جدول جو
جدول جو

معنی داثر - جستجوی لغت در جدول جو

داثر
غافل، کهنه
تصویری از داثر
تصویر داثر
فرهنگ لغت هوشیار
داثر
هالک، غافل، کهنه، مندرس
تصویری از داثر
تصویر داثر
فرهنگ فارسی عمید
داثر
((ثِ))
کهنه، مندرس
تصویری از داثر
تصویر داثر
فرهنگ فارسی معین

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از تداثر
تصویر تداثر
کهنه گشت کهنه گردیدن، ناپدیدی بی نشانی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از داور
تصویر داور
قاضی
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از ادثر
تصویر ادثر
سوتاک (غافل)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دغثر
تصویر دغثر
کانا (جاهل) گول نادان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از غاثر
تصویر غاثر
(پسرانه)
معرب از عبری، نام پسر ارم نوه نوح (ع)
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از خاثر
تصویر خاثر
سنگین جان، شیر ستبر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از داغر
تصویر داغر
فرومایه و ذلیل
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از داعر
تصویر داعر
پلید تباهکار، چوب پوسیده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دادر
تصویر دادر
برادر، دوست
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از داحر
تصویر داحر
پس زننده دور کننده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از داثا
تصویر داثا
کنیزک
فرهنگ لغت هوشیار
سپس رو دنباله رو، پایان ، بیخ، لاد (بنا) برزمین نرم، تیر که به آماج نخورد، رفته
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دایر
تصویر دایر
دائر، گردان، گردنده، گردگرد، گرداگردان، چرخنده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از داهر
تصویر داهر
روزگار سخت، از ویژه نام های تازی، سخت و شکننده
فرهنگ لغت هوشیار
قاضی، حاکم، دادرس در اصل این کلمه دادور بود بمعنی صاحبداد، پس به جهت تخفیف دال تانی را حذف کردند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دائر
تصویر دائر
برقرار، گردنده گردنده، گردش کننده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دثار
تصویر دثار
لباس رو
فرهنگ لغت هوشیار
اندوهگین شدن اندوهگنی سنه افسردگی، نشان پذیری، پس چیزی رفتن اندوهگین شدن، بر اثر رفتن پس چیزی رفتن، نشان پذیرفتن قبول اثر کردن، اندوهگینی، اندوه، جمع تاثرات
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دابر
تصویر دابر
تیری که از نشانه درگذرد، گذشته
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تاثر
تصویر تاثر
اثر پذیرفتن، قبول اثر کردن، اندوهگین شدن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از دادر
تصویر دادر
برادر، برای مثال از پدر چون خواستندش دادران / تا برندش سوی صحرا یک زمان (مولوی - ۹۵۲)، دوست صمیمی که مانند برادر باشد، برای مثال تلخ خواهی کرد بر ما عمر ما / کی بر این می دارد ای دادر تو را؟ (مولوی - ۱۰۰۴)
دادگر
دادر آسمان: خدای تعالی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از دایر
تصویر دایر
مقابل بائر، در حال فعالیت، برقرار، گردنده، دور زننده،
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از داور
تصویر داور
کسی که برای قطع و فصل مرافعۀ دو یا چند تن انتخاب شود، قاضی، در ورزش کسی که بر اجرای درست قوانین بازی نظارت دارد، کسی که میان نیک و بد حکم کند، حاکم
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از دثار
تصویر دثار
لباسی که روی لباس های دیگر بر تن کنند مانند جبه و عبا، روپوش، بالاپوش، لباس رو
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از طاثر
تصویر طاثر
شیر خفته
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کاثر
تصویر کاثر
بسیار انبوه بسیار کثیر: (در غمار دیار اسلام با وجود چنان لشکری (کاثر) وافر دلهای خواص وعوام حشم شکسته شد)
فرهنگ لغت هوشیار
آثار و نشانه های نیک و کارهای پسندیده که از کسی باقی ماند، مفاخر، مکارم اثر، جمع ماثره، نیکنشانها جمع ماثره. و ماثره: اعمال پسندیده آثار نیکوی باقی خلفا و ماثر ایشان رضوانالله علیهم ا جمعین، مکرمتهای موروثی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ناثر
تصویر ناثر
نویسنده دیپگر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از واثر
تصویر واثر
پایا
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خاثر
تصویر خاثر
((ثِ))
بسته، دلمه شده، شوریده دل، تباه عقل گشته
فرهنگ فارسی معین
تصویری از دادر
تصویر دادر
((دَ))
برادر، دوست
فرهنگ فارسی معین
تصویری از دایر
تصویر دایر
((یِ))
گردنده، آباد، معمور، رایج، متداول، گردان، چرخنده، متعلق، وابسته
فرهنگ فارسی معین