- دارس
- محوشده، ناپدید شده
معنی دارس - جستجوی لغت در جدول جو
- دارس
- کهنه سازنده، ناپدید کننده
- دارس ((رِ))
- کهنه، فرسوده
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
عشقه، گیاهی با برگ های درشت و ساقه های نازک که به درخت می پیچد و بالا می رود، ازفچ، نویچ، پاپیتال، نیژ، لوک، غساک، جلبوب
مدرسه ها، جاهای درس خواندن، آموزشگاه ها، جمع واژۀ مدرسه
جاهای درس گفتن، جمع مدرسه است
(پسرانه)
فرهنگ نامهای ایرانی
مالدار، ثروتمند، از نامهای خداوند، صورت دیگری از داراب و داریوش، نام پادشاه کیانی در شاهنامه و منظومه نظامی
(پسرانه)
فرهنگ نامهای ایرانی
نام قومی از اقوام آریایی که در قسمت جنوبی ایران سکونت کرده بودند، نام ناحیه ای که قوم پارس درآنجا سکونت کرده بودند
پارس
واجد، متمول
گندمکوبی خرمن کوبی
فارس
آواز سگ، عوعو، هفهف
سختی و بلا و سبکی
نگهدارنده، نگهبان
بویه فروش، کشتیبان در ترکیب بمعنی داشتن ورزیدن حفظ کردن آید: باغداری قپان داری ترازو داری خانه داری چارواداری علم داری کرسی داری گله داری مرغداری
خانه کوچک، خانه بزرگ، زمین فراخ
دارنده، چیزدار، ثروتمند
هر چه با آن دردی را درمان کنند، دوا، جهت قطع بیماری بکار میرود
زره پوش
برانگیخته و بدرجات بالا رسیده
آله (عقاب)، خوگر ، باز آینده، تبیره زن
رقص و پایکوبی
تاریک، مظلم، شب تار
آنکه به داد مظلوم رسد، کسی که به دادخواهی رسیدگی کند. داور قاضی نشسته
کژ دمه (عقربک) ناخن پال از بیماری ها
خرمنگاه
دانا کاردان
مرد با سپر سپر دار
کسی که زبان مادری اش فارسی است
نارسیده، نرسیده، میوۀ خام، کال
دارنده، چیزدار، مال دار، ثروتمند