جدول جو
جدول جو

معنی داشلو - جستجوی لغت در جدول جو

داشلو
تاشلو، موضعی در فارس میان پرگ و تارم، در شش فرسنگی تارم و سه فرسنگی پرم، (نزههالقلوب مقالۀ سوم چ اروپا ص 186)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

دهی جزء دهستان چای پاره بخش مرکزی شهرستان زنجان واقع در 15 هزارگزی شمال باختری زنجان و 12 هزارگزی راه آهن زنجان تبریز، کوهستانی، سردسیر و دارای 192 تن سکنه، آب آن از چشمه و قنات محصول آن غلات، شغل اهالی آن زراعت و گلیم و جاجیم بافی است، (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 2)
لغت نامه دهخدا
دهی است از دهستان آتابای بخش مرکزی شهرستان گنبد قابوس واقع در 6هزارگزی باختر گنبد، دشت، معتدل مالاریایی و دارای 335 تن سکنه است، آب آشامیدنی از رودخانه گرگان، محصول آن غلات، صیفی، حبوبات، لبنیات و شغل اهالی آن زراعت و گله داری و صنایع دستی زنان قالیچه و پلاس و جوال و خورجین بافی است و راه فرعی به گنبد دارد، مردمان آن چادرنشین هستند، (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 3)
لغت نامه دهخدا
قریه ای در دوازده فرسخی ری که تاج الدوله تتش بن الب ارسلان در صفر سال 488 هجری قمری بدانجا کشته شده است، این کلمه در راحهالصدور ’واشیلو’ (ص 143) و در معجم البلدان ’داشیلوا’ آمده است، (از حاشیۀ مجمل التواریخ والقصص ص 409)، و رجوع به داشیلوا شود
لغت نامه دهخدا
کوه دالو از کوههای فارس است، در مغرب به سفیدار متصل است و در جنوب شرقی آن کوههای جهرم قرار دارد و سرانجام به جبال هرمز واقع در شمال بندرلنگه ختم میشود و دارای قلل متجاوز از سه هزار گزست، (از جغرافیایی تاریخی غرب ایران ص 33)
لغت نامه دهخدا
ژنس، نام خانوادۀ معتبری از رومیان، ژول سزار منسوب بدان است
لغت نامه دهخدا
در تداول مردم اصفهان زنی که طاس و بقچۀ بانویی را به حمام برد و بازگرداند، عجوزه و پیرزن، (لغت محلی شوشتر، نسخۀ خطی کتاب خانه مؤلف) : پیر دالو، پیری سخت پیر، زنی سخت پیر
لغت نامه دهخدا
(لُ)
دهی است از دهستان گل تپه فیض الله بیگی بخش مرکزی شهرستان سقز واقع در 36هزارگزی خاور سقز. کنار رود خانه خورخوره. کوهستانی است و سردسیر و دارای 80 تن سکنه. آب آن از چشمه و رود خانه خورخوره است و محصول آن غلات و حبوبات و لبنیات و شغل مردم آن زراعت و گله داری و راه آنجا مالرو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5)
لغت نامه دهخدا
(جِ)
دهی است از بخش نمین شهرستان اردبیل. واقع در 21 هزارگزی شمال اردبیل و پانصدگزی شوسۀ گرمی به اردبیل. جلگه معتدل، دارای 142 تن سکنه است. آب آن از چشمه، محصول آن غلات و حبوبات، شغل اهالی آن زراعت و گله داری و راه مالرو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4)
لغت نامه دهخدا
(جِ)
دهی است جزء دهستان خدابنده لو بخش قیدار شهرستان زنجان واقع در 24هزارگزی شمال خاوری قیدار و 13هزارگزی راه مالرو عمومی. کوهستانی سردسیر دارای 365 تن سکنه است. آب آن از چشمه، محصول آنجا غلات، شغل اهالی زراعت و گلیم و جاجیم و قالیچه بافی و راه مالرو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 2)
لغت نامه دهخدا
(جِ)
دهی است از دهستان حومه بخش مرکزی شهرستان اهر واقع در 12/5هزارگزی جنوب خاوری اهر و 6/5 هزارگزی شوسۀ اهربه خیاو کوهستانی معتدل دارای 389 تن سکنه است. آب آن از چشمه محصول آن غلات و حبوب و سردرختی، شغل اهالی زراعت و گله داری صنایع دستی مردم آن گلیم بافی و راه آنجا مالرو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4)
لغت نامه دهخدا
(گَ)
دهی است از دهستان حومه بخش زرقان شهرستان شیراز که در 7000گزی شمال زرقان، کنار راه فرعی پل خان به رامجرد واقع شده است. هوای آن معتدل مالاریایی و سکنۀ آن 412 تن است. آب آن از چاه تأمین میشود. محصول آن غلات، چغندر و حبوبات وشغل اهالی زراعت و صنایع دستی آنان قالی بافی است. اهالی در دو محل بالا و پائین سکونت دارند. سکنۀ محل بالائی 231 تن است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 7)
لغت نامه دهخدا
داس مخصوص درو
فرهنگ گویش مازندرانی