جدول جو
جدول جو

معنی داروغگی - جستجوی لغت در جدول جو

داروغگی
(غَ / غِ)
شبگردی و پاسبانی، حکومت و نظارت. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
داروغگی
عمل و شغل داروغه
تصویری از داروغگی
تصویر داروغگی
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از داروگر
تصویر داروگر
داروساز، داروفروش
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از داروغه
تصویر داروغه
بزرگ تر هر صنف و دسته، بزرگ تر و مباشر قریه، سردسته و رئیس پاسبانان و نگهبانان شهر
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از داروسای
تصویر داروسای
کسی که دارو می ساید، سایندۀ دارو، هاون یا ظرف دیگر که در آن دارو بکوبند یا بسایند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از داروگیا
تصویر داروگیا
هر گیاهی که خاصیت دارویی داشته باشد، گیاه دارویی، دارویی که از گیاه به دست آید
فرهنگ فارسی عمید
(زَ)
شهرکی است (در ماوراءالنهر) از گرد او خندق است و از حدود چغانیان است و از وی پای تابه خیزد و گلیمینه و بساط پشمین. (حدود العالم ص 67). رجوع به دارزنج شود
لغت نامه دهخدا
دهی است جزء دهستان منجوان، بخش خداآفرین شهرستان تبریز، دوازده هزار و پانصدگزی جنوب خداآفرین، بیست هزارگزی راه شوسۀ اهرکلیبر، کوهستانی، گرمسیر، مالاریائی و سکنۀ آن 57 تن است، آب آن از چشمه، محصول آنجا غلات، شغل اهالی زراعت و گله داری است، را مالرو دارد، (فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4 ص 204)
لغت نامه دهخدا
گیاه دارویی، دارویی که از گیاهان بدست آید:
چو عیسی هر که دارد توتیایی
ز هر بیخی کند داروگیایی،
نظامی
لغت نامه دهخدا
سایندۀ دارو، کوبندۀ دارو، هاون، ظرفی که در آن مواد دارویی را بکوبند و بسایند و بیامیزند
لغت نامه دهخدا
(رَ دَ / دِ)
بی نیازی، تملک، نگهداری و سرپرستی:
مگر او دهد یادمان بندگی
نماید بزرگی و دارندگی.
فردوسی
لغت نامه دهخدا
(دَ زَ دَ / دِ)
دروغگو. دروغ گوینده. آنکه سخن به دروغ گوید. دروغ زن. افاک. (دهار). المعی ّ. تکذّاب. (منتهی الارب). خرّاص. (دهار). دجّال. رهدون. زرّاق. سدّاج. سرّاج. سنوب. سوهق. سهوق. صواغ. عثر. عجری ّ. غموض الحنجره. (منتهی الارب). ناجر. قبقاب. (دهار). کاذب. کذاب. کذبان. کذبانه. کذبذب. کذبذبان. کذبه. کذوب. کذوبه. (منتهی الارب). کیذبان. (دهار). مائن. مذّاع. مذیذ. مسیح. مکذبان. مکذبانه. ملسون. مهتبل. میّان. میون. والع. هثّاث. هثهاث. هلوف. (منتهی الارب). یلمع. (دهار) :
مر مرا ای دروغگوی سترگ
تا لواسه گرفت از این ترفند.
خفاف.
دروغگوی به آخر نکال و شهره بود
چنانکه سوی خردمند شهره شد مانی.
ناصرخسرو.
اکذاب، دروغگوی یافتن کسی را. خصّاف، بسیاردروغگوی. رجل خطارب و خطرب، مرد مفتری دروغگوی. صباغ، دروغگوی که سخن را رنگ میدهد و دگرگون می سازد. ملاّ ذ، دروغگوی که گوید و نکند. ملمند، ملوذ، دروغگوی که آنچه گوید نکند. نسّاج، دروغگوی سخن ساز. (منتهی الارب). و رجوع به دروغگو شود
لغت نامه دهخدا
(نَ / نِ)
حالت و چگونگی وارونه. واژگونگی. سرنگونی. انقلاب. (از یادداشتهای مؤلف)
لغت نامه دهخدا
نگهبان خانه یا اداره، محافظ قریه یا شهر، بزرگتر هر صنف و دسته سر دسته نگهبانان کلانتر، کد خدای ده جمع داروغگان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از داروغه
تصویر داروغه
سرپاسبانان، رئیس و بزرگتر هر کار، مباشر و ناظر شهر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از داروگر
تصویر داروگر
داروساز داروفروش
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دروغگو
تصویر دروغگو
کسی که براستی سخن نگوید
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دارندگی
تصویر دارندگی
نگهداری و سرپرستی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دارو گیر
تصویر دارو گیر
جاه و جلال و شوکت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از داروگیر
تصویر داروگیر
توقیف و مقید کردن اشخاص، جنگ جدال هنگامه معرکه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دروغگوی
تصویر دروغگوی
کاذب، کذاب، دروغگو
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از داروگر
تصویر داروگر
((گَ))
داروساز، داروفروش
فرهنگ فارسی معین
تصویری از داروغه
تصویر داروغه
((غِ))
رییس پاسبانان، محافظ قریه یا شهر
فرهنگ فارسی معین
تصویری از دروغگو
تصویر دروغگو
کاذب، دروغ گوینده
فرهنگ فارسی معین
تصویری از دروغگو
تصویر دروغگو
کذاب
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از دروغگو
تصویر دروغگو
Dishonest, Lying, Untruthful
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از دارویی
تصویر دارویی
Medicinal, Pharmaceutical
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از دروغگو
تصویر دروغگو
нечестный , лживый
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از دارویی
تصویر دارویی
медицинский , фармацевтический
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از دروغگو
تصویر دروغگو
unehrlich, lügnerisch, unaufrichtig
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از دارویی
تصویر دارویی
medizinisch, pharmazeutisch
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از دروغگو
تصویر دروغگو
нечесний , брехливий , неправдивий
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از دارویی
تصویر دارویی
лікарський , фармацевтичний
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از دروغگو
تصویر دروغگو
nieuczciwy, kłamliwy
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از دارویی
تصویر دارویی
leczniczy, farmaceutyczny
دیکشنری فارسی به لهستانی