جدول جو
جدول جو

معنی خیشاون - جستجوی لغت در جدول جو

خیشاون
خویشاوند
فرهنگ گویش مازندرانی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

هر یک از افرادی که با یکدیگر به واسطۀ پدر و مادر یا خانواده بستگی و نسبت دارند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پیشاوند
تصویر پیشاوند
پیشوند، در دستور زبان کلمه یا حرفی که در اول کلمۀ دیگر درآید و معنی آن را تغییر دهد مانند «بر»، «بی»، «فر»، «فرو»، «نا» و «هم»، در کلمات «برانگیختن»، «بیدل»، «فراخور»، «فرومایه»، «ناتوان» و «هم نشین»
فرهنگ فارسی عمید
(خَ)
دهی است بخراسان. از آن ده است ابوالحسن خیشانی. (از منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(وَ / وِ)
زمین شیار کرده. (از برهان قاطع) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
تصویری از خالاون
تصویر خالاون
یونانی جو رومی از گیاهان جورومی علس
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خویشاوند
تصویر خویشاوند
قوم و خویش
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خویشان
تصویر خویشان
اقوام، منسوبان، اقرباء
فرهنگ لغت هوشیار
راه گشاده و همواری که برای عبور و مرور در باغ سازند و کناره های آنرا گل کاری کنند، هر کوی مستقیم و فراخ و دراز که اطراف آن درخت و گل باشد، راه گشاد و هموار در شهر که مردم از آن عبور کنند
فرهنگ لغت هوشیار
کلمه ای که در اول کلمات دیگر در آید و تغییری مختصر در معنی آن دهدپیشوند تصدیر مزید مقدم مقابل پساوند. توضیح این کلمه مستحدث است
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نیشگون
تصویر نیشگون
فشار بجایی از بدن کسی بوسیله دو انگشت شست و سبابه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خویشاوند
تصویر خویشاوند
((وَ))
قوم و خویش
فرهنگ فارسی معین
تصویری از پیشاوند
تصویر پیشاوند
((وَ))
کلمه ای که در اول کلمات دیگر در آید معنی آن را تغییر دهد مانند، بر، بی، فرا، پیشوند
فرهنگ فارسی معین
تصویری از نیشگون
تصویر نیشگون
گرفتن و فشار دادن پوست و گوشت بدن با دو انگشت شست و اشاره
فرهنگ فارسی معین
تصویری از خویشان
تصویر خویشان
اطرافیان
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از خویشاوند
تصویر خویشاوند
Relative
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از خویشاوند
تصویر خویشاوند
parent
دیکشنری فارسی به فرانسوی
از طوایف ساکن در کردکوی
فرهنگ گویش مازندرانی
تصویری از خویشاوند
تصویر خویشاوند
친척
دیکشنری فارسی به کره ای
تصویری از خویشاوند
تصویر خویشاوند
親戚
دیکشنری فارسی به ژاپنی
تصویری از خویشاوند
تصویر خویشاوند
קָרוֹב מִשׁפָּחָה
دیکشنری فارسی به عبری
تصویری از خویشاوند
تصویر خویشاوند
संबंधी
دیکشنری فارسی به هندی
تصویری از خویشاوند
تصویر خویشاوند
kerabat
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
تصویری از خویشاوند
تصویر خویشاوند
ญาติ
دیکشنری فارسی به تایلندی
تصویری از خویشاوند
تصویر خویشاوند
родственник
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از خویشاوند
تصویر خویشاوند
familielid
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از خویشاوند
تصویر خویشاوند
pariente
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از خویشاوند
تصویر خویشاوند
parente
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از خویشاوند
تصویر خویشاوند
parente
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از خویشاوند
تصویر خویشاوند
亲戚
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از خویشاوند
تصویر خویشاوند
krewny
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از خویشاوند
تصویر خویشاوند
родич
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از خویشاوند
تصویر خویشاوند
Zusammengehörig
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از خویشاوند
تصویر خویشاوند
ndugu
دیکشنری فارسی به سواحیلی