جدول جو
جدول جو

معنی خیزئن - جستجوی لغت در جدول جو

خیزئن
خزیدن، با شکم خزیدن
فرهنگ گویش مازندرانی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از خیزان
تصویر خیزان
خیزانیدن، خیزنده، در حال برخاستن، برخاستن
فرهنگ فارسی عمید
آنکه خیزد، (یادداشت مؤلف)، در حال خیزیدن:
باد سحری سپیده دم خیزانست،
منوچهری،
فرس میراند چون بیمار خیزان
ز دیده بر فرس خوناب ریزان،
نظامی،
چو دود از آتش من گشت خیزان
ز من زاده ولی از من گریزان،
نظامی،
ز بس رود خیزان که از می رسید
لب رامشان رود را می گزید،
نظامی،
،
در حال خاستن، در حال بلند شدن،
- اوفتان خیزان، در حال اوفتادن و بلند شدن:
بیامد اوفتان خیزان بر من
چنان مرغی که باشد نیم بسمل،
منوچهری،
آخر آن مور میان بستۀ افتان خیزان
چه خطا دید که سر کوفته چون مار برفت،
سعدی (طیبات)،
- اوفتان و خیزان، افتان و خیزان:
خوناب جگر ز دیده ریزان
چون بخت خود اوفتان و خیزان،
نظامی،
دیدندش گریزان و اوفتان و خیزان، (گلستان)،
پروانه ام اوفتان و خیزان
یکبار بسوز و وارهانم،
سعدی (ترجیعات)،
- افتان و خیزان، اوفتان و خیزان:
وزینجانب افتان و خیزان جوان
همیرفت بیچاره هر سو دوان،
سعدی (بوستان)،
،
موج، ریشه ای که بهر طرف پنجه انداخته باشد، (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
دهی است از بلوک ماربین و سده در شمال غربی اصفهان، (از حاشیۀ شرفنامۀ نظامی چ وحید) :
ز خیزان طرف تا لب زنده رود
زمین زنده گشت از نوای سرود،
نظامی
لغت نامه دهخدا
تصویری از خیزان
تصویر خیزان
جهنده، موج کوهه آب، ریشه ای که بهر طرف پنجه انداخته باشد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خیزان
تصویر خیزان
جهنده
فرهنگ فارسی معین