جدول جو
جدول جو

معنی داتافرن - جستجوی لغت در جدول جو

داتافرن
(فِ)
نام یکی از محارم بسوس والی باختر. و بسوس از اقربای داریوش سوم و همان کسی است که بدستیاری چند تن دیگر داریوش را دستگیر کرد و داریوش بدست ساتی برزن و برازانت کشته شد. این محرم بسوس، یعنی داتافرن سرانجام بر ولینعمت خود نیز غدر ورزید و او را که بر اسکندر شوریده بود گرفتار و تسلیم کرد و بعدها خود او را نیز که از در مخالفت درآمده بود سکاهای داهی (داهیان) گرفتار و تسلیم اسکندر کردند. (ایران باستان ج 2 ص 1696 و 1697 و 1698 و 1727)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از داتان
تصویر داتان
(پسرانه)
مربوط به چشم، نام یکی از رؤسای یهود
فرهنگ نامهای ایرانی
(اَ فِ)
برادر صلبی داریوش بزرگ که از طرف وی والی ایالت لیدیه گردید و مقر اوسارد بود. (ایران باستان ص 625، 639، 640، 644، 645، 651، 652، 655، 656، 668، 681، 694، 705، 1625) ، ارتام فصیل، پیه آوردن شتربچه در کوهان. (منتهی الارب)
یکی از فرزندان مهرداد ششم پادشاه پنت. (ایران باستان ص 2148 و 2149)
لغت نامه دهخدا
(پَمْ بَ / بِفَ رَ دَ)
تافتن. پیچیدن، ظاهر شدن. نمایان شدن. (فرهنگ لغات و تعبیرات مثنوی) :
آب و دانه در قفص گر یافته ست
آن ز باغ و عرصه ای درتافته ست.
مولوی.
، پرتو افکندن. روشنایی افکندن
لغت نامه دهخدا
(فْرا / فَ فِ)
والی پارت در زمان اسکندر مقدونی که از جانب وی مأور شد برای سرکوبی شورش هراتیها به کمک سرداران دیگر بشتابد. این شخص ایرانی بوده است و پس از تقسیم ممالک اسکندر نیز بنابه روایت دیودور (کتاب 18 بند 3) بار دیگر پارت را به او واگذاشته اند، بخصوص دیودور در نقل این روایت او را ’فراتافرن ایرانی’ خوانده است. رجوع به ایران باستان ص 1658 و 1966 و 2007 شود
لغت نامه دهخدا
(کَ لَ طَ)
مایل نشدن. نگراییدن. روی نیاوردن. متمایل نشدن:
به کژی دلم هیچ ناتافته
روان جای روشن دلان یافته.
فردوسی.
، نتابیدن
لغت نامه دهخدا
(رَ)
نامی است که در قرون وسطی در اروپا خاصه در ایتالیای شمالی به اعضاء فرق مخالفین کلیسا و اهل ردّه میدادند
لغت نامه دهخدا
به معنی متعفن، شهری است در حدود بن یامین که همان جفنۀ یوسیفوس است و همان جفنۀ حالیه باشد. (قاموس کتاب مقدس)
لغت نامه دهخدا
صورت پهلوی داتر ازمصدر ’دا’ که در اوستا و فرس هخامنشی به معنی آفریدن و بخشودن و ساختن است و در فارسی ’دادار’ شده است، رجوع به دادار شود، (از فرهنگ ایران باستان ص 71)
لغت نامه دهخدا