ماده ای سخت و صلب که مردم چین از آن آئینه سازند، (ناظم الاطباء)، خاکی را نامند که پس از جوشاندن از آن شیشه می سازند، (فرهنگ شعوری ج 1 ورق 384)، پیکان تیری را نامند که چون بر انسان گذرد هلاکت آرد، (فرهنگ شعوری ج 1 ورق 384)، پیکان تیر، (ناظم الاطباء) : کسی که شود مانع وصل یار کند سینه اش خارچینی گذار، ابوالمعانی (از فرهنگ شعوری ج 1 ورق 384)، ، زخم مهلک، (ناظم الاطباء)
ماده ای سخت و صلب که مردم چین از آن آئینه سازند، (ناظم الاطباء)، خاکی را نامند که پس از جوشاندن از آن شیشه می سازند، (فرهنگ شعوری ج 1 ورق 384)، پیکان تیری را نامند که چون بر انسان گذرد هلاکت آرد، (فرهنگ شعوری ج 1 ورق 384)، پیکان تیر، (ناظم الاطباء) : کسی که شود مانع وصل یار کند سینه اش خارچینی گذار، ابوالمعانی (از فرهنگ شعوری ج 1 ورق 384)، ، زخم مهلک، (ناظم الاطباء)
ویولن زن ایتالیائی و صاحب نظر در اصول موسیقی، وی در سال 1692 میلادی در ’پیرانو’ متولد شد و در 1770 در ’پادو’ درگذشت، او با یکی از اقوام کاردینال - اسقف ’ژرژ کرنارو’ مخفیانه ازدواج کرد و به اتهام اغوا مورد تعقیب قرار گرفت وبه دیری در ’آسیز’ پناه برد و مدت دو سال در آن دیر بسر برد، سپس به ’پادو’ بازگشت و بریاست هیئت موزیک کلیسای ’سنت آنتوان’ برگزیده شد (1721 میلادی)، در ’پادو’ مدرسه ویولن تأسیس کرد، آثاری باارزش در موسیقی از وی باقی مانده است
ویولن زن ایتالیائی و صاحب نظر در اصول موسیقی، وی در سال 1692 میلادی در ’پیرانو’ متولد شد و در 1770 در ’پادو’ درگذشت، او با یکی از اقوام کاردینال - اسقف ’ژرژ کرنارو’ مخفیانه ازدواج کرد و به اتهام اغوا مورد تعقیب قرار گرفت وبه دیری در ’آسیز’ پناه برد و مدت دو سال در آن دیر بسر برد، سپس به ’پادو’ بازگشت و بریاست هیئت موزیک کلیسای ’سنت آنتوان’ برگزیده شد (1721 میلادی)، در ’پادو’ مدرسه ویولن تأسیس کرد، آثاری باارزش در موسیقی از وی باقی مانده است
علی بن عمرو بن احمد بن مهدی بغدادی دارقطنی شافعی یا شیعی. کنیت او ابوالحسن بود. حافظ، فقیه، محدث، فاضل بود و در مذهب شافعی تفقه کرده درعلم حدیث بر تمام معاصران خویش برتری یافته بود. درفقه و تفسیر و شعر و علوم ادبی و معرفت حال روات و موارد اختلاف فقها دستی توانا داشته و ابوبکر برقانی و ابوطیب طبری و حافظ ابونعیم صاحب حلیهالاولیاء و نظایر ایشان از وی روایت میکنند اکثر دواوین عرب و از جمله دیوان سیدحمیری را در حفظ داشته است. از آثار او این کتابها معروف است. 1- السنن که معروف به سنن دارقطنی است و در سال 1310 هجری قمری در هند بچاپ رسیده است. 2- المختلف و المؤتلف. دارقطنی در سال 385 هجری قمری در بغداد وفات یافته و در کنار آرامگاه معروف کرخی بخاک سپرده شده است. (از ریحانه الادب ج 2 ص 6)
علی بن عمرو بن احمد بن مهدی بغدادی دارقطنی شافعی یا شیعی. کنیت او ابوالحسن بود. حافظ، فقیه، محدث، فاضل بود و در مذهب شافعی تفقه کرده درعلم حدیث بر تمام معاصران خویش برتری یافته بود. درفقه و تفسیر و شعر و علوم ادبی و معرفت حال روات و موارد اختلاف فقها دستی توانا داشته و ابوبکر برقانی و ابوطیب طبری و حافظ ابونعیم صاحب حلیهالاولیاء و نظایر ایشان از وی روایت میکنند اکثر دواوین عرب و از جمله دیوان سیدحمیری را در حفظ داشته است. از آثار او این کتابها معروف است. 1- السنن که معروف به سنن دارقطنی است و در سال 1310 هجری قمری در هند بچاپ رسیده است. 2- المختلف و المؤتلف. دارقطنی در سال 385 هجری قمری در بغداد وفات یافته و در کنار آرامگاه معروف کرخی بخاک سپرده شده است. (از ریحانه الادب ج 2 ص 6)
جوهر غریبی شبیه بمعدوم است و آن یکی از اجساد صناعت کیمیاست و از آن در صناعت بعطارد کفایت کنند، (مفاتیح خوارزمی)، اجساد هفت است و یکی از آن ها خارصینی است و خارصینی زر است لیکن نضج تمام نیافته، (از شاهد صادق)، شبه، روح توتیا، دهشه، حجر اسماء، مصفّی ̍، (از ضریر انطاکی)، روی، (دزی ج 1ص 346)، رجوع به لغات اسپانیائی و پرتغالی مشتق از لغات عرب مؤلف دزی و انگل مان و گلوسر شود، (دزی ج 1ص 346)، محمد بن زکریا می گوید که خارصینی شبیه به آینه های چینی است و فعلاً هم معدوم است، صاحب کتاب الجماهر فی معرفهالجواهر می گوید این که محمد بن زکریا آن را معدوم دانسته است حتماً عدمش را نسبت به دیار ما داند چه اگر مطلقا وجود نداشت هر آینه تشبیه اشیاء به آن صحیح نبود و فقط میبایست اسم صرف باشد چون عنقاو غبرایل واوی، در کتاب نخب آمده است که خارصینی شبیه ارزیر است از جهت لون و ذوب و بعض از معارف گفته اند در نواحی کران بین کابل و بدخشان مابین سنگها احجاری است که چون ذوب شوند ذوبشان مانند ذوب ارزیز است و بهنگام ذوب رنگ مذاب برنگ خود خارصینی است جز آنکه آن چون شیشه می شکند و نیز قبول چکش خوردن نمیکند، صاحب الجماهر باز می گوید ابوسعید القزوینی در آنچه که به من نگاشته است می گوید مسبوق بظن از خارصینی آن است که آن جوهری است که از آن در کاشغر اجراص و در برشخان دیگ می سازند تا نواحی انسی کول و نیز ظرفی درنهایت زشتی از آن درست می کنند، در زرویان زابلستان احجاریست مسمی به مرداسنگ و به اشکال مختلف یافته میشود و آن را آب می کنند و از آن در قوالب تعاویذ می سازند و مسمی به خارصینی است، (نقل از الجماهرفی معرفهالجواهر بیرونی از صص 261- 262)، فلزی است، که از چین آرند و از آن آینه کنند، (نخبهالدهر دمشقی)، رجوع به تال شود، خارصینی در ایران معدوم و حکما در حقش گفته اند و هو تشبیه بالمعدوم و در بعضی کتب دیدم که در بلاد چین معدنی دارد و از آن آلات حرب سازند مضربش سخت تر از آهن بود، (نزههالقلوب ج 3 ص 203)، تولد خارصینی چنان بود که بخار زیبقی و کبریتی در غایت صافی بود و هر یکی نضجی تمام یابد و چون بهم بیامیزند پیش تر از آنکه با یکدیگر نضج شوند و مستحیل گردند برودت بر وی پیوندد و آن را بسته گرداند و جوهر خارصینی گردد و فرق میان او و جوهر زر آن است که زر از پس آمیختن نضج کامل یافته است و خارصینی آن نضج نیافته از آن سبب به آتش بسوزد و برطوبت زنگار شود، (از کائنات جو ابوحاتم اسفزاری)، آینۀ خارصینی، آینه خارصینی بسبب آنکه لون او مقداری زردی دارد مرد اسمر اندر وی نگاه کند رنگ رویش زرد بیند که مرکب باشد از صفرت و سمرت، (ابوحاتم اسفزاری، کائنات جو)
جوهر غریبی شبیه بمعدوم است و آن یکی از اجساد صناعت کیمیاست و از آن در صناعت بعطارد کفایت کنند، (مفاتیح خوارزمی)، اجساد هفت است و یکی از آن ها خارصینی است و خارصینی زر است لیکن نضج تمام نیافته، (از شاهد صادق)، شَبَه، روح توتیا، دهشه، حجر اسماء، مُصفّی ̍، (از ضریر انطاکی)، روی، (دزی ج 1ص 346)، رجوع به لغات اسپانیائی و پرتغالی مشتق از لغات عرب مؤلف دزی و انگل مان و گلوسر شود، (دزی ج 1ص 346)، محمد بن زکریا می گوید که خارصینی شبیه به آینه های چینی است و فعلاً هم معدوم است، صاحب کتاب الجماهر فی معرفهالجواهر می گوید این که محمد بن زکریا آن را معدوم دانسته است حتماً عدمش را نسبت به دیار ما داند چه اگر مطلقا وجود نداشت هر آینه تشبیه اشیاء به آن صحیح نبود و فقط میبایست اسم صرف باشد چون عنقاو غبرایل واوی، در کتاب نخب آمده است که خارصینی شبیه ارزیر است از جهت لون و ذوب و بعض از معارف گفته اند در نواحی کران بین کابل و بدخشان مابین سنگها احجاری است که چون ذوب شوند ذوبشان مانند ذوب ارزیز است و بهنگام ذوب رنگ مذاب برنگ خود خارصینی است جز آنکه آن چون شیشه می شکند و نیز قبول چکش خوردن نمیکند، صاحب الجماهر باز می گوید ابوسعید القزوینی در آنچه که به من نگاشته است می گوید مسبوق بظن از خارصینی آن است که آن جوهری است که از آن در کاشغر اجراص و در برشخان دیگ می سازند تا نواحی انسی کول و نیز ظرفی درنهایت زشتی از آن درست می کنند، در زرویان زابلستان احجاریست مسمی به مرداسنگ و به اشکال مختلف یافته میشود و آن را آب می کنند و از آن در قوالب تعاویذ می سازند و مسمی به خارصینی است، (نقل از الجماهرفی معرفهالجواهر بیرونی از صص 261- 262)، فلزی است، که از چین آرند و از آن آینه کنند، (نخبهالدهر دمشقی)، رجوع به تال شود، خارصینی در ایران معدوم و حکما در حقش گفته اند و هو تشبیه بالمعدوم و در بعضی کتب دیدم که در بلاد چین معدنی دارد و از آن آلات حرب سازند مضربش سخت تر از آهن بود، (نزههالقلوب ج 3 ص 203)، تولد خارصینی چنان بود که بخار زیبقی و کبریتی در غایت صافی بود و هر یکی نضجی تمام یابد و چون بهم بیامیزند پیش تر از آنکه با یکدیگر نضج شوند و مستحیل گردند برودت بر وی پیوندد و آن را بسته گرداند و جوهر خارصینی گردد و فرق میان او و جوهر زر آن است که زر از پس آمیختن نضج کامل یافته است و خارصینی آن نضج نیافته از آن سبب به آتش بسوزد و برطوبت زنگار شود، (از کائنات جو ابوحاتم اسفزاری)، آینۀ خارصینی، آینه خارصینی بسبب آنکه لون او مقداری زردی دارد مرد اسمر اندر وی نگاه کند رنگ رویش زرد بیند که مرکب باشد از صفرت و سمرت، (ابوحاتم اسفزاری، کائنات جو)
درختی است: کوچک از تیره غاریها جزو رده دولپه ییهای جدا گلبرگ که ارتفاعش بین 5 تا 7 متر و همیشه سبز است. برگهایش متقابل و دائمی و بیضوی و نوک تیز و چرمی و کامل و بی کرک و صاف و شفاف است. گلهای منظم و سفید مایل به زرد دارد و در هندوستان و چین میروید. دارچین قرفه
درختی است: کوچک از تیره غاریها جزو رده دولپه ییهای جدا گلبرگ که ارتفاعش بین 5 تا 7 متر و همیشه سبز است. برگهایش متقابل و دائمی و بیضوی و نوک تیز و چرمی و کامل و بی کرک و صاف و شفاف است. گلهای منظم و سفید مایل به زرد دارد و در هندوستان و چین میروید. دارچین قرفه