، چوب پوسیده
معنی داعر - جستجوی لغت در جدول جو
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
قاضی
ترسنده، پلید ناپاک
چامه گو، چامه سرا، سراینده
بد انگیر بد خواه
فرومایه و ذلیل
دعاگو، دعا کننده
گریزنده
آب جهنده، مرد شوخ
زره پوش
برادر، دوست
پس زننده دور کننده
غافل، کهنه
سپس رو دنباله رو، پایان ، بیخ، لاد (بنا) برزمین نرم، تیر که به آماج نخورد، رفته
دائر، گردان، گردنده، گردگرد، گرداگردان، چرخنده
روزگار سخت، از ویژه نام های تازی، سخت و شکننده
قاضی، حاکم، دادرس در اصل این کلمه دادور بود بمعنی صاحبداد، پس به جهت تخفیف دال تانی را حذف کردند
برقرار، گردنده گردنده، گردش کننده
آگاه از نفس خود، دریابنده، بهره مند از لطف طبع و رقت و احساس، وحدت ذهن
هالک، غافل، کهنه، مندرس
دعا کننده، طلب کننده، خواهنده، کسی که مردم را به دین و مذهب خود دعوت کند
تیری که از نشانه درگذرد، گذشته
برادر، برای مثال از پدر چون خواستندش دادران / تا برندش سوی صحرا یک زمان (مولوی - ۹۵۲) ، دوست صمیمی که مانند برادر باشد، برای مثال تلخ خواهی کرد بر ما عمر ما / کی بر این می دارد ای دادر تو را؟ (مولوی - ۱۰۰۴)
دادگر
دادر آسمان: خدای تعالی
دادگر
دادر آسمان: خدای تعالی
داننده و دریابنده، جمع شعرا، شعر گوینده، چکامه سرا
مقابل بائر، در حال فعالیت، برقرار، گردنده، دور زننده،
کسی که برای قطع و فصل مرافعۀ دو یا چند تن انتخاب شود، قاضی، در ورزش کسی که بر اجرای درست قوانین بازی نظارت دارد، کسی که میان نیک و بد حکم کند، حاکم
کسی که مردم را به دین خود دعوت کند، دعا کننده، یکی از مراتب دعوت اسماعیلیان، جمع دعاه
Adjudicator, Arbitrator
Lyricist