جدول جو
جدول جو

معنی خیلوله - جستجوی لغت در جدول جو

خیلوله
(تَ عَمْ مُ)
تکبر نمودن. منه: خال خیلوله، پنداشتن. گمان بردن. (منتهی الارب) (از تاج العروس) (ازلسان العرب). رجوع به ’خیل’ و ’خیله’ و ’خیل’ شود
لغت نامه دهخدا
خیلوله
پنداشتن
تصویری از خیلوله
تصویر خیلوله
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از خاتوله
تصویر خاتوله
مکر، حیله، فریب، غدر، خدعه، دلام، نیرنگ، ترفند، اشکیل، گربه شانی، دستان، ترب، شید، ریو، دغلی، دویل، تنبل، کید، شکیل، ستاوه، چاره، کلک، گول، قلّاشی، تزویر، روغان، احتیال، حقّه، نارو برای مثال گر نه خاتوله خواهی آوردن / آنچه حیله ست و تنبل و دستان (دقیقی - ۱۰۳)، دو دلی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پیغوله
تصویر پیغوله
بیغوله، کنج، گوشه، بیراهه، گوشۀ خانه، ویرانه، گوشه ای دور از مردم، بیغله، پیغله، گرنج
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از قیلوله
تصویر قیلوله
خوابیدن در نیمروز، خواب نیمروز، خواب
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از بیغوله
تصویر بیغوله
کنج، گوشه، بیراهه، گوشۀ خانه، ویرانه، گوشه ای دور از مردم، بیغله، پیغله، پیغوله، گرنج
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از زیلوچه
تصویر زیلوچه
زیلوی کوچک
فرهنگ فارسی عمید
(ذَ فَ)
خطا کردن، ضعیف و سست گردیدن، خطا کردن رای کسی در بازی فیال. (منتهی الارب) ، سست رای شدن مرد. (منتهی الارب) (تاج المصادر بیهقی) ، خواب کردن به وقت عصر، و آن سبب جنون است. (غیاث)
لغت نامه دهخدا
(خُ لَ)
دوستی. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(عِ)
میل. میلان. رجوع به میل شود
لغت نامه دهخدا
(لِ وَ یْهْ)
فارسی. علی بن محمد بن یوسف بن مهجور فارسی ملقب به ابن خالویه و مکنی به ابوالحسن یکی از مشایخ حدیث در قرن چهارم هجری قمری بوده است. وی محل توثیق جمعی ازعلمای رجال بوده و نجاشی در سلسلۀ خود از او روایت کرده است. او را سه کتاب است: 1- عمل رجب. 2- عمل شعبان. 3- عمل رمضان. (از ریحانه الادب ج 5 ص 213)
لغت نامه دهخدا
(غَ لو لَ /لِ)
خواب در نیمۀ روز. قیلوله. رجوع به قیلوله شود: یک روز وقت زوال که مردم به غیلوله مشغول بودند... (قصص الانبیاء چ 1320 ص 92)
لغت نامه دهخدا
(تَمْ)
از ’زول’، جای گرفتن بمکان خود سپس آن برآمدن از جای. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(تَ عَمْ مُ)
گمان بردن. (یادداشت مؤلف). خیلوله. رجوع به خیلوله شود
لغت نامه دهخدا
(تَ وِ ءَ)
حایل شدن میان دو چیز. (منتهی الارب) (اقرب الموارد). میان دو چیز درآمدن و حایل شدن. (غیاث) (آنندراج) : حیلولۀ زمین میان خورشید و ماه
لغت نامه دهخدا
(اُ لو لَ)
ضد هدی ̍. ج، اضالیل. (قطر المحیط). گمراهی. (ناظم الاطباء) (آنندراج) (منتهی الارب) : قد تمادی فی اضالیل الهوی. (اقرب الموارد). و رجوع به اضالیل شود، اضهال بسر، رطب شدن گرفتن غورۀ خرمابن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج). پخته شدن خرما. (از تاج المصادر بیهقی). پدید آمدن ارطاب در بسر. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(حَ لَ)
حایل شدگی. حیلوله. رجوع به حیلوله شود
لغت نامه دهخدا
(لَ / لِ)
دونی و دغائی و حیله باشد. (صحاح الفرس) ، دوبینی و دودلی. (آنندراج) (ناظم الاطباء) :
گرنه خاتوله خواهی آوردن
آن چه حیله ست و تنبل و دستان ؟
دقیقی.
اکنون که همینت باز دارد
خاتوله کنی و چند گون شر.
؟
لغت نامه دهخدا
(رُ)
نیمروزان خفتن. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد).
- خواب قیلوله، خواب نیمروز. خواب قبل از ظهر.
- وقت قیلوله، وقت خواب قیلوله یعنی قبل از ظهر.
، در نیمروز شراب خوردن. (منتهی الارب). رجوع به قیل شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از مدلوله
تصویر مدلوله
مونث مدلول جمع مدلولات
فرهنگ لغت هوشیار
معلوله در فارسی مونث معلول انگیخته مونث معلول، جمع معلولات. معلولین، جمع معلول در حالت نصبی و جری (در فارسی مراعات این قاعده نکنند)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مسلوله
تصویر مسلوله
مونث مسلول
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از محلوله
تصویر محلوله
محلوله در فارسی مونث محلول آبیده مونث محلول جمع محلولات
فرهنگ لغت هوشیار
قسمت فاصله بین طاق عمارت و دیوار که بر آن نقاشی و گچ بری کنند و آن بمنزله گلو طاق و سقف است: صفه ای تا فلک سر آورده گیلوی طاق او بر آورده (نظامی هفت پیکر. چا. استانبول 211 چا. ارمغان. 254)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از زیلوچه
تصویر زیلوچه
گلیم کوچک زیلوی کوچک
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بیغوله
تصویر بیغوله
گوشه خانه، ویرانه
فرهنگ لغت هوشیار
خواب نیمروز خواب چاشتگاه نیمروزان خفتن، خواب چاشتگاه: امیر محمود چون بدین حال واقف گشت وقت قیلوله به خرگاه آمد و این سخن با نوشتگین خاصه خادم بگفت. توضیح از این عبارت چهار مقاله بر می آید که به معنی خواب بعد از ظهر هم استعمال می شده: پس بدیوان تا نماز پیشین بماندی. و چون بازگشتی بخوان آمدی. جماعتی با او نان بخوردندی. پس به قیلوله مشغول شدی و چون برخاستی نماز بکردی و پیش شاهنشاه شدی و تا نماز دیگر پیش او مفاوضه و محاوره بودی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خیلولت
تصویر خیلولت
پنداشتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ایزوله
تصویر ایزوله
فرانسوی جدا، تک، دور، کناریک کرانیک
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ایزوله
تصویر ایزوله
((زُ لِ))
عایق بندی شده (ساختمان)، مجازاً، منزوی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از بیغوله
تصویر بیغوله
((بِ لِ))
کنج، گوشه، ویرانه
فرهنگ فارسی معین
تصویری از پیغوله
تصویر پیغوله
((پِ لِ))
کنج و گوشه، دور از مردم، گوشه خانه، بیغوله، پیغله، بیغله
فرهنگ فارسی معین
تصویری از قیلوله
تصویر قیلوله
((قَ لَ یا لِ))
خواب نیمروز، خواب پیش از ظهر
فرهنگ فارسی معین
خواب پیشین
فرهنگ واژه مترادف متضاد
چرت، فاکتورینگ
دیکشنری اردو به فارسی