جدول جو
جدول جو

معنی دائمی - جستجوی لغت در جدول جو

دائمی
پیوسته، همیشگی
تصویری از دائمی
تصویر دائمی
فرهنگ فارسی عمید
دائمی
(ءِ می ی)
مولانا دائمی از استرآباد است و این مطلع از اوست:
آن پری را که زگلبرگ قبا در بر اوست
هر طرف بند قبا نیست که بال و پر اوست.
(ترجمه مجالس النفائس ص 86)
لغت نامه دهخدا
دائمی
(ءِ می ی)
منسوب به دائم. پیوسته. مدام.
- عقد دائمی، مقابل عقد منقطع: بعقد دائمی و نکاح همیشگی درآوردم موکلۀ خود را بموکل شما...
- غیردائمی، منقطع. ناپایدار که پیوسته نباشد. مقابل دائمی
لغت نامه دهخدا
دائمی
لاینقطع، پیوسته
تصویری از دائمی
تصویر دائمی
فرهنگ لغت هوشیار
دائمی
دائمٌ
تصویری از دائمی
تصویر دائمی
دیکشنری فارسی به عربی
دائمی
Permanent
تصویری از دائمی
تصویر دائمی
دیکشنری فارسی به انگلیسی
دائمی
permanent
تصویری از دائمی
تصویر دائمی
دیکشنری فارسی به فرانسوی
دائمی
постоянный
تصویری از دائمی
تصویر دائمی
دیکشنری فارسی به روسی
دائمی
dauerhaft
تصویری از دائمی
تصویر دائمی
دیکشنری فارسی به آلمانی
دائمی
постійний
تصویری از دائمی
تصویر دائمی
دیکشنری فارسی به اوکراینی
دائمی
stały
تصویری از دائمی
تصویر دائمی
دیکشنری فارسی به لهستانی
دائمی
永久的
تصویری از دائمی
تصویر دائمی
دیکشنری فارسی به چینی
دائمی
permanente
تصویری از دائمی
تصویر دائمی
دیکشنری فارسی به پرتغالی
دائمی
permanente
تصویری از دائمی
تصویر دائمی
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
دائمی
همیشگی، مزمن
دیکشنری اردو به فارسی
دائمی
permanent
تصویری از دائمی
تصویر دائمی
دیکشنری فارسی به هلندی
دائمی
مستقل
تصویری از دائمی
تصویر دائمی
دیکشنری فارسی به اردو
دائمی
স্থায়ী
تصویری از دائمی
تصویر دائمی
دیکشنری فارسی به بنگالی
دائمی
ถาวร
تصویری از دائمی
تصویر دائمی
دیکشنری فارسی به تایلندی
دائمی
ya kudumu
تصویری از دائمی
تصویر دائمی
دیکشنری فارسی به سواحیلی
دائمی
kalıcı
تصویری از دائمی
تصویر دائمی
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی
دائمی
permanente
تصویری از دائمی
تصویر دائمی
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
دائمی
永続的な
تصویری از دائمی
تصویر دائمی
دیکشنری فارسی به ژاپنی
دائمی
קַבְעִי
تصویری از دائمی
تصویر دائمی
دیکشنری فارسی به عبری
دائمی
स्थायी
تصویری از دائمی
تصویر دائمی
دیکشنری فارسی به هندی
دائمی
permanen
تصویری از دائمی
تصویر دائمی
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
دائمی
영구적인
تصویری از دائمی
تصویر دائمی
دیکشنری فارسی به کره ای

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از دائما
تصویر دائما
همیشه، پیوسته، همه وقت
فرهنگ فارسی عمید
(رِ)
احمد بن محمد، ابوالعباس دارمی مشهور به نامی، شاعر، ادیب و لغوی معروف معاصر متنبی و مقرب درگاه سیف الدولۀ حمدانی بود. وفات او را در سال 399 هجری قمری نوشته اند. بجز دیوان شعر کتابی در قوافی دارد. (از ریحانه الادب ج 4)
عبدالرحمن بن خلف بن عساکر از اطبای قرن پنجم هجری و از دانشمندان معروف علم هندسه بوده است. درگذشت او را در کتابی ضبط نکرده اند. (ریحانه الادب ج 2)
لغت نامه دهخدا
(سَ)
یکی از بلاد شمال هند قدیم بر طبق سنگهت. (ماللهند بیرونی ص 156)
لغت نامه دهخدا
(ءِ می یَ)
مؤنث دائمی. دایمی. همیشگی. (آنندراج). رجوع به دائمی شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از دایمی
تصویر دایمی
همیشگی، مدام، پیوسته
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دائما
تصویر دائما
پیوسته، روز و شب، مدام
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دائمیه
تصویر دائمیه
همیشگی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دایمی
تصویر دایمی
همیشگی
فرهنگ واژه فارسی سره