بیابان فراخ، اسبان و شتر مادگان و شترمرغان نیک تیزرو، زن که بغلهای رانش دراز و استخوانهای وی باریک باشد و گام دور دور نهد، سختی. (منتهی الارب) (از تاج العروس) (از لسان العرب)
بیابان فراخ، اسبان و شتر مادگان و شترمرغان نیک تیزرو، زن که بغلهای رانش دراز و استخوانهای وی باریک باشد و گام دور دور نهد، سختی. (منتهی الارب) (از تاج العروس) (از لسان العرب)
جای بند ازار و شلوار و مانند آن. (منتهی الارب). جای گشاد شلوار. الموضع المتسع من السراویل. (از اقرب الموارد) (از متن اللغه). و مانند آن در پیراهن. (از متن اللغه). خشتک زیرجامه. (از فرهنگ خطی). نیفه. (دهار). معرب نیفه است. (منتهی الارب). رجوع به نیفه شود
جای بند ازار و شلوار و مانند آن. (منتهی الارب). جای گشاد شلوار. الموضع المتسع من السراویل. (از اقرب الموارد) (از متن اللغه). و مانند آن در پیراهن. (از متن اللغه). خشتک زیرجامه. (از فرهنگ خطی). نیفه. (دهار). معرب نیفه است. (منتهی الارب). رجوع به نیفه شود
خردل فارسی بلغه اهل شام و مصر و آن ب حشیشهالسلطان شهرت دارد و آن نوعی از سپندان است که برگش عریض است. (از منتهی الارب). خرفوف. تخم ترتیزک. (یادداشت بخط مؤلف). حشیشهالسلطان و آن نوعی از حرف السطوح می باشد، تخم سداب بری. (ناظم الاطباء)
خردل فارسی بلغه اهل شام و مصر و آن ب حشیشهالسلطان شهرت دارد و آن نوعی از سپندان است که برگش عریض است. (از منتهی الارب). خرفوف. تخم ترتیزک. (یادداشت بخط مؤلف). حشیشهالسلطان و آن نوعی از حرف السطوح می باشد، تخم سداب بری. (ناظم الاطباء)
لقب سیار است و ظلم او در بین عربان مورد مثل زدن می باشد. ابوالمظالم. (از منتهی الارب). - امثال: ظلم ظلم خیفقان است. ظلمی چون ظلم خیفقان نیست. داستان این ظلم برطبق آنچه در منتهی الارب در ذیل کلمه خیفق آمده چنین بوده است: خیفقان برادرعوف بن خلیل را کشت و از دست عوف فرار کرد در راه به پسر عم خود برخورد او سبب فرار او را پرسید. خیفقان گفت فرارم بجهت کشتن برادر عوف است ابن عم او چون چنین دید از دو شتری که همراه داشت و زاد و توشه ای که با او بود یک شتر و مقداری توشه به خیفقان داد و گفت اینها از آن تو باشد تا در سفر بمضیقه نیفتی خیفقان پس از گرفتن آنها چون پسر عمش پشت کرد که برود او را کشت و شتر دیگر را هم برداشت چون بشهر خود رسید هاتفی را شنید که میگفت با کشتن منصف خود ظلم بدی کردی او از این قول سخت در خشم شد و دست به تیر و کمان برد و هاتف را با تیر زد و کشت از آنروز این دو مثل بین مردمان سائر گشت: ’ظلمه ظلم الخیفقان’ و ’لاظلم کظلم الخیفقان’
لقب سیار است و ظلم او در بین عربان مورد مثل زدن می باشد. ابوالمظالم. (از منتهی الارب). - امثال: ظلم ظلم خیفقان است. ظلمی چون ظلم خیفقان نیست. داستان این ظلم برطبق آنچه در منتهی الارب در ذیل کلمه خیفق آمده چنین بوده است: خیفقان برادرعوف بن خلیل را کشت و از دست عوف فرار کرد در راه به پسر عم خود برخورد او سبب فرار او را پرسید. خیفقان گفت فرارم بجهت کشتن برادر عوف است ابن عم او چون چنین دید از دو شتری که همراه داشت و زاد و توشه ای که با او بود یک شتر و مقداری توشه به خیفقان داد و گفت اینها از آن تو باشد تا در سفر بمضیقه نیفتی خیفقان پس از گرفتن آنها چون پسر عمش پشت کرد که برود او را کشت و شتر دیگر را هم برداشت چون بشهر خود رسید هاتفی را شنید که میگفت با کشتن منصف خود ظلم بدی کردی او از این قول سخت در خشم شد و دست به تیر و کمان برد و هاتف را با تیر زد و کشت از آنروز این دو مثل بین مردمان سائر گشت: ’ظلمه ظلم الخیفقان’ و ’لاظلم کظلم الخیفقان’
مونث اخیف: دو چشمه در تازی به مادیانی گویند که یک چشم سیاه و یک چشم سپید دارد و در نو آوری (بدیع) نام شیوه ای است که در چامه واژه ها یک در میان پنده دار یا بی پنده باشند (پنده نقطه) برای نمونه: تختت معلی تختت ممهد - جشنت مروح جیشت موکد (سلمان ساوجی)
مونث اخیف: دو چشمه در تازی به مادیانی گویند که یک چشم سیاه و یک چشم سپید دارد و در نو آوری (بدیع) نام شیوه ای است که در چامه واژه ها یک در میان پنده دار یا بی پنده باشند (پنده نقطه) برای نمونه: تختت معلی تختت ممهد - جشنت مروح جیشت موکد (سلمان ساوجی)