جدول جو
جدول جو

معنی دارقطنی - جستجوی لغت در جدول جو

دارقطنی(رِ قُ)
علی بن عمرو بن احمد بن مهدی بغدادی دارقطنی شافعی یا شیعی. کنیت او ابوالحسن بود. حافظ، فقیه، محدث، فاضل بود و در مذهب شافعی تفقه کرده درعلم حدیث بر تمام معاصران خویش برتری یافته بود. درفقه و تفسیر و شعر و علوم ادبی و معرفت حال روات و موارد اختلاف فقها دستی توانا داشته و ابوبکر برقانی و ابوطیب طبری و حافظ ابونعیم صاحب حلیهالاولیاء و نظایر ایشان از وی روایت میکنند اکثر دواوین عرب و از جمله دیوان سیدحمیری را در حفظ داشته است. از آثار او این کتابها معروف است. 1- السنن که معروف به سنن دارقطنی است و در سال 1310 هجری قمری در هند بچاپ رسیده است. 2- المختلف و المؤتلف. دارقطنی در سال 385 هجری قمری در بغداد وفات یافته و در کنار آرامگاه معروف کرخی بخاک سپرده شده است. (از ریحانه الادب ج 2 ص 6)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

دهی از دهستان کرزان رود شهرستان تویسرکان، شش هزارگزی جنوب شهر تویسرکان، پنج هزارگزی جنوب راه شوسۀ تویسرکان به کرمانشاه، کوهستانی سردسیر، سکنه 900 تن، آب آن از قنات، محصول آنجا غلات، حبوبات، لبنیات، انگور است، شغل اهالی زراعت، گله داری، راه آن مالرو است، در دو محل به فاصله دو هزارگز واقع و بالا و پائین نامیده شده، سکنه بالا 370 تن است، (فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5)
لغت نامه دهخدا
(عَ یِ رَقُ)
ابن عمر بن احمد بن مهدی بن مسعود بن نعمان بن دیناربن عبدالله بغدادی دارقطنی شافعی، مکنّی به ابوالحسن. رجوع به علی (ابن عمربن...) و دارقطنی شود
لغت نامه دهخدا
(رِ قُ)
محمد بن حسن بن محمد بن زیادشعرانی قاری، حافظ و مفسر قرآن، مکنی به ابوبکر و صاحب کتب زیر است: 1- ارم ذات المعاد. 2- اشاره فی غریب القرآن. 3- دلائل النبوه. 4- شفاءالصدور در تفسیر. 5- معجم اصغر. 6- معجم اکبر. 7- معجم اوسط و این سه کتاب فهرستی از اسامی قاریان قرآن با ذکر شیوۀ قرائت ایشان است. 8- المناسک. 9- المواضع فی معانی القرآن. کتابهای دیگری نیز داشته است. درگذشت او در سال 351 هجری قمری رخ داده است. (ریحانه الادب ج 2 ص 6 و 7)
لغت نامه دهخدا
(حَ بِ)
دارقطنی گوید: پیری نیکوکار بود. (لسان المیزان ج 2 ص 165). حباب واسطی بن صالح محدث است. (منتهی الارب). در تمدن اسلامی، محدث فردی بود که هم حافظ حدیث و هم تحلیل گر آن محسوب می شد. وی معمولاً هزاران حدیث را با سلسله اسناد حفظ می کرد و در محافل علمی، جلسات روایت حدیث برگزار می نمود. شخصیت هایی مانند احمد بن حنبل، مالک بن انس و ابن ماجه از برجسته ترین محدثان تاریخ اسلام بودند. آثار آنان امروز منابع اصلی سنت نبوی به شمار می روند.
لغت نامه دهخدا
(رِ)
نام موضعی است به هندوستان. (آنندراج). در آنجا در زمان محمود غزنوی بتخانه ای بود که بدست او ویران شده است:
بکشت مردم بتخانه ها و بسوخت
چنانکه بتکدۀ دارنی و تانیسر.
فرخی
لغت نامه دهخدا
(قَزْ زی)
ابوحفص عمر بن ابی بکر، محمد بن معمر بن احمد بن یحیی بن حسان المؤدب، معروف به ابن طبرزد، محدث مشهور بغدادی، ملقب به موفق الدین از اهالی قسمت غربی شهر بغداد و از ساکنان محلۀ دارالقزآن شهر بوده و بهمین سبب به دارقزی معروف شده است. (وفیات الاعیان ج 3 ص 124). و رجوع به ابن طبرزد شود
لغت نامه دهخدا
عبدالرحمن بن احمد بن عطیه دارانی دمشقی مکنی به ابوسلیمان از اکابر عرفا و رجال طریقت و مشایخ شام که در میان این طبقه مسلم خاص و عام و به کثرت فضل و زهد و تقوی معروف است. وفات او را بین سالهای 203 و 224 هجری قمری بروایات مختلف نوشته اند. نسبت او به دیهی بنام داریا است که از دهات غوطۀ دمشق بوده و مولد و مسکن و مدفنش همانجا است و اکنون خاک او زیارتگاه مردم است. این نسبت دارانی به داریا (ی یا برخلاف قیاس است (ریحانه الادب). هجویری درباره وی گوید: وی را کلام لطیف است اندر معاملات و حفظ قلوب و رعایت جوارح. (کشف المحجوب)
لغت نامه دهخدا
(عَ)
ابن عمر بن احمد بن مهدی بن مسعود بن نعمان بن دیناربن عبدالله بغدادی دارقطنی، مکنّی به ابوالحسن. محدث و حافظ و فقیه و قاری قرن چهارم هجری بود که در ذیقعده سال 305 یا 306 متولد شد و در 384 یا 385 هجری قمری درگذشت. او راست: 1- السنن. 2- غریب اللغه. 3- القرأات. 4- المختلف و المؤتلف فی اسمأالرجال. 5- المعرفه بمذاهب الفقهاء. و دارقطنی منسوب است به ’دارالقطن’ که محله ای است در بغداد. (از معجم المؤلفین بنقل از تاریخ دمشق ابن عساکر ج 2 ص 239. سیرالنبلاء ذهبی ج 10 ص 259. الاستدراک ابن نقطه ج 1 ص 3. عیون التواریخ ابن شاکر ج 12 ص 241. اسماءالرجال طیبی ص 46. طبقات الشافعیۀ اسنوی ص 88. مناقب الشافعی و اصحابه من تاریخ الذهبی ص 92. المبهمات فی الحدیث نووی ص 35. فهرس المؤلفین بالظاهریه. الوافی صفدی ج 12 ص 127. تاریخ بغداد خطیب بغدادی ص 34. وفیات الاعیان ابن خلکان ج 1 ص 417. البدایۀ ابن کثیر ج 11 ص 317. المنتظم ابن جوزی ج 7 ص 183. طبقات الشافعیۀ سبکی ج 2 ص 31. تذکرهالحفاظ ذهبی ج 3 ص 186. طبقات القراء ابن جزری ج 1 ص 559. النجوم الزاهرۀ ابن تغری بردی. ج 4 ص 172. المختصر فی اخبارالبشر ابوالفداء. ج 2 ص 137. اللباب ابن اثیر ج 1 ص 404. شذرات الذهب ابن عماد ج 3 ص 116. مفتاح السعادۀ طاش کبری ج 2 ص 14. کشف الظنون حاجی خلیفه ص 55 و 149 وسایر صفحات. روضات الجنات خوانساری ص 481. هدیهالعارفین بغدادی ج 1 ص 683. فهرس مخطوطات الظاهریۀ یوسف عش ج 6 ص 170. فهرس المخطوطات المصورۀ لطفی عبدالبدیع ج 2 ص 137. فهرس المخطوطات المصورۀ سید ج 2 ص 164). و نیز رجوع به ’دارقطنی’ و حبیب السیر چ خیام ج 2 ص 38 شود
لغت نامه دهخدا
نام هر یک از دو مدار قطب شمال و جنوب که نزدیکترین حد مناطق قطبی را به خط استوا مشخص میکند
لغت نامه دهخدا
(رِ)
منسوب به میافارقین. و رجوع به فارقی شود
لغت نامه دهخدا
معرب دارچینی: و از این ناحیه (چین) حریر و پرند و خاوجیر چینی و دیبا و غضاره و دارصینی و ... خیزد، (حدود العالم)، رجوع به دارچین و دارچینی شود
لغت نامه دهخدا
دارچین:
بخود پیچید فلفل از سواد خال هندویت
قلم شد دارچینی ازحدیث تندی خویت،
تأثیر،
رجوع به دارچین شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از دارفانی
تصویر دارفانی
ناپایدار، دنیا
فرهنگ لغت هوشیار
درختی است: کوچک از تیره غاریها جزو رده دولپه ییهای جدا گلبرگ که ارتفاعش بین 5 تا 7 متر و همیشه سبز است. برگهایش متقابل و دائمی و بیضوی و نوک تیز و چرمی و کامل و بی کرک و صاف و شفاف است. گلهای منظم و سفید مایل به زرد دارد و در هندوستان و چین میروید. دارچین قرفه
فرهنگ لغت هوشیار
نوعی سبزی خوراکی
فرهنگ گویش مازندرانی
برگردانده شده
فرهنگ گویش مازندرانی