جدول جو
جدول جو

معنی خیرگی - جستجوی لغت در جدول جو

خیرگی
خیره بودن مثلاً خیرگی چشم، گستاخی، بی شرمی، لج بازی، خیره سری
تصویری از خیرگی
تصویر خیرگی
فرهنگ فارسی عمید
خیرگی
(رَ / رِ)
خودسری. خودرائی. (ناظم الاطباء). دلیری. خیره سری. لجاج. ستیزگی. ستهندگی. عناد. (یادداشت مؤلف) :
تبه کردی از خیرگی رای خویش
بگور آمدستی بدو پای خویش.
اسدی.
با ناسپاسان نیکی کردن از خیرگی باشد. (قابوسنامه).
از پی احیاء شرع و معرفت کردی جدا
تیرگی ز اصحاب جبر و خیرگی ز اهل قدر.
سنائی.
چه خوش نازیست ناز خوبرویان
ز دیده رانده را دزدیده جویان
بچشمی خیرگی کردن که برخیز
بدیگر چشم دل دادن که مگریز.
نظامی.
، بی شرمی. بی حیائی. چشم سفیدی. (یادداشت مؤلف) :
درآمد بتاج اندرون خیرگی
گرفتند پرمایگان چیرگی.
فردوسی.
ز بس چون و چرا کاندر دلم خاست
رسید از خیرگی جانم بغرغر.
ناصرخسرو.
بادیم و نداریم همی خیرگی باد
کوهیم و زر و سیم نداریم چو کهسار.
مسعودسعد.
ادب پروردۀ عشقم نیاید خیرگی از من
نسوزد آتش می پردۀ شرم و حجابم را.
صائب (از آنندراج).
، حالت خیره ماندن چشم:
نگه کرد خسرو بدو خیره ماند
بدان خیرگی نام یزدان بخواند.
فردوسی.
، کندی دندان. خرس: و اگر ترشی بدو (دندان) رسد خیره شود و خیرگی دندان را خرس گویند یعنی کند شدن. (ذخیرۀ خوارزمشاهی)، تاریکی. ظلمت. سیاهی. (ناظم الاطباء) :
چو هنگام شمع آمد از تیرگی
سر مهتران تیره از خیرگی.
فردوسی.
بدان تا چو سایه در آن تیرگی
فرومیرد از خواری و خیرگی.
نظامی.
، دهشت. (یادداشت مؤلف)، دشمنی. بدخواهی. کینه. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
خیرگی
خودسری، خود رایی، لجاج، ستیزگی، عناد
تصویری از خیرگی
تصویر خیرگی
فرهنگ لغت هوشیار
خیرگی
((رِ))
سرگشتگی، لجبازی، گستاخی، شجاعت
تصویری از خیرگی
تصویر خیرگی
فرهنگ فارسی معین
خیرگی
اکهام
تصویری از خیرگی
تصویر خیرگی
فرهنگ واژه فارسی سره
خیرگی
خیره سری، ستیهندگی، سرکشی، لجاجت، حیرت، سرگردانی، سرگشتگی، بیهودگی، هرزگی، تاریکی، ظلمت
فرهنگ واژه مترادف متضاد

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از شیرگی
تصویر شیرگی
معتاد به کشیدن شیرۀ تریاک
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از چیرگی
تصویر چیرگی
پیروزی، غلبه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تیرگی
تصویر تیرگی
تاریکی، سیاهی، کدورت
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از طیرگی
تصویر طیرگی
حالت و کیفیت طیره
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بیرگی
تصویر بیرگی
بیغیرتی بی عرقی بی تعصبی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تیرگی
تصویر تیرگی
تاریکی، ظلمت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از چیرگی
تصویر چیرگی
غلبه ظفر پیروزی، تسلط استیلا
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شیرگی
تصویر شیرگی
کسی که به کشیدن شیره تریاک عادت دارد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از چیرگی
تصویر چیرگی
((رِ))
پیروزی، تسلط
فرهنگ فارسی معین
تصویری از چیرگی
تصویر چیرگی
استیلاء، سلطه، غلبه، عرضه، تسلط، تبحر
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از تیرگی
تصویر تیرگی
Opaqueness, Somberness
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از تیرگی
تصویر تیرگی
opacité, gravité
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از تیرگی
تصویر تیرگی
opaklık, kasvet
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی
تصویری از تیرگی
تصویر تیرگی
불투명성 , 침울함
دیکشنری فارسی به کره ای
تصویری از تیرگی
تصویر تیرگی
不透明さ , 暗さ
دیکشنری فارسی به ژاپنی
تصویری از تیرگی
تصویر تیرگی
עֲמוּמוּת , קַדרוּת
دیکشنری فارسی به عبری
تصویری از تیرگی
تصویر تیرگی
अपारदर्शिता , उदासी
دیکشنری فارسی به هندی
تصویری از تیرگی
تصویر تیرگی
ketidaktransparan, kesuraman
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
تصویری از تیرگی
تصویر تیرگی
ความทึบแสง , ความมืดมน
دیکشنری فارسی به تایلندی
تصویری از تیرگی
تصویر تیرگی
непрозрачность , мрачность
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از تیرگی
تصویر تیرگی
ondoorzichtigheid, somberheid
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از تیرگی
تصویر تیرگی
opacidad, tristeza
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از تیرگی
تصویر تیرگی
opacità, cupezza
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از تیرگی
تصویر تیرگی
opacidade, sobriedade
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از تیرگی
تصویر تیرگی
不透明度 , 忧郁
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از تیرگی
تصویر تیرگی
nieprzejrzystość, ponurość
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از تیرگی
تصویر تیرگی
непрозорість , похмурість
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از تیرگی
تصویر تیرگی
Undurchsichtigkeit, Düsterkeit
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از تیرگی
تصویر تیرگی
ugumu wa kuona kupitia, huzuni
دیکشنری فارسی به سواحیلی