جدول جو
جدول جو

معنی خیرمقدم - جستجوی لغت در جدول جو

خیرمقدم
(خَ / خِ رِ مَ دَ)
کلمه ای است که در وقت قدوم گویند و این مقابل خیر باد است. (آنندراج). کلمه تهنیت که در ورود کسی گویند یعنی خوش آمدی. (ناظم الاطباء). کلمه ای است که دوستی در وقت آمدن دوستی می گویدبجهت تفأل نیک و استفسار وجه آمدن یعنی خیر است آمدن. (غیاث اللغات). خوش آمد. رسیدن بخیر:
مرحبا طایر فرخ پی فرخنده پیام
خیرمقدم چه خبر دوست کجا یار کدام.
حافظ.
نامد غمی از تو کز ته دل
هر موی نگفته خیر مقدم.
واله هروی (از آنندراج).
زان روز کو بخیر قدم در جهان نهاد
ذکر سپهر و ورد جهان خیرمقدم است.
سلمان (از آنندراج)
لغت نامه دهخدا
خیرمقدم
خوشامد، خوش آمد
تصویری از خیرمقدم
تصویر خیرمقدم
فرهنگ واژه فارسی سره

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(خِ مَ دَ)
آنکه مقدم او در یمن حکم مقدم خضر داشته باشد. (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(خَمُ قَدْ دَ)
بسیار متعصب و مقدس. آنکه ازتعصب و تقدس در دینی و آئینی کارهای ابلهانه کند
لغت نامه دهخدا
(خَ مَ دُ)
آنکه بصورت مردم و به سیرت به خر ماند. کنایه از احمق. نافهم:
نیستی مردم تو بل خرمردمی زیرا که من
صورت مردم همی بینم ترا و فعل خر.
ناصرخسرو.
خرمردمند هر سه نه مردم نه خر تمام
از هر دو نام همچو شترمرغ بهره ور.
سوزنی.
ای پرستنده زادۀ سم خر
خرمردم نه ای که مردم خر.
سوزنی
لغت نامه دهخدا
(خَ / خِ مَ)
صاحب خیر. باخیر. بابرکت. باخیر و برکت:
شاه نامش خجسته دید بفال
گفت کای خیرمند چاره سگال.
نظامی
لغت نامه دهخدا
المولی، عبدالحلیم بن شیخ بیرقدم بن نصوج بن موسی بن مصطفی عبدالکریم بن حمزه. از علماء قرن یازدهم هجری. او راست: کشف رموز. غررالاحکام و تنویر الحکام (فقه حنفی) تألیف 1060 هجری قمری) (از معجم المطبوعات)
لغت نامه دهخدا
(کَ دَ)
خوش آمد گفتن
لغت نامه دهخدا