جدول جو
جدول جو

معنی داردس - جستجوی لغت در جدول جو

داردس
(دِ)
رودی بوده است در سوریه. و در شرح قیام کورش فرزند داریوش دوم هخامنشی علیه برادرش اردشیر دوم نام این رودخانه آمده و اشاره شده است که کورش فرمان داد تا قصر بلزیس والی سوریه را که در کنار این رودخانه بود آتش زنند. رجوع بایران باستان ج 2 ص 1007 شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از دارس
تصویر دارس
کهنه سازنده، ناپدید کننده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از دادرس
تصویر دادرس
کسی که به داد ستمدیده ای برسد و به دادخواهی کسی رسیدگی کند، دادرسنده، در علم حقوق قاضی، حاکم
فرهنگ فارسی عمید
(دَ)
عنب الثعلب و تاجریزی. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(رِ)
محوکننده رسوم و آداب. (اقرب الموارد) ، خوانندۀ کتاب. (اقرب الموارد) ، حایض. (منتهی الارب). زنیکه در حال عادت ماهانه باشد، آنکه درس خواند. (عیون الانباء)
لغت نامه دهخدا
(رْ رَ)
ده کوچکی است از بخش گوران شهرستان شاه آباد واقع در 30 هزارگزی شمال باختری گهواره و سکنۀ آن 60 تن است و از تیره اسپری هستند. اهالی آن در زمستان به گرمسیر میروند. مزرعۀ حاتم جمی رشیدالسلطنه جزء این آبادی است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5)
لغت نامه دهخدا
(بَ)
مخفف داربست و به معنی آن
لغت نامه دهخدا
در درختان سیب و گلابی جوانه هایی که روی ساقه یکساله و شوران سال قبل قرارگرفته اند در سال بعد شکفته می شوند و شاخۀ بسیار کوتاهی بنام ’دارد’ تولید می کنند که فقط دارای چند برگ میباشد و بجوانۀ باریکی که در سال بعد نیز مولد برگ میگردد منتهی میشود، رشد و نمو ’دارد’ خیلی کند و ملایم صورت میگیرد، (گیاه شناسی حبیب اﷲ ثابتی ص 223)
لغت نامه دهخدا
(اُ رُ دُ)
نام ارد پادشاه اشکانی به یونانی و بر سکه ای از ارد اول اردس بازلیس (اردشاه) منقوش است. (ایران باستان ص 2676)
لغت نامه دهخدا
آنکه به داد مظلوم رسد، کسی که به دادخواهی رسیدگی کند. داور قاضی نشسته
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دارس
تصویر دارس
محوشده، ناپدید شده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دارس
تصویر دارس
((رِ))
کهنه، فرسوده
فرهنگ فارسی معین
تصویری از دادرس
تصویر دادرس
((رِ یا رَ))
کسی که به دادخواهی رسیدگی کند
فرهنگ فارسی معین
تصویری از دادرس
تصویر دادرس
قاضی
فرهنگ واژه فارسی سره
دادبیگ، دادده، دادگر، داور، عادل، فریادرس، قاضی، میرداد
فرهنگ واژه مترادف متضاد
تصویری از استانداردسازی
تصویر استانداردسازی
Standardization
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از استانداردسازی
تصویر استانداردسازی
standardisation
دیکشنری فارسی به فرانسوی
برگردان
فرهنگ گویش مازندرانی
تصویری از استانداردسازی
تصویر استانداردسازی
standardizasyon
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی
تصویری از استانداردسازی
تصویر استانداردسازی
표준화
دیکشنری فارسی به کره ای
تصویری از استانداردسازی
تصویر استانداردسازی
標準化
دیکشنری فارسی به ژاپنی
تصویری از استانداردسازی
تصویر استانداردسازی
תִקנוּן
دیکشنری فارسی به عبری
تصویری از استانداردسازی
تصویر استانداردسازی
मानकीकरण
دیکشنری فارسی به هندی
تصویری از استانداردسازی
تصویر استانداردسازی
standarisasi
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
تصویری از استانداردسازی
تصویر استانداردسازی
การทำให้ได้มาตรฐาน
دیکشنری فارسی به تایلندی
تصویری از استانداردسازی
تصویر استانداردسازی
стандартизация
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از استانداردسازی
تصویر استانداردسازی
standaardisering
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از استانداردسازی
تصویر استانداردسازی
estandarización
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از استانداردسازی
تصویر استانداردسازی
standardizzazione
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از استانداردسازی
تصویر استانداردسازی
padronização
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از استانداردسازی
تصویر استانداردسازی
标准化
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از استانداردسازی
تصویر استانداردسازی
standaryzacja
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از استانداردسازی
تصویر استانداردسازی
стандартизація
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از استانداردسازی
تصویر استانداردسازی
Standardisierung
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از استانداردسازی
تصویر استانداردسازی
دیکشنری فارسی به سواحیلی