جدول جو
جدول جو

معنی داروشناس - جستجوی لغت در جدول جو

داروشناس
کسی که انواع داروها و خواص درمانی آن ها را بشناسد
تصویری از داروشناس
تصویر داروشناس
فرهنگ فارسی عمید
داروشناس(شِ)
عطار. داروساز. (ناظم الاطباء). کسی که درباره داروها مطالعه دارد
لغت نامه دهخدا
داروشناس
صيدليٌّ
تصویری از داروشناس
تصویر داروشناس
دیکشنری فارسی به عربی
داروشناس
Herbalist
تصویری از داروشناس
تصویر داروشناس
دیکشنری فارسی به انگلیسی
داروشناس
herboriste
تصویری از داروشناس
تصویر داروشناس
دیکشنری فارسی به فرانسوی
داروشناس
약초 전문가
تصویری از داروشناس
تصویر داروشناس
دیکشنری فارسی به کره ای
داروشناس
草药师
تصویری از داروشناس
تصویر داروشناس
دیکشنری فارسی به چینی
داروشناس
травник
تصویری از داروشناس
تصویر داروشناس
دیکشنری فارسی به روسی
داروشناس
ahli jamu
تصویری از داروشناس
تصویر داروشناس
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
داروشناس
हर्बलिस्ट
تصویری از داروشناس
تصویر داروشناس
دیکشنری فارسی به هندی
داروشناس
מרפא צמחים
تصویری از داروشناس
تصویر داروشناس
دیکشنری فارسی به عبری
داروشناس
Kräuterkundiger
تصویری از داروشناس
تصویر داروشناس
دیکشنری فارسی به آلمانی
داروشناس
травник
تصویری از داروشناس
تصویر داروشناس
دیکشنری فارسی به اوکراینی
داروشناس
zielarz
تصویری از داروشناس
تصویر داروشناس
دیکشنری فارسی به لهستانی
داروشناس
fitoterapeuta
تصویری از داروشناس
تصویر داروشناس
دیکشنری فارسی به پرتغالی
داروشناس
薬草師
تصویری از داروشناس
تصویر داروشناس
دیکشنری فارسی به ژاپنی
داروشناس
erborista
تصویری از داروشناس
تصویر داروشناس
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
داروشناس
herbolario
تصویری از داروشناس
تصویر داروشناس
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
داروشناس
kruidenkenner
تصویری از داروشناس
تصویر داروشناس
دیکشنری فارسی به هلندی
داروشناس
جڑی بوٹی ماہر
تصویری از داروشناس
تصویر داروشناس
دیکشنری فارسی به اردو
داروشناس
ভেষজবিদ
تصویری از داروشناس
تصویر داروشناس
دیکشنری فارسی به بنگالی
داروشناس
หมอสมุนไพร
تصویری از داروشناس
تصویر داروشناس
دیکشنری فارسی به تایلندی
داروشناس
mtaalamu wa mimea
تصویری از داروشناس
تصویر داروشناس
دیکشنری فارسی به سواحیلی
داروشناس
bitki uzmanı
تصویری از داروشناس
تصویر داروشناس
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از کارشناس
تصویر کارشناس
کسی که در کاری بصیرت و مهارت دارد، متخصص، اهل خبره، دارای مدرک لیسانس
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از خاورشناس
تصویر خاورشناس
کسی که آشنا و دانا به اوضاع و احوال ملل مشرق زمین است، شرق شناس، مستشرق
فرهنگ فارسی عمید
(خُ رَ / رُو شِ)
شاه شناس. آنکه پادشاه را در هر لباس شناسد
لغت نامه دهخدا
(بَ دَ / دِ)
مستشرق، عارف بمعارف ملل شرق، دانا بفرهنگ شرق
لغت نامه دهخدا
(شِ)
عمل داروشناس
لغت نامه دهخدا
تصویری از کار شناس
تصویر کار شناس
دانای کار شناسنده امور خبره متخصص: (شریک امور - رحمه الله علیه - که از دهات عالم وزیر کان دنیا و کار شناسان جهان بود. ) (کتاب القصص) توضیح فرهنگستان این کلمه را بجای اهل خبره بر گزیده است، عاقل دانا، منجم اختر شناس
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خاورشناس
تصویر خاورشناس
مستشرق شرق شناس
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کارشناس
تصویر کارشناس
متخصص، شریک، دانشمند، بخرد، حاذق در کار، دانای کار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کارشناس
تصویر کارشناس
مهندس، خبره، صاحبنظر
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از ارزشناس
تصویر ارزشناس
قدرشناس
فرهنگ واژه فارسی سره
اسم شرق شناس، مستشرق
متضاد: غرب شناس، مستغرب
فرهنگ واژه مترادف متضاد