جدول جو
جدول جو

معنی خیعامه - جستجوی لغت در جدول جو

خیعامه
(خَ مَ)
بدنام، از صفات مذمومۀ مرد بد و بدنام است. (از منتهی الارب) (از تاج العروس) (از لسان العرب)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

پولی که خریدار در موقع معامله به فروشنده می دهد تا پس از تحویل گرفتن کالا باقی پول را بدهد، سبغانه، پیش بها
فرهنگ فارسی عمید
(خَ نَ)
واحد خیفان. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(مِ مَ)
مار. مزعافه. (منتهی الارب) (اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). رجوع به مزعافه شود
لغت نامه دهخدا
(رَ نَ)
شتر بسیارشیر. (منتهی الارب) (آنندراج) (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(سِ مَ)
ابوسلعامه، کنیۀ گرگ. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(عَ یَ)
بطنی است از عدوان. (از منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(عَ مَ)
استوار از هر چیزی. (منتهی الارب) ، شتر مادۀ تیزرو. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). عیاهمه. رجوع به عیاهمه شود
لغت نامه دهخدا
(قَ مَ)
دام شکاری. (منتهی الارب). فخ. (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(قِ مَ)
سطبر تمام خلقت از خرمابن و جز آن. (منتهی الارب) (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(مَ / مِ)
پیژاما. شاید از کلمه هندی پوی جاما و آن نوعی شلوارگشاد است که زنان هند پوشند. لباسی گشاد و سبک مرکب از نیم تنه و شلوار بنددار برای داخل خانه و خواب
لغت نامه دهخدا
(بَ / بِ مَ / مِ)
مرکّب از: بیع + نامه، دستاویز بیع. سند بیع چیزی. (آنندراج)، قبالۀ خرید چیزی. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(بَ / بِ نَ / نِ)
مرکّب از: بیع عربی + انۀ فارسی، پول کمی که در هنگام خرید متاعی دهند تا پس از تحویل گرفتن متاع مابقی پول را بدهند. سبغانه. (ناظم الاطباء)، پیش مزد را گویند که به عربی سلم خوانند. (آنندراج)، قسمتی از بهای شی ٔ است که قبلاً از برای استحکام معامله ادا میشود. (قاموس کتاب مقدس)، نقد قلیلی که مشتری دهد به فروشنده تا او بدیگری نفروشد. مبلغی از بهای چیزی به فروشنده دادن تا کالا و متاع و سلعه را به کس دیگر نفروشد، تا دهنده بیعانه بقیه را بدهد و کالای خریداری خود را ببرد. پیش بها. ربون. اربون. اربان. کالی. (یادداشت مؤلف) : تمسیک، بیعانه دادن. تعریب، بیعانه دادن. تکلﱡو، بیعانه گرفتن. تکلیی ٔ، بیعانه گرفتن. (منتهی الارب) ، قسمتی از قرض است که قبل از وقت محض اطمینان بر ادای مابقی داده میشود. (قاموس کتاب مقدس) ، قدری از مواجب نوکر و اجیر است که در وقت استخدام نمودن محض اطمینان مستخدم داده میشود. (قاموس کتاب مقدس)
لغت نامه دهخدا
(وَ / وِ)
زمین شیار کرده. (از برهان قاطع) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(بَ نَ)
عربان (و قد یبدل العین همزه) ، اربان. عربون. عربون. اءربون. (منتهی الارب). کلاه. کالی ٔ. مسکان. بیعانه. (منتهی الارب). رجوع به بیعانه شود
لغت نامه دهخدا
(خَ / خی)
منسوب به خیلام که بلده ای است از بلاد فرغانه. (از انساب سمعانی)
لغت نامه دهخدا
(تَ عَمْ می)
ترسیدن، مکر و حیله نمودن پس رجوع کردن بر آن، برداشتن پای. (منتهی الارب) (از تاج العروس) (از لسان العرب). رجوع به خیم، خیمان، خیوم، خیام در تمام معانی شود
لغت نامه دهخدا
(بَ / بِ)
خیزاب. رجوع به خیزاب شود
لغت نامه دهخدا
(خُ لَ)
مزاح. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد) (از تاج العروس) ، بازی. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(مَ)
از ’ادم’، زمین سخت بی سنگ. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) ، دمل. (برهان) (هفت قلزم) (آنندراج) (انجمن آرا)
لغت نامه دهخدا
تصویری از ثعامه
تصویر ثعامه
زن تبهکار
فرهنگ لغت هوشیار
دارایی داراک که بخش بزرگش مرده ری (میراث) باشد، پذ رفتاری، مهتری سروری سالاری، بزرگ نژادی بزرگواری، پایندانی
فرهنگ لغت هوشیار
ستون، شاه تیر، پشتیبان، ریش سپید مهتر تیره، چوب چرخ، سامه (شرط) ستون، پایه چوب داربست، بزرگ قوم جمع دعائم (دعایم)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بیعنامه
تصویر بیعنامه
دستاویز بیع، سند بیع چیزی، قباله خرید چیزی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بیعانه
تصویر بیعانه
قسمتی از بهای شیئی را گویند که اول پرداخت گردد، پیش بها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پیژامه
تصویر پیژامه
پارسی انگلیسی گشته پا جامه پی جامه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پیجامه
تصویر پیجامه
زیر جامه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قشعامه
تصویر قشعامه
دام شکاری
فرهنگ لغت هوشیار
حلقه مویین که در بینی شتر کنند و مهار بروی بندند، تسمه ای که بدان نعلین را بروی پا بندند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بیعانه
تصویر بیعانه
((بِ نِ))
پول پیش، پولی که خریدار پیش از خرید به فروشنده می دهد
فرهنگ فارسی معین
تصویری از خیزابه
تصویر خیزابه
آذی
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از بیعانه
تصویر بیعانه
پیش پرداخت
فرهنگ واژه فارسی سره
پیش پرداخت، پیش مزد، ربون، سبقانه، مساعده
فرهنگ واژه مترادف متضاد
ازار، پیجامه، پیژاما، پیژامه، زیرجامه، زیرشلواری، سراویل
متضاد: پیراهن
فرهنگ واژه مترادف متضاد
ازار، پیژاما، پیژامه، زیرجامه، زیرشلوار، سراویل
فرهنگ واژه مترادف متضاد