جدول جو
جدول جو

معنی دائم - جستجوی لغت در جدول جو

دائم
جاوید، پایدار، همیشه، همواره، پیوسته
تصویری از دائم
تصویر دائم
فرهنگ فارسی عمید
دائم
(ءِ)
همیشه آرامیده و ساکن، و فی الحدیث نهی علیه السلام ان یبال فی الماء الدائم، ای الساکن. ظل دائم، سایۀ آرمیده، همیشه. همواره. پیوسته. پاینده. باقی. هموار. هماره. همارا. هامواره. واصب. بی کران. متصل. یک بند. یک ریز. پایدار. ثابت. جاوید. دائماً. سرجح. (منتهی الارب). مدام. مستمر:
روا نبود که با این فضل و دانش
بود شربم همی دائم زمنده.
فرالاوی.
من اینجا دیر ماندم خوار گشتم
عزیز از ماندن دائم شود خوار.
دقیقی.
کار من در هجر تو دائم نفیرست و فغان
شغل من در عشق تو دائم غریوست و غرنگ.
منجیک.
ای طبع سازوار چه کردم ترا چه بود
با من همی نسازی و دائم همی ژکی.
کسائی.
اگر دل نخواهی که ماند نژند
نخواهی که دائم بوی مستمند.
فردوسی.
دادشان دائم و پیوسته شرابی چون گلاب
نشد از جانبشان غایب روزی و شبی.
منوچهری.
عیش تو باد دائم با یار مهربان.
منوچهری.
و حاسد را هرگز آسایش نباشد که با تقدیر خدای تعالی دائم بجنگ باشد. (تاریخ بیهقی).
باقی شود اندر نعیم دائم
هر چیز در این رهگذر نباشد.
ناصرخسرو.
می طلب دائم چو میدانی که هست.
عطار.
خری را ابلهی تعلیم میداد
بر او بر صرف کرده عمردائم.
سعدی.
دائم گل این بستان شاداب نمیماند
دریاب ضعیفان را در وقت توانائی.
حافظ.
طعام راهن، طعام دائم. (منتهی الارب) ، نامی از نامهای خدای تعالی: الدائم القدیم العزیز الرحیم. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 298) ، لازم: تب دائم، تب لازم.
- عقد دائم، مقابل عقد انقطاع. رجوع به عقد دائم شود.
، در اصطلاح منطق هر حکم که ضروری بود دائم بود. و اگر ضرورت بر اطلاق بود، داوم نیز بر اطلاق بود، و اگر ضرورت بحسب شرطی بود، دوام در مدت وجود آن شرط بود، مگر که ضرورت بحسب وقتی بود خاص و در غیر آن وقت نبود. پس بحسب عرف این ضروری را دائم نخوانند، چه دوام عبارت از شمول اوقات باشد، و چون ضروری گویند بی قید وقت، این قسم از آن خارج باشد و هرچه دائم بود ضروری بود بحسب خارج، از آن روی که اتفاقیات مستنداند بعلل، و وجود معلولات دال است بر وجود علل، و با وجود علل وجود معلولات ضروری. این بحث تعلق بعلم الهی دارد اما همه دائم ضروری نبود بحسب ذهن چه ضروری ذهنی خاصتر از ضروری خارجی است. پس به اعتبار مواد هر دو، یعنی ضروری و دائم، متساوی باشند در دلالت و به اعتبار جهات ضروری خاصتر بود از دائم بوجهی، و عامتر بوجهی. و کسانی که اعتبار این دقیقه نکنند گمان برند که میان سخن حکما در این باب مناقضتی هست چه گاه ممکن بر ضروری حمل کنند و گاه هر دو را متقابلان گویند و گاه ضروری و دائم بر تساوی استعمال کنند، و گاه دائم را عامتر گیرند، و همه بحسب این اعتبارات صادق بود. (اساس الاقتباس صص 132-131)
لغت نامه دهخدا
دائم
همیشه آرمیده و ساکن، همواره، پیوسته، باقی، متصل
تصویری از دائم
تصویر دائم
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از دائما
تصویر دائما
همیشه، پیوسته، همه وقت
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از دائمی
تصویر دائمی
پیوسته، همیشگی
فرهنگ فارسی عمید
(ءِ مَ)
دهی است از دهستان گاوکان بخش جبال بارز شهرستان جیرفت. واقع در صدهزارگزی جنوب خاوری مسکون. سر راه مالرو سبزواران به کروک. جلگه. گرمسیر. مالاریائی و دارای 150 تن سکنه، آب آنجا از قنات، محصول آنجا غلات و خرما. شغل اهالی آن زراعت و راه آنجا مالرو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8)
لغت نامه دهخدا
(ءِ مَ)
تأنیث دائم. حمی دائمه، تب لازم
لغت نامه دهخدا
(ءِ می ی)
مولانا دائمی از استرآباد است و این مطلع از اوست:
آن پری را که زگلبرگ قبا در بر اوست
هر طرف بند قبا نیست که بال و پر اوست.
(ترجمه مجالس النفائس ص 86)
لغت نامه دهخدا
(ءِ می ی)
منسوب به دائم. پیوسته. مدام.
- عقد دائمی، مقابل عقد منقطع: بعقد دائمی و نکاح همیشگی درآوردم موکلۀ خود را بموکل شما...
- غیردائمی، منقطع. ناپایدار که پیوسته نباشد. مقابل دائمی
لغت نامه دهخدا
تصویری از قدائم
تصویر قدائم
نیک مبارزان و دلیران
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دائمی
تصویر دائمی
لاینقطع، پیوسته
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دائما
تصویر دائما
پیوسته، روز و شب، مدام
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دائمی
تصویر دائمی
دائمٌ
دیکشنری فارسی به عربی
تصویری از دائمی
تصویر دائمی
Permanent
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از دائمی
تصویر دائمی
permanent
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از دائمی
تصویر دائمی
постійний
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از دائمی
تصویر دائمی
ya kudumu
دیکشنری فارسی به سواحیلی
تصویری از دائمی
تصویر دائمی
постоянный
دیکشنری فارسی به روسی
همیشگی، مزمن
دیکشنری اردو به فارسی
تصویری از دائمی
تصویر دائمی
مستقل
دیکشنری فارسی به اردو
تصویری از دائمی
تصویر دائمی
স্থায়ী
دیکشنری فارسی به بنگالی
تصویری از دائمی
تصویر دائمی
ถาวร
دیکشنری فارسی به تایلندی
تصویری از دائمی
تصویر دائمی
영구적인
دیکشنری فارسی به کره ای
تصویری از دائمی
تصویر دائمی
kalıcı
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی
تصویری از دائمی
تصویر دائمی
stały
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از دائمی
تصویر دائمی
永続的な
دیکشنری فارسی به ژاپنی
تصویری از دائمی
تصویر دائمی
קַבְעִי
دیکشنری فارسی به عبری
تصویری از دائمی
تصویر دائمی
स्थायी
دیکشنری فارسی به هندی
تصویری از دائمی
تصویر دائمی
permanen
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
تصویری از دائمی
تصویر دائمی
dauerhaft
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از دائمی
تصویر دائمی
permanente
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از دائمی
تصویر دائمی
permanente
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از دائمی
تصویر دائمی
permanente
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از دائمی
تصویر دائمی
永久的
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از دائمی
تصویر دائمی
permanent
دیکشنری فارسی به هلندی