جدول جو
جدول جو

معنی دارالامن - جستجوی لغت در جدول جو

دارالامن
(رُلْ اَ)
سرزمین هند را گفته اند. (مسکوکات ایران رابینو ص 98)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از دارالحزن
تصویر دارالحزن
خانه و محلی که اهل آن دچار غم واندوه باشند، بیت الحزن، خانۀ غم واندوه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از دارالامان
تصویر دارالامان
جای امن و امان، جایی که در آن آرامش و آسودگی وجود داشته باشد
فرهنگ فارسی عمید
کرمان و مولتان را گفته اند. (مسکوکات ایران رابینو ص 98)
هندوستان را نیز گفته اند. (تذکرۀ میخانه ص 323)
لغت نامه دهخدا
(رُلْقُ)
محله ای در بغداد بین کرخ و نهر عیسی بن علی. حافظ امام ابوالحسن علی دارالقطنی منسوب به این ناحیت است. (معجم البلدان). رجوع به دار قطنی شود
لغت نامه دهخدا
(رُلْ حِمْ مِ)
به مصر است و ابراهیم بن حجاج حمصی منسوب به دارالحمص است چه در آنجا سکونت داشت. (منتهی الارب). سمعانی ابراهیم بن حجاج را حمصی به معنی نخودفروش دانسته است و بنابراین، تعریف منتهی الارب درست نمینماید. زیرا حمص به معنی نخود است
لغت نامه دهخدا
(رُلْ حَ زَ)
وادی اندوهناک و دلگیر. (ناظم الاطباء). رجوع به بیت الحزن شود
لغت نامه دهخدا
(رُلْ اَ دَ)
مجلس علم و فضل. (شرفنامۀ منیری) ، مدرسه. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
دهی است از دهستان باراندوزچای بخش حومه شهرستان ارومیه واقع در 15/5 هزارگزی جنوب خاوری ارومیه و 500 گزی خاور راه شوسۀ ارومیه به مهاباد، زمین آن جلگه ای و هوای آن معتدل سالم، و آب آن از بار اندوز چای، و محصول آن غلات، انگور، توتون، چغندر و حبوبات است، 284 تن سکنه دارد که به زراعت و صنایع دستی اشتغال دارند، از صنایع دستی جوراب بافی در آن معمول است، راه شوسه دارد، (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 4)
لغت نامه دهخدا
تصویری از دارالامان
تصویر دارالامان
زنهار گاه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دار الامان
تصویر دار الامان
جای امن و امان جای سلامت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دارالحزن
تصویر دارالحزن
اندوهکده سرای اندوهناک بیت الحزن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از داراشان
تصویر داراشان
آنکه صاحب شان و شوکت دارا باشددارد آنکه سیرت پادشاهان دارد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دارالحزن
تصویر دارالحزن
((رُ لْ حُ))
سرای اندوهناک، بیت الحزن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از دارالادب
تصویر دارالادب
((رُ لْ اَ دَ))
مدرسه، مجلس ادب و دانش
فرهنگ فارسی معین
برگ درخت
فرهنگ گویش مازندرانی