تعدادی دانه میوه یا گل که به محوری متصل باشند، دسته ای از ستارگآنکه به نظر می رسد خواص مشترکی دارند، نام ششمین صورت فلکی که به شکل دوشیزه ای که خوشه گندم به دست است
تعدادی دانه میوه یا گل که به محوری متصل باشند، دسته ای از ستارگآنکه به نظر می رسد خواص مشترکی دارند، نام ششمین صورت فلکی که به شکل دوشیزه ای که خوشه گندم به دست است
شوشه، طلا یا نقره که آن را گداخته و در ناوچه ریخته باشند، شفشه، شمش، هر چیز شبیه شمش، آبی که در زمستان بر سر ناودان یخ می بندد و آویزان می شود، لوح یا علامتی که بر گور کسی نصب می کنند
شوشه، طلا یا نقره که آن را گداخته و در ناوچه ریخته باشند، شفشه، شمش، هر چیز شبیه شمش، آبی که در زمستان بر سر ناودان یخ می بندد و آویزان می شود، لوح یا علامتی که بر گور کسی نصب می کنند
گوش بازی کردن. (لغت فرس اسدی). گوش فراداشتن. (صحاح الفرس) (نسخه ای از لغت فرس). گوش فراداشتن سخن نهانی را. (اوبهی). نیوش. گوش دادن سخن باشد. (نسخه ای از لغت فرس اسدی). نیوشه آن باشد که چون دو کس با هم سخن کنند شخصی دیگر از پس دیوار یا پرده گوش فرادارد تا آن سخنان شنیده به آنکه نباید بگوید برساند و فتنه انگیزد و آن را به عربی استراق سمع گویند. (انجمن آرا) (از جهانگیری) (از برهان) (از آنندراج). در نسخۀ سروری به معنی مطلق گوش داشتن به حدیثی خواه برای فتنه انگیزی خواه برای مصلحت. (از رشیدی). - نیوشه کردن، گوش فراداشتن شنیدن را. (یادداشت مؤلف) : به بام برشدم و روی بدان جانب آوردم و نیوشه کردم هیچ آواز نشنیدم که بر گذشتن او دلیل باشد. (چهار مقاله). ، مجازاً، تمایل. میل. (یادداشت مؤلف). ترقب. ترصد. مراقبت. (فرهنگ فارسی معین). رجوع به معنی بعدی شود: همه نیوشۀ خواجه به نیکی و صلح است همه نیوشۀ نادان به فتنه و غوغاست. رودکی. ، گوش فراداشتن. مترصد ماندن: چو بنشیند ز می معنبرجوشه گوید کایدون نماند جای نیوشه. منوچهری. ، گریستن به گلو. (لغت فرس اسدی). خوش و نرم نرم گریستن. (فرهنگ اسدی نخجوانی). گریستن نرم نرم در گلو. (اوبهی). خروش باشد که از گریستن خیزدنرم نرم. (لغت فرس اسدی، نسخه ای دیگر). گریه در گلو. (رشیدی). در فرهنگ نعمهاﷲ گویا سکسکه را اراده کرده است که از گریۀ بسیار زاید و شعر شاکر بخاری را شاهد آورده است. (از یادداشت مؤلف). شاید به معنی کلمه ای که امروز زنان ’بغض’ گویند و آن گرفتگی باشد در گلو که در اول گریه پدید آید چون از گریه خودداری کنند و گریه را به حبس کنند. در بیت شاکر بخاری، تشنجی که در گلو پدید آید پس از گریستن بسیار. سکسکه. (ازیادداشتهای مؤلف) : چو کوشیدم که حال خود بگویم زبانم برنگردد از نیوشه. شاکر بخاری. اشک باریدش و نیوشه گرفت باز بفزود گفته های دراز. طاهر فضل. مرا امروز توبه سود دارد چنان چون دردمندان رانیوشه. ؟ (از یادداشت مؤلف). ، مثل سایر. (یادداشت بهار بر نسخه ای از لغت فرس از فرهنگ فارسی معین) : حزماً علی ظهر العصا، این سخن نیوشه گشت و قیصر اسب براند و از میان سپاه بیرون رفت و گفت اظل ماتجری به العصا و این نیز مثل گشت. (تاریخ بلعمی ج 1 ص 815 از فرهنگ فارسی معین)
گوش بازی کردن. (لغت فرس اسدی). گوش فراداشتن. (صحاح الفرس) (نسخه ای از لغت فرس). گوش فراداشتن سخن نهانی را. (اوبهی). نیوش. گوش دادن سخن باشد. (نسخه ای از لغت فرس اسدی). نیوشه آن باشد که چون دو کس با هم سخن کنند شخصی دیگر از پس دیوار یا پرده گوش فرادارد تا آن سخنان شنیده به آنکه نباید بگوید برساند و فتنه انگیزد و آن را به عربی استراق سمع گویند. (انجمن آرا) (از جهانگیری) (از برهان) (از آنندراج). در نسخۀ سروری به معنی مطلق گوش داشتن به حدیثی خواه برای فتنه انگیزی خواه برای مصلحت. (از رشیدی). - نیوشه کردن، گوش فراداشتن شنیدن را. (یادداشت مؤلف) : به بام برشدم و روی بدان جانب آوردم و نیوشه کردم هیچ آواز نشنیدم که بر گذشتن او دلیل باشد. (چهار مقاله). ، مجازاً، تمایل. میل. (یادداشت مؤلف). ترقب. ترصد. مراقبت. (فرهنگ فارسی معین). رجوع به معنی بعدی شود: همه نیوشۀ خواجه به نیکی و صلح است همه نیوشۀ نادان به فتنه و غوغاست. رودکی. ، گوش فراداشتن. مترصد ماندن: چو بنشیند ز می معنبرجوشه گوید کایدون نماند جای نیوشه. منوچهری. ، گریستن به گلو. (لغت فرس اسدی). خوش و نرم نرم گریستن. (فرهنگ اسدی نخجوانی). گریستن نرم نرم در گلو. (اوبهی). خروش باشد که از گریستن خیزدنرم نرم. (لغت فرس اسدی، نسخه ای دیگر). گریه در گلو. (رشیدی). در فرهنگ نعمهاﷲ گویا سکسکه را اراده کرده است که از گریۀ بسیار زاید و شعر شاکر بخاری را شاهد آورده است. (از یادداشت مؤلف). شاید به معنی کلمه ای که امروز زنان ’بغض’ گویند و آن گرفتگی باشد در گلو که در اول گریه پدید آید چون از گریه خودداری کنند و گریه را به حبس کنند. در بیت شاکر بخاری، تشنجی که در گلو پدید آید پس از گریستن بسیار. سکسکه. (ازیادداشتهای مؤلف) : چو کوشیدم که حال خود بگویم زبانم برنگردد از نیوشه. شاکر بخاری. اشک باریدش و نیوشه گرفت باز بفزود گفته های دراز. طاهر فضل. مرا امروز توبه سود دارد چنان چون دردمندان رانیوشه. ؟ (از یادداشت مؤلف). ، مثل سایر. (یادداشت بهار بر نسخه ای از لغت فرس از فرهنگ فارسی معین) : حزماً علی ظهر العصا، این سخن نیوشه گشت و قیصر اسب براند و از میان سپاه بیرون رفت و گفت اظل ماتجری به العصا و این نیز مثل گشت. (تاریخ بلعمی ج 1 ص 815 از فرهنگ فارسی معین)
شهریست از جمهوری ازبکستان که در سال 1956 میلادی 15400 تن جمعیت داشته است و در ناحیۀ خوارزم نزدیک بیابان قراقورم بفاصله 40 کیلومتری غرب آمودریا و 32 کیلومتری جنوب غربی ایستگاه راه آهن اورگنج قرار دارد. محل خیوه احتمالا از پیش از اسلام مسکون و در قرن 4 هجری قمری شهرکی از خوارزم بوده است. شیخ نجم الدین کبری در آنجا متولد شد و پس از دورۀ امیرتیمور خیوه بتدریج گرگانج را تحت الشعاع قرار داد و کرسی خوارزم گردید و نام خود را بعنوان خانات خیوه به همه آن سرزمین داد خانات خیوه عنوان مشهور دولتی بوده است که در دهۀ دوم قرن دهم هجری قمری در خوارزم تشکیل شد و تا1873 میلادی استقلال خود را حفظ کرد و سپس تحت الحمایۀ روسیه گردید و تا انقلاب کبیر روسیه تابع دولت روسیه بود. سلسلۀ اول خانهای خیوه معروف به سلسلۀ عربشاهیه است که بوسیله ایلبارس از خاندان شیبانی از اعقاب جوجی خان تأسیس گردید. پس از او فرزندان او حکومت کردند تا آنکه این حکومت برافتاد و فرمانروائی خوارزم بدست ایناق بزرگ خاندان قنقرات افتاد و اگر چه در ظاهر کسانی را از خاندان چنگیزخان بتخت خانی می نشانیدند ولی فرمانروائی اینها جز در موارد استثنائی اسمی بیش نبود. در قرن 17 میلادی پطر کبیر با خانات خیوه روابطی برقرار کرد ولی با حملۀ نادر و از بین بردن ایلبارس دوم مدتی این حکومت بدست گماشتۀ نادر اداره میشداما این تحت الحمایگی نادر طولی نکشید و باز خانی ازخانات خیوه حاکم آنجا گردید. بعد از چندی در نتیجۀمهاجمات و دستبردهای ترکمانهای یموت خیوه ویران گردید ولی در سال 1770 میلادی محمدامین بزرگ خاندان قنقرات ترکمانها را مقهور کرد و رونق شهر و خانات خیوه را تجدید نمود. در سال 1219 هجری قمری ایناق وقت بنام ایلتوزر که از نوادگان محمدامین بود خود را عنوان خان داد و سلسلۀ ایناق را تأسیس کرد و آن دومین سلسلۀ خانهای خیوه است که تا سال 1873 میلادی که حکومت آنها تحت الحمایۀ روسیه شد دوام داشت و آنها بدینقرار است ایلتوزر (1219- 1221 هجری قمری) ، محمدرحیم خان (1221- 1249 هجری قمری) ، الله قلی خان (1249- 1258 هجری قمری) ، رحیم قلیخان (1258- 1261 هجری قمری) ، ابوالغازی محمدامین خان (1261- 1271 هجری قمری) ، عبدالله خان (1271- 1272 هجری قمری) ، قتلغ محمدخان (1272- ؟) ، سیدمحمدخان (1272؟ - 1282 هجری قمری) ، سید محمدرحیم خان (1282- 1290 هجری قمری). در دورۀ سیدمحمدرحیم خان روسیه لشکر عظیم بخیوه فرستاد و بدون جنگ خان خیوه تسلیم شد و سید محمدرحیم خان تا سال 1910 میلادی حکومت کرد ولی دست نشاندۀ روسها بود. بعد از انقلاب روسیه در 26 آوریل 1920 میلادی جمهوری خلق خوارزم تشکیل شد و خیوه جزء آن درآمد. (از دایره المعارف فارسی)
شهریست از جمهوری ازبکستان که در سال 1956 میلادی 15400 تن جمعیت داشته است و در ناحیۀ خوارزم نزدیک بیابان قراقورم بفاصله 40 کیلومتری غرب آمودریا و 32 کیلومتری جنوب غربی ایستگاه راه آهن اورگنج قرار دارد. محل خیوه احتمالا از پیش از اسلام مسکون و در قرن 4 هجری قمری شهرکی از خوارزم بوده است. شیخ نجم الدین کبری در آنجا متولد شد و پس از دورۀ امیرتیمور خیوه بتدریج گرگانج را تحت الشعاع قرار داد و کرسی خوارزم گردید و نام خود را بعنوان خانات خیوه به همه آن سرزمین داد خانات خیوه عنوان مشهور دولتی بوده است که در دهۀ دوم قرن دهم هجری قمری در خوارزم تشکیل شد و تا1873 میلادی استقلال خود را حفظ کرد و سپس تحت الحمایۀ روسیه گردید و تا انقلاب کبیر روسیه تابع دولت روسیه بود. سلسلۀ اول خانهای خیوه معروف به سلسلۀ عربشاهیه است که بوسیله ایلبارس از خاندان شیبانی از اعقاب جوجی خان تأسیس گردید. پس از او فرزندان او حکومت کردند تا آنکه این حکومت برافتاد و فرمانروائی خوارزم بدست ایناق بزرگ خاندان قنقرات افتاد و اگر چه در ظاهر کسانی را از خاندان چنگیزخان بتخت خانی می نشانیدند ولی فرمانروائی اینها جز در موارد استثنائی اسمی بیش نبود. در قرن 17 میلادی پطر کبیر با خانات خیوه روابطی برقرار کرد ولی با حملۀ نادر و از بین بردن ایلبارس دوم مدتی این حکومت بدست گماشتۀ نادر اداره میشداما این تحت الحمایگی نادر طولی نکشید و باز خانی ازخانات خیوه حاکم آنجا گردید. بعد از چندی در نتیجۀمهاجمات و دستبردهای ترکمانهای یموت خیوه ویران گردید ولی در سال 1770 میلادی محمدامین بزرگ خاندان قنقرات ترکمانها را مقهور کرد و رونق شهر و خانات خیوه را تجدید نمود. در سال 1219 هجری قمری ایناق وقت بنام ایلتوزر که از نوادگان محمدامین بود خود را عنوان خان داد و سلسلۀ ایناق را تأسیس کرد و آن دومین سلسلۀ خانهای خیوه است که تا سال 1873 میلادی که حکومت آنها تحت الحمایۀ روسیه شد دوام داشت و آنها بدینقرار است ایلتوزر (1219- 1221 هجری قمری) ، محمدرحیم خان (1221- 1249 هجری قمری) ، الله قلی خان (1249- 1258 هجری قمری) ، رحیم قلیخان (1258- 1261 هجری قمری) ، ابوالغازی محمدامین خان (1261- 1271 هجری قمری) ، عبدالله خان (1271- 1272 هجری قمری) ، قتلغ محمدخان (1272- ؟) ، سیدمحمدخان (1272؟ - 1282 هجری قمری) ، سید محمدرحیم خان (1282- 1290 هجری قمری). در دورۀ سیدمحمدرحیم خان روسیه لشکر عظیم بخیوه فرستاد و بدون جنگ خان خیوه تسلیم شد و سید محمدرحیم خان تا سال 1910 میلادی حکومت کرد ولی دست نشاندۀ روسها بود. بعد از انقلاب روسیه در 26 آوریل 1920 میلادی جمهوری خلق خوارزم تشکیل شد و خیوه جزء آن درآمد. (از دایره المعارف فارسی)
نهری است در جهت شمالی روسیه در ایالت ارخانگل و ببحرمنجمد شمالی ریزد و آن از اجتماع دو رود که یکی از آنها از کوه تیمان و دیگری از بعض دریاچه ها سرچشمه گیرد تشکیل شود و بسوی شمال غربی جریان یابد. طول مجرایش قریب 215 هزار گز است و ماهی بسیار دارد و در داخل دائرۀ قطب شمالی است، معهذا در سواحلش چمنهای خوش و جنگلهای دلکش دیده میشود. (قاموس الاعلام ترکی)
نهری است در جهت شمالی روسیه در ایالت ارخانگل و ببحرمنجمد شمالی ریزد و آن از اجتماع دو رود که یکی از آنها از کوه تیمان و دیگری از بعض دریاچه ها سرچشمه گیرد تشکیل شود و بسوی شمال غربی جریان یابد. طول مجرایش قریب 215 هزار گز است و ماهی بسیار دارد و در داخل دائرۀ قطب شمالی است، معهذا در سواحلش چمنهای خوش و جنگلهای دلکش دیده میشود. (قاموس الاعلام ترکی)
چندین دانه میوه که به هم پیوسته و از شاخه درخت یا ساقه گیاه آویزان باشد، سنبله، ششمین برج از بروج دوازده گانه که خورشید در حرکت ظاهری خود شهریور ماه در این برج دیده می شود، غوشه
چندین دانه میوه که به هم پیوسته و از شاخه درخت یا ساقه گیاه آویزان باشد، سُنبله، ششمین بُرج از بروج دوازده گانه که خورشید در حرکت ظاهری خود شهریور ماه در این برج دیده می شود، غوشه