نام دارویی است. اشموسای سفید. رجوع به کلمه دارما و رجوع به تحفۀ حکیم مؤمن شود، نوعی از مرو است و مرو جنسی است از ریاحین. (انجمن آرا). سدۀ بلغمی رابگشاید و اکثر امراض بلغمی را نافع است. (برهان)
نام دارویی است. اشموسای سفید. رجوع به کلمه دارما و رجوع به تحفۀ حکیم مؤمن شود، نوعی از مرو است و مرو جنسی است از ریاحین. (انجمن آرا). سدۀ بلغمی رابگشاید و اکثر امراض بلغمی را نافع است. (برهان)
زرشک، درختچه ای خاردار با برگ های دندانه دار و کوچک که ریشه، ساقه، میوه و برگهای آن مصرف دارویی دارد، میوۀ خوشه ای، قرمز رنگ و ترش مزۀ این گیاه که به عنوان چاشنی غذا به کار می رود، سرشک، انبرباریس، زراج، زارج، زراک، زرک، امبرباریس، برباریس، اترار
زِرِشک، درختچه ای خاردار با برگ های دندانه دار و کوچک که ریشه، ساقه، میوه و برگهای آن مصرف دارویی دارد، میوۀ خوشه ای، قرمز رنگ و ترش مزۀ این گیاه که به عنوان چاشنی غذا به کار می رود، سِرِشک، اَنبَرباریس، زَراج، زارِج، زَراک، زِرِک، اَمبَرباریس، بَرباریس، اَترار
دهی است از دهستان قهاب بخش حومه شهرستان اصفهان در 9 هزارگزی شمال خاوری اصفهان متصل براه زینبیه. جلگه ای است معتدل و دارای 145 تن سکنه است. آب آن از قنات و چاه، محصول آنجا غلات، پنبه، صیفی و شغل اهالی زراعت است. راه شوسه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 10)
دهی است از دهستان قهاب بخش حومه شهرستان اصفهان در 9 هزارگزی شمال خاوری اصفهان متصل براه زینبیه. جلگه ای است معتدل و دارای 145 تن سکنه است. آب آن از قنات و چاه، محصول آنجا غلات، پنبه، صیفی و شغل اهالی زراعت است. راه شوسه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 10)
دهی است از بخش شمیران تهران در 9هزارگزی جنوب شرقی تجریش و پنج هزارگزی راه شوسۀ دماوند به تهران، در دامنه واقع است. سردسیر است و صد تن سکنه دارد. آب آن از قنات است و محصولش غلات و انار. مردمش به زراعت و باغبانی مشغولند. راه فرعی دارد. قلعه خرابۀ قدیمی در آنجاست. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 1 ص 321)
دهی است از بخش شمیران تهران در 9هزارگزی جنوب شرقی تجریش و پنج هزارگزی راه شوسۀ دماوند به تهران، در دامنه واقع است. سردسیر است و صد تن سکنه دارد. آب آن از قنات است و محصولش غلات و انار. مردمش به زراعت و باغبانی مشغولند. راه فرعی دارد. قلعه خرابۀ قدیمی در آنجاست. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 1 ص 321)
جزیره ای است بدریای یمن. (منتهی الأرب) ، ساکن. بی جنبش. مقابل گردنده و جنبنده و متحرک: که پذرفت خسرو ز یزدان پاک ز گردنده خورشید و ارمنده خاک که تا من بوم شاه در پیشگاه مرا باشد ایران و گنج و سپاه نخواهم ز دارندگان باژ روم نه لشکر فرستم بدان مرز و بوم. فردوسی. خداوند گردنده چرخ بلند خداوند ارمنده خاک نژند. فردوسی. چو کشتی شد ارمنده روی زمین کجا موج خیزد ز دریای چین. فردوسی. چو رساند مرا بدان قومک طالع سعد و بخت فرخنده تا بدان مندگان رسم بکری خر بیار ای غلام خربنده که چو من در نشاط این سفرند منده از سفریانی ارمنده. سوزنی
جزیره ای است بدریای یمن. (منتهی الأرب) ، ساکن. بی جنبش. مقابل گردنده و جنبنده و متحرک: که پذرفت خسرو ز یزدان پاک ز گردنده خورشید و ارمنده خاک که تا من بوم شاه در پیشگاه مرا باشد ایران و گنج و سپاه نخواهم ز دارندگان باژ روم نه لشکر فرستم بدان مرز و بوم. فردوسی. خداوند گردنده چرخ بلند خداوند ارمنده خاک نژند. فردوسی. چو کشتی شد ارمنده روی زمین کجا موج خیزد ز دریای چین. فردوسی. چو رساند مرا بدان قومک طالع سعد و بخت فرخنده تا بدان مندگان رسم بکری خر بیار ای غلام خربنده که چو من در نشاط این سفرند منده از سفریانی ارمنده. سوزنی
پشمینه ای باشد پوشیدنی. (برهان). پشمینه ای است ستبر. جامۀ پشمینه. صوف: بملک رخت سقرلاط پادشاه آمد امیرارمک و صوف مربعش دستور. نظام قاری. تا بهر عید نوروز هر نوع جامه دوزند اطلس بران دانا، ارمک بران کامل. نظام قاری. آدمی راباید ارمک بر بدن ورنه جل بر پشت خود دارد حمار. نظام قاری. امیران ارمک، سلاطین اطلس گزیده ز سنجاب و ابلق مراکب. نظام قاری. ارمک و قطنی و عین البقر و رومی باف ملۀ میلک و لالائی بی حد و شمار. نظام قاری.
پشمینه ای باشد پوشیدنی. (برهان). پشمینه ای است ستبر. جامۀ پشمینه. صوف: بملک رخت سقرلاط پادشاه آمد امیرارمک و صوف مربعش دستور. نظام قاری. تا بهر عید نوروز هر نوع جامه دوزند اطلس بران دانا، ارمک بران کامل. نظام قاری. آدمی راباید ارمک بر بدن ورنه جل بر پشت خود دارد حمار. نظام قاری. امیران ارمک، سلاطین اطلس گزیده ز سنجاب و ابلق مراکب. نظام قاری. ارمک و قطنی و عین البقر و رومی باف ملۀ میلک و لالائی بی حد و شمار. نظام قاری.
مصغر دام. دام خرد. دام کوچک. رجوع به دام شود، مقنعه و سرانداز زنان را نیز گفته اند. (برهان). دامنی. (برهان). سرانداز زنان که تور مانندست. سرانداز زنان مشبک و تورمانند. (فهرست لغات نظام قاری ص 199) : معجر چو بر آن دامک سر دید سرآغوش میگفت ز اندوه جدائی بمقامی. نظام قاری (دیوان البسه ص 112). دامک و سربند بگویم که چیست نام یکی آفت و دیگر بلا. نظام قاری (دیوان البسه ص 107). نه دلم میل بآن دامک سر دارد و بس که بهر حلقۀ آن دام گرفتاری هست. نظام قاری (دیوان البسه ص 46). کرده در سوراخ دایم مار دامک را دراز بوالعجب کاری که او را بار ماری بر دلست. نظام قاری (دیوان البسه ص 42). برو ای دامک شلوار که بر دیدۀ تو راز لنگوته نهانست و نهان خواهد بود. نظام قاری (دیوان البسه ص 61). کافر ار دامک شلوار زرافشان بیند جای آن است که در دم بگشاید زنار. نظام قاری (دیوان البسه ص 15). و دیگر دکانهای آراسته چون صورتگران اطلس ختا... و دامک و سردوزان بالش نطعی... (نظام قاری، دیوان البسه ص 155). رجوع به دام و تور شود، جانوران وحشی کوچک را گویند همچون خرگوش و روباه و امثال آن. (برهان)
مصغر دام. دام خرد. دام کوچک. رجوع به دام شود، مقنعه و سرانداز زنان را نیز گفته اند. (برهان). دامنی. (برهان). سرانداز زنان که تور مانندست. سرانداز زنان مشبک و تورمانند. (فهرست لغات نظام قاری ص 199) : معجر چو بر آن دامک سر دید سرآغوش میگفت ز اندوه جدائی بمقامی. نظام قاری (دیوان البسه ص 112). دامک و سربند بگویم که چیست نام یکی آفت و دیگر بلا. نظام قاری (دیوان البسه ص 107). نه دلم میل بآن دامک سر دارد و بس که بهر حلقۀ آن دام گرفتاری هست. نظام قاری (دیوان البسه ص 46). کرده در سوراخ دایم مار دامک را دراز بوالعجب کاری که او را بار ماری بر دلست. نظام قاری (دیوان البسه ص 42). برو ای دامک شلوار که بر دیدۀ تو راز لنگوته نهانست و نهان خواهد بود. نظام قاری (دیوان البسه ص 61). کافر ار دامک شلوار زرافشان بیند جای آن است که در دم بگشاید زنار. نظام قاری (دیوان البسه ص 15). و دیگر دکانهای آراسته چون صورتگران اطلس ختا... و دامک و سردوزان بالش نطعی... (نظام قاری، دیوان البسه ص 155). رجوع به دام و تور شود، جانوران وحشی کوچک را گویند همچون خرگوش و روباه و امثال آن. (برهان)
دهی از بخش نصرت آباد شهرستان زاهدان واقع در 77هزارگزی جنوب خاوری نصرت آباد و 18هزارگزی شوسۀ زاهدان به خاش. جلگه است و گرمسیر و دارای 125 تن سکنه. آب آن از قنات است محصول آن غلات و لبنیات. شغل مردم آن زراعت و گله داری است و راه آن مالرو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8)
دهی از بخش نصرت آباد شهرستان زاهدان واقع در 77هزارگزی جنوب خاوری نصرت آباد و 18هزارگزی شوسۀ زاهدان به خاش. جلگه است و گرمسیر و دارای 125 تن سکنه. آب آن از قنات است محصول آن غلات و لبنیات. شغل مردم آن زراعت و گله داری است و راه آن مالرو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8)
فارسی معرب است. (ثعالبی). آرد سپید و شسته. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد). آرد حواری. (یادداشت مرحوم دهخدا). به عربی آرد سفید را گویند، و برخی گویند هرچه او را خرد آس کنند او رادرمک گویند حتی سرمه، و بعضی اعراب درمک را درمق گویند و درمق آرد مایه باشد که فارسیان او را میده گویند. (از تذکرۀ داود ضریر انطاکی) ، خاک نرم. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد). خاک پاک. (تذکرۀ انطاکی) ، نان میده. (مهذب الاسماء). نان سفید و آن نانی است که از نرمۀ آرد یا آرد گندم سبوس گرفته کنند. حواری ̍. سمید. سمیذ. ج، درامک. (یادداشت مرحوم دهخدا). آرد و نان سپید. (برهان)
فارسی معرب است. (ثعالبی). آرد سپید و شسته. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد). آرد حواری. (یادداشت مرحوم دهخدا). به عربی آرد سفید را گویند، و برخی گویند هرچه او را خرد آس کنند او رادرمک گویند حتی سرمه، و بعضی اعراب درمک را درمق گویند و درمق آرد مایه باشد که فارسیان او را میده گویند. (از تذکرۀ داود ضریر انطاکی) ، خاک نرم. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد). خاک پاک. (تذکرۀ انطاکی) ، نان میده. (مهذب الاسماء). نان سفید و آن نانی است که از نرمۀ آرد یا آرد گندم سبوس گرفته کنند. حُواری ̍. سمید. سمیذ. ج، دَرامک. (یادداشت مرحوم دهخدا). آرد و نان سپید. (برهان)
دهی است از دهستان گاوکان بخش جبال بارز شهرستان جیرفت. واقع در صدهزارگزی جنوب خاوری مسکون. سر راه مالرو سبزواران به کروک. جلگه. گرمسیر. مالاریائی و دارای 150 تن سکنه، آب آنجا از قنات، محصول آنجا غلات و خرما. شغل اهالی آن زراعت و راه آنجا مالرو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8)
دهی است از دهستان گاوکان بخش جبال بارز شهرستان جیرفت. واقع در صدهزارگزی جنوب خاوری مسکون. سر راه مالرو سبزواران به کروک. جلگه. گرمسیر. مالاریائی و دارای 150 تن سکنه، آب آنجا از قنات، محصول آنجا غلات و خرما. شغل اهالی آن زراعت و راه آنجا مالرو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8)
دکتر کارمک، مؤلف انگلیسی. از این شخص کتابی بنام ’تعلیم نامه در عمل آبله زدن’ توسط ’حکیم باشی’ به فارسی ترجمه شده و به سال 1245 در تبریز با حروف سربی بچاپ رسیده است. (از فهرست کتاب خانه مدرسه عالی سپهسالار ج 2 ص 175)
دکتر کارمک، مؤلف انگلیسی. از این شخص کتابی بنام ’تعلیم نامه در عمل آبله زدن’ توسط ’حکیم باشی’ به فارسی ترجمه شده و به سال 1245 در تبریز با حروف سربی بچاپ رسیده است. (از فهرست کتاب خانه مدرسه عالی سپهسالار ج 2 ص 175)
دهی از دهستان شهر ویران بخش حومه شهرستان مهاباد. که در شانزده هزار و پانصدگزی شمال خاوری مهاباد و سه هزارگزی خاور راه شوسه مهاباد به ارومیه واقع و محلی است جلگه، معتدل مالاریایی. سکنۀآن 812 تن است. آب آن از رود خانه مهاباد و چشمه و محصول عمده اش غلات، توتون، حبوبات، صیفی و شغل اهالی زراعت و گله داری، صنایع دستی گلیم بافی است. راه مالرو و دبستان دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4)
دهی از دهستان شهر ویران بخش حومه شهرستان مهاباد. که در شانزده هزار و پانصدگزی شمال خاوری مهاباد و سه هزارگزی خاور راه شوسه مهاباد به ارومیه واقع و محلی است جلگه، معتدل مالاریایی. سکنۀآن 812 تن است. آب آن از رود خانه مهاباد و چشمه و محصول عمده اش غلات، توتون، حبوبات، صیفی و شغل اهالی زراعت و گله داری، صنایع دستی گلیم بافی است. راه مالرو و دبستان دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4)
احمد بن محمد، ابوالعباس دارمی مشهور به نامی، شاعر، ادیب و لغوی معروف معاصر متنبی و مقرب درگاه سیف الدولۀ حمدانی بود. وفات او را در سال 399 هجری قمری نوشته اند. بجز دیوان شعر کتابی در قوافی دارد. (از ریحانه الادب ج 4) عبدالرحمن بن خلف بن عساکر از اطبای قرن پنجم هجری و از دانشمندان معروف علم هندسه بوده است. درگذشت او را در کتابی ضبط نکرده اند. (ریحانه الادب ج 2)
احمد بن محمد، ابوالعباس دارمی مشهور به نامی، شاعر، ادیب و لغوی معروف معاصر متنبی و مقرب درگاه سیف الدولۀ حمدانی بود. وفات او را در سال 399 هجری قمری نوشته اند. بجز دیوان شعر کتابی در قوافی دارد. (از ریحانه الادب ج 4) عبدالرحمن بن خلف بن عساکر از اطبای قرن پنجم هجری و از دانشمندان معروف علم هندسه بوده است. درگذشت او را در کتابی ضبط نکرده اند. (ریحانه الادب ج 2)