جدول جو
جدول جو

معنی دارالخیل - جستجوی لغت در جدول جو

دارالخیل
(رُلْ خَ)
از قصرهای خلفای عباسی در بغداد. کاخی بود بسیار عظیم و ایوانی داشت که طول و عرض آن هر یک هزار ذراع بود و در اعیاد، و هنگام ورود رسولان و پیکان دیگر کشورها در هرطرف آن پانصد اسب سوار می ایستاد. (معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از دارالخلد
تصویر دارالخلد
سرای جاوید، جهان جاوید، آخرت، بهشت، جایی که نیکوکاران پس از مردن همیشه در آنجا خواهند بود، خلدستان، فردوس اعلا، رضوان، باغ خلد، باغ ارم، نعیم، سبزباغ، اعلا علّیین، فردوس، قدس، دارالقرار، سرای جاوید، گشتا، دارالنّعیم، خلد، دارالسّلام، مینو، دار قرار، دارالسّرور، علّیین، باغ بهشت، جنّت
فرهنگ فارسی عمید
مرضی که در پای انسان پیدا می شود و رگ های ساق پا ورم می کند و پای آدمی مانند پای فیل بزرگ و متورم می گردد، واریس، پاغر، پاغره. این عارضه در سایر اعضای بدن مانند پستان زنان و بیضۀ مردان نیز بروز می کند
فرهنگ فارسی عمید
(ئُلْ)
علتی که ساق برآماسد و سخت شود. بیماری باشد که همه ساق بیاماسد و بزرگ و سطبر شود و گاه باشد که در جای دیگر تن پیدا آید. بیماری که ساق از آن بیاماسد و سخت شود. (دستور اللغۀ ادیب نطنزی). پاغره. پاغر. پیل پا. کلن. مرضی که ساق و قدم بزرگ شود و رنگش مایل بسیاهی و شبیه بپای پیل گردد و سبب آن ماده سوداوی است. (غیاث). علتی است که پای مردم سطبر شود هم بسبب فراخ شدن رگها و فرود آمدن یا بسببی از سببهای دوالی یا بسببی از سببهای نقرس و مادۀ این علت همچون (کذا و ظ: خلط) بلغمی و سودایی بود و بدین سبب است که مادۀغذا گردد (کذا) و ساق و قدم جمله سطبر شود چنانکه بپای پیل ماند و داءالفیل بدین سبب گویند و نخست که این علت پدید آید پای سرخ بود پس رنگ بگرداند و تیره شود. (ذخیرۀ خوارزمشاهی). هو زیاده فی القدم علی نحوما یعرض فی عروض الدوالی فیغلظ القدم و یکثفه و قد یکون لخلط سوداوی و هوالاکثر و قد یکون لخلط بلغمی غلیظ و قد یعرض فی اسباب عروض الدوالی و من الدم الجید اذا انزل کثیرا و اغتذی الرجل به اغتذاء ما و یکون اولا احمر ثم یسود و سببه شدهالامتلاء و ضعف العضو لکثرهالحراره و شده جذبه لشدهالحراره الهائجه من الحرکه و یعین علیه الاحوال المعینه علی الدوالی (کتاب سوم قانون ابوعلی ص 315). صاحب کشاف اصطلاحات الفنون آرد: داء فیل نزد اطبا زیادتی است که در پای آدمی و ساق او آشکار می شود بواسطۀ کثرت نزول خون سوداوی یا خون غلیظ یا بلغم لزج. و گاه قدم و ساق پا زخم شود و گاهی هم بدون زخم بروز کند. علت تسمیه به این اسم آن است که پای آدمی مانند پای پیل شود و یا آنکه این بیماری اغلب عارض پیلان شود. آقسرائی گوید: فرق بین این بیماری و دوالی هر چند از یک ماده میباشند آن است که دردوالی بمادۀ ردیئه تغذیه نمیکند و آن ماده را نمی پذیرد و استخوان هم جز در عروق آشکار نگردد - انتهی. و نیز رجوع به تذکرۀ ضریر انطاکی جزء 2 ص 94 شود
لغت نامه دهخدا
(رُضْ ضَ)
دارالضیافه. مهمانخانه. (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(رُلْ خُ)
جهان جاوید. آخرت. (ناظم الاطباء) ، بهشت
لغت نامه دهخدا
(دَ رُلْ خَل ل)
نام محلی نزدیک یرموک است و در واقعۀ یرموک لشکر مشرکان در آن موضع فرود آمدند. (از معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا
پاغره پیلیا پیلدیسی ار بیماری ها، عارضه حجیم و بزرگ شدن، بیش ازحد سلولهای نسج زیر پوستی و ازیاد نسج و اختلال عروق و غدد لنفی و وریدها در دنباله عفونتی عمومی یا موضعی مزمن خصوصا بعلت وجود استرپتوکوک. اسن عارضه اگر در پاها ایجاد شود پاها شکل ستونی را پیدا می کنند (بشکل پاهای فیل) پاغر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دارالضیف
تصویر دارالضیف
دارالضیافه: مهمانسرا
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دارالخلد
تصویر دارالخلد
جاوید کده جهان دیگر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دارالخرج
تصویر دارالخرج
خراجکده باژ خانه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فار الخیل
تصویر فار الخیل
راسو موشخرما از جانوران
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دارالخرج
تصویر دارالخرج
((~. خَ))
اداره مالیات
فرهنگ فارسی معین